مردی بر روی صحنه ظاهر می شود و شروع به سخن گفتن می کند. مرد با حکایت از چیزهایی در ذهن ما تصویر می سازد و چیزهایی را برای ما ظاهر می کند مثل:
... دیدن ادامه ››
خانواده اش، محل زندگیش، همسایگانش، محل کارش، همکارانش، و از خلال اینها از آن چیزی حکایت می کند که واپسین «اتفاق» و شوکِ زندگی اوست. لایه به لایۀ نمایش، آکنده از حس و معناست، و توصیفش برای من در اینجا ساده نیست. خنده ای که در این تراژدی هولناک می کنیم، خنده بر بیان و گفتاری است که می دانیم از قضا در کار پوشاندن و پنهان داشتنِ دردها و طردهایی بزرگ است. زبان نمایش چه در متن (که منتشر شده و کاش دوباره چاپ شود) و چه در اجرا (که بازی درخشانی دارد) زبانی است موجز ولی پرمعنی و از ماجرایی در ظاهر کوچک، جهانی بزرگ می سازد از پیوندهای انسانی، از غریبگی و دوستی، از پیوندهایی که اختلاف زبان ها باعث نمی شود که شکل نگیرند، و از زبان فراترند. از طرفی دیگر این جهان، جهانی تراژیک است و نفرت و حماقت با این جهانِ سرشار تصادف می کند... نمایش را امشب دیدم و هنوز درباره اش فکر می کنم، و جهان غریبش آنقدر برایم گیرایی داشت که در حافظۀ من از نمایشهای خوبی که تماشا کردهام خواهد ماند.. باز هم به دیدن نمایش زیبایتان خواهم آمد.