روزهای تعطیل گالری: شنبه ها
می گردم به سکوت،به فضا،به دشتهای خالی از خاک و سبزه،ناخودآگاه به درونم
باز می گردم ،و آنجاست که زمان رنجهایم فرا می رسد. ساعتها دستانم را بر
صورتم می گذارم و گاه از هر آهنگ غمگینی ، به فرا رفتن می اندیشم،به رنجها
مصیبتها و دوران بحران،به حسرتها و ناکامیها. در آن زمان محدود، در بی
انتهایی با خیالم به حجم کره ها و ستاره ها که در کهکشان رها شده اند و
بارها آنها را به وجود آورده ام می اندیشم. گویی به زیبایی چرخش درخشنده
آنها نزدیکتر شده ام ، به روزهایی که با تیرگی درونم آن همه زیبایی را از
دل خاک بیرون کشیده ام. لحظاتی شروع به خلق اثری کرده ام که انگار پایانی
ندارد.
زندگی می کنم . با اندیشیدن به مرگ که هر لحظه مرا به تخریبها نزدیکتر می
کند. وحشت درگیر شدن با اونگرانم می کند. همه چیز سرد و یخ زده اتفاق خواهد
افتاد.دوران انهدام و فنا سرعت بیشتری می گیرد شاید مرگ زمانی به سراغم
آید که توانسته باشم زیبایی های زندگی و آنچه را که به آن عشق می ورزیده ام
در کنار خود داشته باشم . صدای پرنده ها عطر درختان ، فضایی که دوست دارم و
هر آنچه که بدان عادت کرده ام . برای رهایی از این برزخ تنها به هرز رفتگی
و فرسایش درونم رجوع می کنم . شب و روز در بند افکاری موهوم هستم و ترس و
هیجانی که به هیچ نقطه ای ختم نمی شود. ویرانی پیش رونده ای مرا به سوی
خود می کشد . مرگ در درونم دایماً در کار است. گاه تلخی معاشرت و هم صحبتی
با او را می چشم و می دانم که پایان این گفتو گو رفتن به سوی ابدیت است.او
مدتها در سکوت نظاره گر من است . به تدریج غباری محو، همه جارا می گیرد و
زمان تجزیه شدن و تباهی فرا می رسد . شاید معدود کسانی این انهدام را به
یاد خواهند آورد . نمی خواهم جاودان بمانم، اما از این مسیر حسرت بار نفرت
دارم . ظاهراً به غیر عادی بودن آن عادت کرده ام اما تو گویی که آگاهانه به
قهقرا می روم.
منبع: سایت گالریاینفو