در ذیل صحبت های بجای اساتید این را اضافه کنم که قطعا حق این نمایش اجرا در این سالن نبود، هر
چند که از ظرفیت های سالن به خوبی در اجرای اثر استفاده شده اما در شرایطی که همزمان با اجرای
این نمایش، در سالن اصلی تئاتر شهر که مهمترین سالن اجرای تئاتر ما است، اثری به اجرا می رود که
از همراهی مخاطب با خود تا به انتها ناتوان است اما در نقطه مقابل آن در سالنی کوچک، نمایشی در
حال اجرا است که موفق شده مخاطب را در تمامی لحظاتش همراه خود نگه دارد دوباره این مهم مغفول مانده را یاداور می شود که تخصیص سالن باید بر اساس شایستگی های یک اثر صورت بگیرد.
یادداشتی بر نمایش مضحکه مرگ یزدگرد ( میرعلیرضا دریابیگی/ استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی/ دانشکده هنر و معماری )
مضحکه ساختن سوگ نامه ای سترگ که هم داستان مایه ای نقش بربسته در باور همگان داشته و هم نامی چون بهرام بیضایی را در جایگاه پدیدآورش یدک می کشد، امریست حساس و بی تردید چالش انگیز.
آن که کارگردانی بتواند با حفظ چارچوب کلی داستان مایه، فضا- حالت نمایشنامه و با تکیه و تاکید بر شیوه های اجرایی نمایش ایرانی این کهن داستان مایه را برای مخاطب امروزی سازی کند و مخاطب از دریچه درک مناسبات امروزی با سیر خطی روایت داستان ارتباطی منطقی برقرار نماید خود امری درخور توجه و پاسداشت است.
بازی های روان، متنوع، باورپذیر و یک دست گروه اجرایی در کنار طراحی هوشمندانه ی کارگردان در تلفیق آشنایی زدایی و هم ذات پنداری؛ ارمغانی چون ارتباط و آگاهی برای مخاطب دارد. ارمغانی که دریچه ورود به این آگاهی بخشی بوده اصل بی بدیل لذت بردن و خندیدن است. کارگردان مخاطب را همچنانکه به سطح رویین روایت در داستان زمان – مکانی دیگر می خنداند به اندیشیدن به شرایطی وا می دارد که در آن می زید.
این گونه تلفیق و ساخت شوخی ماننده ی نمایشی parody دانشی را می طلبد که خوشبختانه کارگردان توانسته است با تکیه بر دانش و فهم صحیح خود با یاری گروه اجرایی توانا و حداقل امکانات و استفاده ی به جا از امکانات و ادوات نمایشی – موسیقیایی همآوردی دشوار را سربلند پشت سر گذارد.
یادداشتی بر نمایش مضحکه مرگ یزدگرد ( میرعلیرضا دریابیگی/ استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی/ دانشکده هنر و معماری )
مضحکه ساختن سوگ نامه ای سترگ که هم داستان مایه ای نقش بربسته در باور همگان داشته و هم نامی چون بهرام بیضایی را در جایگاه پدیدآورش یدک می کشد، امریست حساس و بی تردید چالش انگیز.
آن که کارگردانی بتواند با حفظ چارچوب کلی داستان مایه، فضا- حالت نمایشنامه و با تکیه و تاکید بر شیوه های اجرایی نمایش ایرانی این کهن داستان مایه را برای مخاطب امروزی سازی کند و مخاطب از دریچه درک مناسبات امروزی با سیر خطی روایت داستان ارتباطی منطقی برقرار نماید خود امری درخور توجه و پاسداشت است.
بازی های روان، متنوع، باورپذیر و یک دست گروه اجرایی در کنار طراحی هوشمندانه ی کارگردان در تلفیق آشنایی زدایی و هم ذات پنداری؛ ارمغانی چون ارتباط و آگاهی برای مخاطب دارد. ارمغانی که دریچه ورود به این آگاهی بخشی بوده اصل بی بدیل لذت بردن و خندیدن است. کارگردان مخاطب را همچنانکه به سطح رویین روایت در داستان زمان – مکانی دیگر می خنداند به اندیشیدن به شرایطی وا می دارد که در آن می زید.
این گونه تلفیق و ساخت شوخی ماننده ی نمایشی parody دانشی را می طلبد که خوشبختانه کارگردان توانسته است با تکیه بر دانش و فهم صحیح خود با یاری گروه اجرایی توانا و حداقل امکانات و استفاده ی به جا از امکانات و ادوات نمایشی – موسیقیایی همآوردی دشوار را سربلند پشت سر گذارد.