مشاهدات رو تو اجراهای پایانی دیدم، بارها اومدم چیزی درباره اش بنویسم و هربار راضی نشدم، انگار هیچ کلمه مناسبی پیدا نکردم، هنوز هم....
این کار چیزی بیشتر از فوق العاده بود. کاش می شد بازهم اجرا شه. لحظه لحظه اجرا رو با وجودم جذب کردم.
عادت کردم هربار که به تیوال سر می زنم، حتما یه بار هم اسم حسام افسری رو سرچ کنم نکنه نمایش جدیدی باشه و از دست بدم.
آقای افسری لطفاَ بیشتر کار بسازید :)
«مشاهدات» هم تمام شد.
سپاس از همهی عزیزانی که همراه ما بودند، سپاس از کاربرانی که منت بر سر ما گذاشته و نظر، نقد و یا یادداشتی بر اثر ما نوشتند؛ یادمان دادند، تصحیحمان کردند. ممنون از تماشاگرانی که در این شرایطِ اسفناک وقت و هزینهشان را برای هنر گذاشتند و حمایتمان کردند.
به امید روزهای بهتری برای همهمان.
به امید سالنهای لبریز و نمایشهای بسیار.
نفس به نفس و شانه به شانه.
ارادت و خداحافظی!
ویلیام فاکنر در متن سخنرانیِ نوبل خود در سال 1949، "نوشتن" را به مثابه "عرق ریختن روح" توصیف میکند.
از نظر او درست و خوب نوشتن کاری دشوار و شاق است و حتی فرساینده!
دیدن "مشاهدات" ناخودآگاه اصطلاح "عرقریزان روح" را در ذهن متبادر میکند.
دیدن نمایش"مشاهدات" کار سختی است، اما قطعا اجرای آن به مراتب سختتر و طاقتفرساتر است!
حسام افسری زیر بار روایت عجیبش، فشار هولناکی را تحمل میکند و با اجرای درخشانِ هیستریکاش، روح و جسم خود را غرق در تب و عرق میکند!
" مشاهدات" پیام هولناکی به مخاطب و شاید بتوان گفت به تمام انسانها مخابره میکند و سوال بزرگ خود را اینگونه میپرسد:
آیا شاهد جنایات و ظلم بودن و چشم بستن و کاری نکردن خود جنایت بزرگتری نیست؟!
گویا متاسفانه نمایش بعد از چندین اجرا دیگر روی صحنه نخواهد رفت، البته قابل درک است؛چرا که هیچ بازیگر تئاتری نمیتواند به صورت طولانی نقشی به این هولناکی را تاب بیاورد!