»نگاهی به نمایش «پنجرهای به سوی حقیقت» از منظر یک درام خانوادگی و روانشناختی»
لویی: میرم یهجایی که بشه نفس کشید...
دکتر دیوید استوپ (David Stoop) روانشناس شهیر آمریکایی خانوادهی ناکارآمد یا نابسامان (Dysfunctional Family) را خانوادهای توصیف میکند که در آن تعارض، بدرفتاری و اغلب بیتوجهی و آزار نسبت به فرزندان به طور مداوم اتفاق میافتد و به تدریج اعضای خانواده با روشهای گوناگون با آن کنار میآیند. هر عامل استرسزا (مانند جابجایی، بیکاری، بیماری جسمی یا روانی، بلایای طبیعی و...) میتواند سبب بدتر شدن مشکلات موجود گردد.
نمایش «پنجرهای به سوی حقیقت» روایت خانوادهی ناکارآمد رافائل اسکات کارخانهدار متمول فرانسوی در بحبوحهی انقلاب ایران است. رافائل پدری است سلطهگر با عقاید فاشیستی و لوییزا همسر او، مادری است منفعل و مسئولیتگریز که اغلب در توهم و رؤیا به سر میبرد. برآیند چنین تعارضی فرزندانی هستند که ترجیح میدهند بیشتر اوقات را در خارج از محیط خانواده بگذارند. کاترین، برای فرار و کنارآمدن (تحمل) با وضع موجود به عیاشی و خوشگذرانی روی آورده و لویی
... دیدن ادامه ››
نیز با پیوستن به گروههای آزادیخواهی و آنارشیستی تلویحاً به مبارزه با پدر خود برخاسته است. انقلاب ایران و ورود بنیانگذار آن به محل اقامت خانوادهی اسکات به مثابهی جرقهای بر این انبار باروت عمل میکند و اختلافات پنهان اعضای خانواده با یکدیگر را به سطح میآورد.
به صحنه بردن روابط اعضای یک خانواده (درام خانوادگی) دقت و توجه مضاعف و اجرای بینقصتری را از بازیگران جهت حصول همذاتپنداری مخاطب، طلب میکند. خوشبختانه گروه بازیگران این نمایش از این آزمون سربلند بیرون میآید. گزارهی معروفی در مدیریت و بهرهوری منابع انسانی وجود دارد که تعادل و توازن بین همهی اعضای یک گروه (تیم) را از کیفیت و غنای هر یک از اعضا مهمتر میداند. گروه شش نفرهی بازیگران این نمایش نمودی از شش سیم یک ساز هستند که با هارمونی و همآهنگی خوبی نواخته میشود. سختترین کار شاید انتخاب بهترین و بدترین بازیگر این نمایش باشد!