شاید یکی از مسائلی که ذهن آدم را در این بغرنج زندگی و زمان محدود و بهبوهه زندگی بی سامان جامعه قلقلک می دهد، این باشد که وقتی برای دیدن نمایشی زمان می گذاری، در پایان نمایش فکر کنی که چیزی یاد گرفته ای، شاد شوی، یک از دغدغه هایت را داخل جریان نمایش واکاوی کرده باشی، موضوعی در ذهن ات حلاجی شده باشد، و ... این اثر بسیاری از موارد را با خود داشت
نعلیقی که در نمایش پروانه جزایری با بازی های خوب و نسبتا روان مشهود بود و تکرار زندگی آدم ها و وقایع (که چه بدانیم چع ندانیم، چه معترف باشیم و چه معترف نباشیم، همه ما به نوعی به کرات این تکرار را در زندگی، در ذهن، در اتفاقات، در احساسات، و در افکارمان تجربه می کنیم) در بطن داستان و طنز محزون و محسوسی که در آن جاری بود، اثری به یاد ماندنی را برای من به عنوان یک مخاطب به جای گذاشت.
شاید بازی ها بهترین های هر یک از بازیگران کار نبود و اصولا شاید بازی چنین متن هایی واقعا در عمل بسیار دشوارتر از آنچه ما فکر می کنیم، باشد، اما باورپذیر بودند و در لحظاتی متعدد همفازی و خودانگاری دلپیذیری را رقم می زدند.
متن منسجم بود. با آن همه تکرار، هیچ وقت حس صحنه ای اضافی در ذهن نمی نشست.
دکور و طراحی صحنه با امکانات بعضا محدود، جذاب و کارآمد بودند.
من از دیدن کار لذت بردم
متن اثر به قلم آقای پیام لاریان که رگه هایی از سبک سوررئال را فضاسازی می کند ، و الگویی از رنه ماگریت نقاش بلژیکی را به ذهن متبادر می کند و البته از این منظر به یاد نمایش این یک پیپ نیست محمد مساوات افتادم.
تسلسل زمانی و برش های عطف شده در اجرا نیز بر زیبایی اثر و کارکرد ذهنی بیشتر مخاطب می افزاید و از این نگاه نیز به یاد تئاتر چشم بر هم زدن به قلم محمد زارعی و کارگردانی محمدحسین زیکساری افتادم و البته حذفیات متنی و اضافات بر تکرارهای گفتاری در اجرا نیز از ویژگی های اثر هست که ریتم اجرا را منظم تر و مرور مفاهیم را منبسط می کند مانند تئاتر حذفیات به نویسندگی و اجرای مهدی ضیا چمنی.
در کل بازی ها تحت تأثیر متن بود و اگر سایه متن را از نمایش حذف کنیم بازی ها متوسط می نمود؛ طراحی صحنه هوشمندانه بود و جایی برای بهتر شدن دارد؛
از کلیه عوامل اجرایی این اثر و بازیگران و کارگردان نمایش سپاسگذارم برای خلق یک اثر خوب و متفکرانه.
کی گفته تئاتر عین زندگی میمونه