فرناندو آرابال نویسنده اسپانیایی تبارو رشد یافته در فرانسه و متاثراز شرایط بعد از جنگ خانه گی اسپانیا و جنگ جهانی دوم است. نمایش "فاندو و لیز" از این نمایشنامه نویس در سالن تماشاخانه مهرگان توسط هوشمندهنرکار کارگردانی شده و با بازی های ، مهناز غمخوار، در نقش" لیز"، میثم یوسفی در نقش " فاندو" پرستو کرمی ، علی طاهری، سیاوش خادم حسینی در نقشهای رهگذران به صحنه رفته وساعت هفت این شب ها در حال اجرا است. کارهرپنج نفر در به تصویرکشیدن این نمایش مغتنم است.
برای آشنایی با نویسنده ، کارگردان در بروشورنمایش توضیح می دهد که آثار َآَرابال نزدیکی هایی با آثار و اعتقادات "ساموئل بکت" و "اوژن یونسکو" و"ژان ژنه" یا به عبارتی (تاتر ابزورد ) دارد اما آثار او ابزورد نیست. بلکه ژانرتاتر وحشتpanic Theater ) (است . (نقل به مضمون)
هنرکار در مطلع بروشورش متنی به این مضمون نوشته :" ما تاترمان بدون سلیبریتی است. و اشاره می کند که آن کارگردانان که برای اندکی فروش بیشتر، از چهره ها استفاده می کنند، هم شان چهره ها را تنزل می دهند و هم مقام تاتر را فرو می کاهند." ( این بروشور برای عموم نیست فقط برای کسانی است که این نمایش را می بینند)
همین دوجمله کافی است که بدانیم این نمایش و تاتر از نظر این کارگردان کاملا جدی است . او نمی خواهد هوشمندانه و یا با ترفند، تماشاگری را که
... دیدن ادامه ››
نیاز به دیدن چهره ها دارد، به سالن بکشد. اما هنرکار با مخاطب کار دارد می خواهد چیزی به نام نمایش وحشت را به او نشان دهد و برای نشان دادنش نمی خواهد او را فریب دهد.یا با افعال و اعمالی آنچنانی جذب کند . هرچند که به نظرنگارنده حضور چهره ها در نمایش به هیچ وجه کار نکوهیده ای نیست. مخاطب شناسی از هنرهای یک کارگردان است. هر کارگردان موظف است به مخاطب خود بیاندیشد که چگونه سخن خود را با او در میان بگذارد که در درجه ی اول از کارش لذت ببرد ، و به هیجان آورد و در ضمن چیزکی هم اگر بلد بود به او بیاموزد.
مفهوم وحشت و دلهره زیر بنای فلسفی دارد . معروف است که مبتکر این مفهوم یعنی وحشت انسان از نیستی " سورن کی یر کگور" فیلسوف دانمارکی قرن هژده میلادی است . وی به نوبه خود در فیلسوفان و هنرمندان بعد از خود، از جمله ژان پل سارتر، فرانتس کافکا، آلبرکامو، ساموئل بکت و اوژن یوسکو و... تاثیر داشته است. چنانچه مفهوم دلهره از نیستی ، کامو را به این نتیجه می رساند که انسان در سرای وجود مهمانی ناخوانده است و زندگی پوچ است و خود کشی بهترین انتخاب است. این نگرش در شرایط تاریخی معینی ، چنان مورد استقبال قرار می گیرد و بازتاب می یابد که جاذب هنرمند داستان نویس بزرگ ایرانی ما صادق هدایت نیزمی شود، بطوری که آثاری همچون بوف کور، سه قطره خون، زنده بگور، تاریک خانه و عروسک پشت پرده را در راستای این نگرش فلسفی خلق می کند. و ایضا اینگونه است که هدایت زندگی را یک فتنه انگیزی و دسیسه گری از جانب غرایزطبیعی می داند. همچنانکه ژان پل سارتر نیز می گوید "من به آسمان نگاه نمی کنم زیرا مرا به وحشت می اندازد". و یا اظهار می دارد: "انسان وقتی مختار باشد، باید مسئولیت هر انتخاباش را بپذیرد و از همین بینش است که سارتر خود را مسئول جنگ جهانی میداند و این جا دلهره و اضطراب را ذاتی انسان اشتباه کار می داند".
اگر به این تعریف که "هنرانعکاس واقعیت در تصاویر و اوصاف هنری است"، باور داشته باشیم می توانیم بگوییم که هنرمند، حتی در انتزاعی ترین اثری که می آفریند، برزمین زیرپایش که همانا واقعیت است استوار است . نمایش فاندو و لیز هم از نظر محتوا بر واقعیت تلخی بناشده است . در برحه ای از زمان و مکان انسانی ساری و جاری است. می توان گفت هم آرابال و هم گروه نمایشی در نشان دادن این تصویر از واقعیت موفق اند. اما آیا می توان این تصویر از واقعیت را همه زمانی و همه مکانی تلقی کرد؟ چنانچه هنرمندان یادشده بالا به چنین نگرشی رسیده اند و به نظر می رسد که نگاه آرابال درنمایش نامه فاندو و لیز و ایضا هنرکار (با انتخاب این اثر) ، به جهان اکنون چنین نگاهی باشد. این نگاه می گوید دیگر به انسان و روند این جهانی امیدی نیست . آنچه این هنرمندان نشان ما می دهند " مشاهده واقعیت" است. آنها به عمد و یا غیر عمد کوچکترین اشاره ای به پس و پشت واقعیت نمی کنند تا ما را قادرسازند ورای آن را ببینیم. آنها با کاشتن نهال نا امیدی نه تنها ما را برای برقراری عدالت تجهیز نمی کنند؛ که با افشاندن بذریاس تتمه ی نیروی بالقوه ما را هم پایین می آورند. انتظار ی که از هنرمند می رود این است که پس و پشت جهان گذرا را به ما نشان دهد و بگوید ای انسان جهان میدان و جولانگاه یاس وتسلیم نیست بلکه من به عنوان هنر مند مبشر امیدم. من یار تو ام که با تلاش خودت به حقیقت و عدالت برسی و با تاریخ هم مضمون شوی. چیزی که آرابال یا نمی بیند و یا دست کم نگارنده در این اثر او نمی یابد.