سلام و درود فراوان بر آقای پوریا عبدی، خانم مریم جعفری، آقای حامد شریفی، نویسندگان اثر، آقایان احسان ناجی و علی رضا قاسمی و نیز خانم پرتوی کیان
... دیدن ادامه ››
کارگردان
یک سال و چندی پیش از این، به روال گشت و گذارهای جمعه عصر، من و همسرم در تهران چرخ می زدیم که به شکلی کاملا تصادفی و اتفاقی، به فرهنگسرای نیاوران و نمایش «خرس» برخوردیم. به راستی باید اعتراف کنم که پیش از آن، تئاتر در سبد مخارج خانواده ما جایی نداشت و به باور ما، تئاتر رفتن، کاری لوکس و پرهزینه، اما غیر ضروری بود. تماشای نمایش قابل تحسین «خرس» از هنرمندان بالا که نام عزیزشان را تک تک بردم(غیر از کارگردان محترم «پاتریک کلایورت»)، تئاتر را از کالای لوکس و غیر ضروری خانواده ی کوچک ما به فعالیت اصلی و ضروری جمعه های بیکاری ما تبدیل کرد؛ چنان که رفته رفته مجبور شدیم مثلا از رستوران رفتن آخر هفته یا فلان خرید داخل هفته مان بزنیم تا لطمه ای به «لذت» نمایش دیدن جمعه شب ما وارد نشود! آن چنان معتاد شدیم که مسافرت های هر از گاهی همسرم در آخر هفته، میزان تئاتر خون مان را به هم می زند و تا آخر هفته بعد، خمار می مانیم! و این همه را مدیون هنرمندان خوب کشورم هستیم.
جمعه شب گذشته، پس از یک سال و یک ماه، به پاس هنر هنرمندان خوب و بیش از همه، جناب آقای پوریا عبدی، در همان سالن نمایش فرهنگسرای نیاوران به تماشای «پاتریک کلایورت» نشستیم.
اول از همه گلایه کنم از چهار زن و مرد تماشاگری که متاسفانه ردیف اول نشسته بودند و مطمئنم هیچ وقت متن مرا نمی خوانند. در طول نمایش، با کلی اعتماد به نفس کاذب -که با توجه به اندام فربه شان لابد، از موقعیت اقتصادی و اجتماعی خوبشان ناشی می شد- با یکدیگر و تلفن همراه شان صحبت می کردند، بی ربط می خندیدند و مایه آزار ما بودند. آن قدر به صحنه نزدیک بودند و گاه حرکات نامعمول می کردند که تصورم این شد که حتما از آشنایان هنرمندان هستند، اما گله مندی بعد نمایش آقای عبدی و آرزوی ایشان برای کسب «فرهنگ تئاتر رفتن» در مردم، مایه ناراحتی دوچندانم شد که چرا برخی از متمولان بی فرهنگ، به فرهنگ آلوده می شوند یا به عبارت دقیق تر، فرهنگ را آلوده می کنند؟!
از این تفاله های ثروتمند جامعه و مزاحمت شان که بگذریم، صادقانه باید بگویم انتظارم از گروه هنرمندان «پاتریک کلایورت» برآورده نشد! درست است که ما سواد نمایشی نداریم، اما تماشای تجربی یک ساله ما که اتفاقا با نمایش خوب «خرس» از همین هنرمندان آغاز شد و پس از آن و به واسطه ی آن، ما تماشاگر نمایش شدیم، به شکل ناخودآگاه و غیر علمی، درک من و همسرم را از کار خوب، متوسط و ضعیف شکل داد. اگر به باور ما، خرس نمره عالی می گیرد، پاتریک کلایورت، متوسط است. چرا؟ بیش از هر چیز، به دید من، ضعف اصلی در نویسندگی است: خلق موقعیت های به روز جامعه، این خطر بزرگ را دارد که یک دستی نمایش از دست برود. طنزهای لحظه ای اگرچه با وضع فعلی اجتماعی ما مرتبط هستند، اما در کلیت نمایش جایی ندارند. منظورم دقیقا اشاره های سیاسی و اجتماعی کار است. از آن بالاتر، ایده اصلی محرومیت زنان از ورزش (دختر عاشق فوتبال که به جبر اجتماعی به کلیسا تبعید شده) نیز با قصه ی اصلی تلاش دو احمق دزد برای ربودن مجسمه کلیسا از چنگ کشیش نابینا جور در نمی آید و به نوعی، وصله ناجور است. تلاش نافرجام نویسندگان برای پیوند این دو ایده ی بی ربط، در کمک دختر به دزدان برای فرار از کلیسا یا طنزهای روابط مردانه-زنانه مثلث دختر، دزدان و کشیش، هیچ کمکی به جان گرفتن داستان نمی کند و به دید من، وصله پینه ای نخ نماست که به ارتقای پاتریک کلایورت در مقام یک اثر کمدی - اجتماعی فاخر کمکی نمی کند؛ اثری که قرار است خنده های من تماشاگر را پس از نمایش به چالش ذهنی مساله ای اجتماعی بکشد!
با همه ی احترام قلبی که به صداقت، برای هنرمندان نمایش قائلم، پاتریک کلایورت نگاهی سطحی به همه چیز دارد: محرومیت زنان از ورزش، دزدی، اخلاق و روابط زنانه - مردانه. تنها موفقیت اصلی کار، درهم کوبیدن چهره ی کشیش و کلیساست که آن هم نه به خاطر شوخی های کلامی بهشت و جهنم، بلکه به خاطر خلق موقعیت اصطبل، نابینایی کشیش (از طنزهای موفق کار)، تلاش موذیانه و ابلهانه ی وی برای جذب دزدها به دین و جبهه گیری دراماتیک او نسبت به زنانگی (جستجوی نمایشی او به دنبال دختر) به ثمر رسیده است.
شروع نمایش، فوق العاده خلاقانه و زیباست: موتور سواری آقایان عبدی و شریفی با هنرمندی هر چه زیباترشان، تماشاگر را به تماشای اثری خوب دعوت می کند. کابل دزدی و صحبت های حین موتور سواری، همه به طنازی و زیبایی اجرا می شوند. صحنه های بعدی خاموش و روشن کردن چهره ها برای معرفی شان هم عالی هستند. ضعف کار از میانه نمایش و برای پیش برد قصه رخ می دهد.
البته تمام حس انتقادی من، «شاید» از بی سوادی من باشد و من آمادگی خواندن و شنیدن پاسخ کوبنده را دارم.