اجراخوانی›پرگینت‎

اجراخوانی توسط ارکستر نوجوانان و جوانان ایران به رهبری آرمان نوروزی

آرمان نوروزی متولد ۱۳۵۳ تهران
مبانی موسیقی را در نوجوانی نزد فرهاد فخرالدینی فراگرفت و در سال ۱۳۷۲ وارد دانشکده موسیقی پردیس هنر های زیبای دانشگاه تهران شد. ساز سه تار را نزد منصور سینکی و داریوش طلایی فرا گرفت و نوازندگی پیانو را نزد میترا دبیریان . با مبانی آهنگسازی تحت آموزش شاهرخ خواجه نوری آشنا شد و در سال ۲۰۰۲ در مسترکلاس پیانو تحت آموزش ژان میکو در فرانسه اجرایی در سالن کنسرواتوار تیونویل  داشت.
در سال ۱۳۸۰ وارد دانشگاه هنر تهران  شد و در مقطع کارشناسی ارشد به تحصیل آهنگسازی  تحت تعلیم خیام میرزا زاده آهنگساز آذربایجانی، طالب خان شهیدی آهنگساز تاجیکستانی، سیاوش بیضایی و احمد پژمان  پرداخت.
او تدریس دانشگاهی را از سال ۱۳۸۴ آغاز کرد و به آموزش درس آهنگسازی، فرم و آنالیز، تاریخ تحلیلی موسیقی غرب و موسیقی قرن ۲۰ در دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد، دانشگاه هنر، دانشگاه صدا و سیما و  دانشگاه سوره پرداخت. آموزش در هنرستان های موسیقی پسران و دختران از مهم ترین فعالیت های آموزشی او در طول سال های تدریسش است.
آرمان نوروزی دارای مقالات متعدد در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان است که تحت مدیریت مرحوم توران میرهادی  اداره میشد و هم اکنون در وزارت آموزش و پرورش بعنوان عضو کمیسیون برنامه ریزی درسی در رشته موسیقی مشغول به فعالیت است.

نگاهی به اولین ها
- کنسرتو فلوت و هارپ موتزارت به تکنوازی شمیم مینو هارپ و عسل حناچی فلوت
- سمفونی شماره ۶ اثر بتهوون
- دنزون شماره ۲ اثر مارکز
- آنیوتا اثر گاوریلین
- سه قطعه برای فلوت و ارکستر اثر فکرت امیروف
- سوییت شماره ۱ اثر چایکوفسکی
- سمفونی شماره ۱۰ برای ارکستر زهی اثر مندلسون
- مارش  اثر طالب خان شهیدی


خلاصه داستان و موسیقی
اوورتورOverture
داستان«پِر گینت»از آنجا آغاز میشود که این جوان سر به هوا و بازیگوش بعد از اینکه بوسیله مادرش «آسِه» مطلع میشود که «اینگرید» عشق دوران نوجوانی اش، با کس دیگری ازدواج میکند به عروسی او میرود «پِر» عاشق پیشه در همان مراسم دلداده دختر نوجوان و معصومی به نام «سولوی» میشود که عشق ابدی او میشود، اما به دلیل اینکه از سولوی در این مراسم برای رقصیدن ترد میشود اقدام به دزدیدن اینگرید عروس میکند، عروسی که خود را برای امتناع از ازدواج با مردی که دوست ندارد در اتاقی حبس کرده است.

آواز اینگرید
 La plaint d’Ingrid
 جوان بیفکر و باری به هر جهت داستان بعد از ترک اینگرید با سه دختر دیگر روبرو میشود و بعد از کامجویی از هر سه راه خود را میرود تا با دختری سبز پوش در دامن تپه ای برخورد میکند با دختر سبز پوش که همان دختر جن کوهستان است به رقص و عیش و نوش میپردازد.

رقص دختر سبز پوش  
Danse af Dovregubbens Datter
دختر با دادن وعده پادشاهی جن ها پِرگینت طماع را نزد پدر خودش میبرد و در آنجا قهرمان داستان ما متوجه میشود، برای پادشاه شدن نیاز است که به جن شدن تن در بدهد. از همین رو پا به فرار گذاشته و  پادشاه جن ها او را نفرین میکند و بچه جن ها را دنبال او میفرستد. ولی پِر از دستشان فرار میکند.

در بارگاه پادشاه جن کوهستان
 In der Halle des Bergkonigs
زمستان فرا میرسد و پِر به جنگلی میرود و تصمیم به ساختن کلبه ای میگیرد تا با سولوی در آن زندگی کند، در حال ساختن کلبه دختر شاه جن ها سر میرسد با پسرکی افلیج و به پِر میگوید که این پسر فرزند اوست و باید ازش نگهداری کند. پِر یاد تمام کارهایی که کرده میافتد و نگران از اینکه باید تاوان پس بدهد که ناگهان سولوی معصوم و عاشق نمایان میشود.

آواز سولوی (ارکسترال)
Solvejgs Lied
پِر به سولوی میگوید که مجبور به رفتن است چرا که خود را لایق این عشق نمیداند و میرود تا به مادر در حال مرگش سری بزند و از بار گناهانش کم کند، و به سولوی میگوید در کلبه بماند، تا باز گردد و سولوی در اندوه رفتن او آواز غمگینی میخواند.

آواز سولوی
 Solvejgs Lied Soprano
پرگینت سرشار از احساس گناه و مسیولیت نزد مادرش میرود و مادر در حال مرگ را دلداری میدهد. اما مادر با چشمانی باز از دنیا میرود.

مرگ آسه
Ases Tod
سالها میگذرد و پِرگینت جاه طلب مردی ثروتمند شده و در صبحی دل انگیز در ساحل مراکش میان همسفران به خودنمایی میپردازد و از رمز و راز موفقیت هایش در تجارت میگوید و اعلام میکند که میخواهد در شرق امپراتوری درست کند.

صبحگاهی
Morgenstimmung
همسفرانش با فریب دادن این مرد جاه طلب و ساده لوح کشتی او را میربایند و او به مشتی لباس و یک اسب دزدی به میان قبایل عرب میرود و جماعتی را میبیند که به رقص و پایکوبی پر شکوهی پرداخته اند.

رقص عربی
Arabischer Tanz
در این مراسم با آنیترای اغوا گر روبرو میشود که این زن به او رکب زده و اسب و جواهراتش را میرباید.

رقص آنیترا
Anitras Tanz
در صحنه آخر پرگینت ثروتمند در حال بازگشت به نوروژ کشتی اش غرق میشود و پس از نجات مال باخته، فقیر  به روستایش رفته و از مرگ اینگرید مطلع میشود و میبیند که تمام اموال گذشته خودش که به اینگرید رسیده بود، به حراج رفته است.به جنگل میرود و به کلبه ای میرسد که سولوی تا آن روز در آن چشم به راهش بوده
مرگ به سراغش می آید و پِر برای رهایی از مرگ، ذلیل به عشق همیشگی خود، سولوی پناه میبرد و سولوی سر پِر را بر روی پاهایش میگذارد و برایش لالایی میخواند.

لالایی سولوی
Solveigs Wiegenlied