من دیدمش....کبریت کشید یهو روشن شد....دیدمش....نمیدونم خنده بود رو لباش یا گریه بود که یه آن چشمم بهش افتاد به چشم خواهری تو اون تاریکی....یه آن دیدمش....فقط کبریت کشید....حموم روشن شد....پرت شدم یهو، پر کشیدم اینگار....صدا می پیچه عین حموم....عین حموم............
.............
متن ِ عالی جلال تهرانی با خوانش ِ بااحساس و مسلط نقش خوانان و فضای مناسب تماشاخانه آو برای این نمایش ، دست به دست هم داد تا شاهد یکی از نمایشنامه خوانی های خوب ِ سال 93 باشیم.
یکی از لذت هایی که این نمایشنامه خوانی واس من داشت این بود که در پایان کار احساس کردم گروه واقعن به مخاطبش احترام گذاشته و با جون و دل کار کرده...... درود می فرستم به تک تک اعضای محترم گروه اجرایی و اینکه بازهم منتظر نمایشنامه خوانی های بعدیشون هستیم :)