همیشه بود، در کودکیهایم، حتی قبل از آنکه من باشم. آرام، صبور و ساکت در کنارم مینشست و حضورش چیزی از
جنس آرامش و بودن را در من زنده میکرد. حال در این مقطع زمان، در این مقطع زن بودن و مادر بودن؛حضورش چیزی از
جنس خرد و بازگشت به خودم بود. به خودی که رنجور و ناآرام بود، اما او چون آینهای در برابرم مرا به خود ارزشمند و
خردمندم بازگرداند.
من و عروسکها، تجلی از سکون تا سیالیت است؛ تجلی خردی که خفته ،اما بیدار خواهد شد. بیدار شد