یه عمر منتظر لحظه ای بودم که دوست داشته بشم.
میدونی من چرا عاشثانه می نویسم چون تا حالا توو زندگی واقعی با هیچ زنی حرف نزدم.
من بیشتر توو خونه ام چون توو خونخه برابری و آرامش دارم.
همیشه از خودم بابت خجالتی بودنم ناراحتم.
وقتی بارون میاد احساس میکنم باید با یه چیزی خدافظی کنم.
دکارت میگه از کجا معلوم همه چی خواب نباشه.
من امشب این اجرا رو دیدم
راستش هنوز فکرم درگیر قصه است .
اینکه آیا منم قصه ام ؟! حرفم ؟! یا واقعی ام ؟!
نمایشنامه ای جذاب همراه با نکته های فلسفی و سیاسی توامان با چاشنی لحظه های ناب شیرین و نوستالژیک.
همه ی بازیها جذاب و گیرا و مسلط بود تبریک به بازیگران جوان این نمایش
فقط به نظرم دکور میتونست بیشتر در خدمت کار باشه ایده جذاب بود اما من دوست داشتم که ازش بیشتر استفاده بشه .
و در آخر اینکه امیدوارکننده است که سالن این نمایش پر از تماشاگر بود اما کاش به عنوان تماشاگر کمی بیشتر صدای خنده هامون رو کنترل کنیم چون باعث میشد من لحظاتی از کار رو از دست بدم .
در کل خیلی خوشحالم که دیدن این کار و از دست ندادم .
خسته نباشید .
این اجرا از دید من نقاط مثبت زیادی داشت: 1. نمایشنامه جذاب و پر کشش که بسیار ازش لذت بردم (به ویژه از چرخش داستان در میانه ی کار و لایه های عمیق تر داستان که به تدریج با جلو رفتن ماجرا آشکار شد). 2. نفس این که برای نمایش آهنگسازی و ترانه سرایی شده بود برای من بسیار با ارزش بود (فارغ از کیفیت) 3. بازی خانم ها در خور تحسین بود. 4. من به طرز غریبی از بعضی جزئیات دکور مثل اون روزنامه ی شفاف و یا سر در کافه نادری لذت بردم...
و اما نقاطی که به نظرم به طور جدی جای کار داره: 1. به گمان من بازیگر نقش کمال انتخاب خوبی از طرف کارگردان عزیز نبود... نه به لحاظ سنی و نه به لحاظ بازی ای که ازشون دیدیم. کاراکتر کمال اصلاً از نگاه من درست در نیومده بود... ژست ها و بیان بازیگر عزیز خیلی کم انرژی و بی تفاوت بود و به جای سرخوردگی و افسردگی برای من حس بازی ضعیف و مبتدی رو تداعی می کرد. بازی آقایان دیگر هم جا داشت خیلی بهتر بشه... در کل بزرگ ترین ضعف کار بازی آقایون بود. به نظرم این نمایش با این قصه پر کشش و لحظه های درخشان کاملاً قابلیت دیده شدن داره، به شرطی که کارگردان عزیز ما واقعاً روی کیفیت بازی ای که از آقایون می گیره تجدید نظر کنه و یا بازیگران دیگری رو امتحان کنه. 2.قطعات موسیقی در پایان پخششون به شکل ناگهانی قطع می شدند که به حس کار صدمه می زد... به نظرم مهمه که قطع تدریجی قطعات موسیقی حتماً مدنظر قرار بگیره. 3.سیگارهای کشیده شده حین اجرا به گمانم زیاد بودند، البته تهویه سالن هامون مناسبه ولی ضرورتش درک نمی شد.
آخر سر جا داره از انرژی صرف شده برای خلق این نمایش سپاسگزاری کنم و بگم که لحظه های دلنشینی رو تجربه کردم. بخشی از حس مثبتم هم به این خاطر هست که به گمانم تیم نازنین و دوست داشتنی ای هستند :)