در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایشنامه‌خوانی ماه و پلنگ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:45:08
امکان خرید پایان یافته
پنجشنبه ۰۱ تا ۰۳ آذر ۱۳۹۷
۱۵:۰۰، ۱۷:۰۰ و ۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۳۰ دقیقه
بها: ۲۰,۰۰۰ تومان
توی این دیار صدها ساله همه چی سنگ شده. آسمون ...ابر ...گیاه دست... دل...چشم...نگاه اشک...شبنم...بارون هر تبسم ...هر آه همه سنگ....همه سنگ! آره جز سنگ در اینجا چیزی پیدا نمیشه! خونمون....دیارمون باغمون....حصارمون همه سنگ....همه سنگ!

» سایر رویدادهای عصری با نمایش

 

لینک شبکه‌های مجازی سالن مهرگان: تلگرام و اینستاگرام

مکان

خیابان انقلاب، خیابان خارک، بن بست اول، پلاک ۵ خانه نمایش مهرگان
تلفن:  ۶۶۷۲۲۶۲۲ - ۶۶۷۲۴۸۱۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آره داشتیم چی میگفتیم؟ بنویس: مارو دیوونه و رسوا کردی، حالیته؟ مارو آواره صحرا کردی، حالیته؟ آخه مام واسه خودمون معقول آدمی بودیم، دستکم هرچی که بود آدم بیغمی بودیم، حالیته؟

سروسامون داشتیم، کس و کاری داشتیم؛ هی دیگه، یادش به خیر، ننه مون جورابمونو وصله میزد، مارو نفرین میکرد، بابامون خدابیامرز سرمون داد میکشید، بهمون فحش میداد، با کمربند زمون اجباریش پامونو محکم میبست، ترکه های آلبالو رو کف پامون میشکست. حالیته؟

هههی یاد اونروزا به خیر! چون بازم هرچی که بود سر و سامونی بود، حالیته؟ ننه ای بود که نفرین بکنه، بعد نصفه شب پاشه لحاف رو آدم بکشه، که مبادا پسرش خدا نکرده بچاد؛ که مبادا نکنه نورچشمش سینه پهلو بکنه، حالیته؟ هه! بابایی بود که گاه و بیگاه سرمون داد بزنه، باهامون دعوا کنه، پامونو فلک کنه، بعد صب زود پاشه مارو تو خواب بغل کنه، اشکای شب قبلو که روی صورتمون ماسیده بود، کم کمک با دستای زبر خودش پاک بکنه، حالیته؟

میدونی؟ بابامون چند سال پیش، عمرشو داد به شما، هرچی خاک اونه عمر تو باشه، مرد زحمتکشی بود، خدا رحمتش کنه، ننه هم کور و زمینگیر شده، ای ... دیدن ادامه ›› دیگه، پیر شده، بیچاره غصه ما پیرش کرد، غم رسوایی ما کور و زمینگیرش کرد. حالیته؟

اما راستش چی بگم؟ تقصیر ما که نبود؛ هر چی بود زیر سر چشم تو بود، یک کاره تو راه ما سبز شدی، ما رو عاشق کردی، مارو مجنون کردی، مارو داغون کردی، حالیته؟ آخه آدم چی بگه قربونتم. حالا از ما که گذشت؛ بعد از این اگه شبی، نصفه شبی، به کسونی مث ما، قلندر و مست و خراب، تو کوچه بر خوردی، اون چشا رو هم بذار، یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن، آخه من قربون هیکلت برم، اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه، پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه....
چند تا لایک براتون بخاطر این یادآوری
۰۴ آذر ۱۳۹۷
رویا بانو شما هم ....
خاطره های ما دهه پنجاهی هاست
۰۴ آذر ۱۳۹۷
بامداد عزیزم
شما هم
⁦❤️⁩❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁩⁦❤️×5
۰۴ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تمام کودکی ام همراه با کاست شهر قصه گذشت و با عاشقانه های خر خراط و دلبری های خاله سوسکه و همیشه در رویا موش بودم و دشمن شتر وخرس رمال


دوباره تجدید خاطره بود و زندگی در زندگی
نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
نه دیگه این واسه ما دل نمی شه ...
هر چی من بهش نصیحت می کنم
که بابا آدم عاقل آخه عاشق نمی شه
می گه یا اسم آدم دل نمی شه
یا اگر شد دیگه عاقل نمی شه
بهش می گم جون دلم
این همه دل توی دنیاست چرا
یک کدوم مثل دل خراب صاحب ... دیدن ادامه ›› مرده ی من
پاپی زن های خوشگل نمی شه...
چرا از این همه دل
یک کدوم مثل تو دیونه ی زنجیری نیست
یک کدوم صبح تا غروب
تو کوچه ول نمی شه
می گه یک دل مگه از فولاده
که تو این دور و زمونه چشمش رو هم بذاره
هیچ چیزی نبینه یا اگر چیزی دید
خم به ابروش نیاره
می گم آخه بابا جون
اون دل فولادی
دست کم دنبال کیف خودشه
دیگه از اشک چشمش
زیر پاش گل نمی شه
می گه هر سکه می شه قلب باشه
اما هر چی قلب شد دل نمی شه
نه دیگه....نه دیگه ...نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
نه دیگه این واسه ما دل نمی شه
۰۴ آذر ۱۳۹۷
درود بی پایان
آقا ، قبول نیس من از اول دبستان کتک می خوردم شما مقش عقش و عاشقی میکردی :)))
بله برادر، ما دهه پنجاهی ها گذشته ساده و پر استرس ولی خاص و لعنتی طور و بعضن دوست داشتنی ای داشتیم...
۰۴ آذر ۱۳۹۷
آقا تنبیه بدنی که تنفس کودکی بود از دقت پرتاب دمپایی تا خط کش ناظم
اما من یه مقدار زود عاشق شدم معلم دوم دبستان خانم طاهری انقدر مهربون بود که دلداده اش شدم
خلاصه خیلی ارادت
۰۴ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که ... دیدن ادامه ›› هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیـدن بود

چه سرنوشـت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود

استاد مرحوم حسین منزوی