یادداشتی بر نمایش هملت/ شایان افشردی
روزنامه سازندگی سهشنبه 17 اسفند
"هملت معاصر"
«هملت» به کارگردانی شایان افشردی با اقتباس از سه متن، اجرای این روزهای سالن اصلی تالار مولوی است، که برگزیده جشنواره دانشگاهی نیز بوده است.
اگرچه در ظاهر باز هم هملتِ شکسپیر برای اجرای یک گروه نمایشی مورد انتخاب قرار گرفته، اما در حقیقت بیشتر به هملتماشین مولر نزدیک است چرا
... دیدن ادامه ››
که بخشهای زیادی از متن، از نمایشنامه مهمِ هاینرمولر انتخاب شده و با حفظ همان 5 تابلو نقاشی، با زبانی مدرن و امروز به وضعیت و ناهنجاریهای اجتماعی، سیاسی و نابسامان جهان امروز میپردازد. هملتی که قرار است اینبار نماینده جوانی از عصر حاضر باشد. متن، از محتوای نمایشنامه کلتس، روز مرگ در داستان هملت، نیز برداشتهای خوبی دارد که در کنار "هملتماشین"، جنجالبرانگیز و پر تنش، بازخوانی شدهاست.
هملت افشردی با تلفیقی از سه متن با محوریت و کاراکتر هملت و افلیا، دو بازیگر دارد، اینبار هملت، نه یک شاهزاده مرفه و اشرافی دانمارکی، که جوانی از دهههای 60 و 70 به صحنه میآید که سودای ضد قهرمان بودن دارد. همان هملت هاینر مولر و کلتس..نه پاکی و انتقام دغدغه اوست و نه فیلسوفانه در تحلیل بودن یا نبودن است. گویی اینبار در جستجوی خود و چرایی وضعیتِ انسان مدرن، در پیچ و تاب است.
هملتی که محصول همین دوران بوده، انسانی که از فضای مذهبی و تعلقات ایدهآلیستی فاصله گرفته و به ماشینیشدن در انبوه جنگ و شورش و تانک و اسلحه، نزدیک و تبدیل میشود.
او و وارثان این عصر، مدام در میدانهای مبارزهاند. علیه قدرتی که سرکوبگر و مسلح است. چه پکن باشد و چه پاریس..چه بهار عربی باشد و چه پراگ.. و چه هر کجای جهان...او جوان دانشجو، کارگر،معلم و هنرمند را به روحی عصیانگر که هویت خود را در بینامی میداند، تعبیر میکند، آنجا که هملت اعلام میدارد: "من هملت نیستم".* او میتواند هر جوانی در زمانه امروز باشد که برایش مهم نیست چه خیانتهایی در خانوادهاش رخ داده، انتقام پدر دیگر آنقدر اهمیت ندارد، چرا که او خود نیز در معرض جویدهشدن موشها، خشونت، فساد، خیانت و فرسایش است. شمشیرش را برای باز کردن در تابوت بکار میگیرد تا گوشت لاشه اشرافیت را بین مردمِ گرسنه تقسیم کند و شکایت دارد که چرا پدرش به او هستی داده. نفرت او از جهانیست که هیچ روزنه امیدبخشی ندارد؛" خروسها را سر بریدهاند. سحری در کار نیست. " *
عصیان، جنون، بیزاری و فروپاشی، مشخصههای هملت مولر و اجرای مولویست. وقتی لباس افلیا را میپوشد و مرز جنسیتها را به سخره میگیرد. وقتی خانواده را رها کرده و از تعصبات دست و پاگیر آن میگریزد.. او میداند در هر سمتی بایستد، خیانتی رقم میخورد پس آنچه اهمیت دارد، آنارشی و اقتدارگریزی از هر سایه قدرتمدار و سلسله مراتبیست که میخواهد قدرتش را اعمال کند. حتی اگر آن قدرت،خانواده باشد.
هملتماشین، که اجرای حال حاضر مولوی به آن وفادار، همسو و بیشترین سنخیت را دارد، باید صحنه به صحنه و در هر تابلو کشف شود و پیوندهایش را با خود و با ساختار هملت شکسپیر برقرار کند اما از مسیر ذهنیت نویسنده نیز منحرف نشده و مضامین معترضانه و انتقادی مورد نظرش را نیز ارائه دهد.
شاید همین دخل و تصرف و ترکیبی که از هملت معروف شکسپیر قرار است آشنازدایی کند، برای مخاطبی که چندان با متن مولر و کلتس آشنایی ندارد، چنان ریسکپذیری بالایی دارد که مجموعهای درهمریخته و مبهم به نظر برسد. به ویژه آنکه هملتماشین، با رویکرد ضد ساختاری، بیش از آنکه بهمتن وابسته و تکیه داشته باشد، با خلاقیت بصری و گفتمانِ تصویری قابل دریافت است که اگر مخاطب از این بابت در تله متن و انتظار رخدادهای مشخص و روشن بیفتد، چیزی بجز ابهام و گنگ بودن، دریافت نمیکند. و مفهومِ درهمریختگی و نامنسجم را که از عناصر مهم این متن و اجراست، به عنوان عاملی از نقص و نارسی تلقی میکند.
در این هملت، همه چیز ضد هملت است. او نه تنها انتقام نمیگیرد بلکه از فساد و خشونتی دامنگیر به تمام جهان میتازد. در همین راستا درباره اجراهای هملتماشین مولر نیز به این واکنش بارها اشاره شده که مخاطب یا این قطعات پازل و تصویری را معنا میکند و یا با خشم از سالن بیرون میرود.
هملت افشردی قابل اعتنا، واکاوی و کشف است و از بازیها و طراحی صحنه و کارگردانی که از متنها فهم درستی داشته میتوان اجرای جذابی را تجربه کرد، به ویژه در بخش موزیک و رقص هملت و افلیا، نمایش در اوج است.
نیلوفرثانی
* : بخشی از نمایشنامه هملت ماشین. هاینر مولر