صنعت قرار بود آرامش به ارمغان آورد اما راه دیگری در پیش گرفت. فکر و ایده ی ابتدایی خلق آثار پیش رو در ترافیک سنگین تهران شکل گرفت؛ ترافیکی مهیب و ترسناک اما همیشگی و عادی. هنگامی که صداهای کر کننده از شلوغی و ماشین ها، از عابران سراسیمه، از ساختمان سازی و از ویران کردن ها دیوانه وار به سوی ذهن شهروندان حمله ور می شوند و همچون موتوری محرک آن را به تکاپو می اندازند. ماحصل آن سطل های زباله ای شد که انسان ها و تفکرات آنها را در خود جای داده اند. تفکراتی تاریخ ساز و جریان ساز، و بازیگردانانی که خود دست ساخته یک کارخانه هستند. همه شکل بطری به خود گرفته اند. انسان ها و اندیشه هایی که همه شبیه به هم شده اند و صنعت، صنعتی آنقدر قدرتمند که عشق و سنت و عواطف و احساسات را در خود غرق کرده است، پیش می روند؛ اما به سوی فنا و نابودی و دیگران را هم به دنبال خود به سوی نابودی خواهند کشاند.