پلیس در پی یوزپلنگ: مروژک منهای مروژک
در این روزهای شلوغ تماشاخانه باران، نمایش «پلیس» اثر شایان افکاری بر اساس نمایشنامه اسلاومیر مروژک روی صحنه رفته است. «پلیس» داستان یک کشور دیکتاتوری است که دیگر مردمش به وضعیت موجود اعتراض نمی¬کنند و پلیس مخفی¬اش عملاً بیکار شده ¬است. پلیس¬ها که موقعیت شغلی خود را در خطر می¬بینند، تصمیم می¬گیرند خود را مخالف نظام جا زنند تا زندانشان تعطیل نشود.
«پلیس» همانند دیگر آثار مطرح مروژک از داستان خارق¬¬العاده¬ای بهره می¬برد؛ یک موقعیت عجیب و غریب، گروتسک و ابزورد. مخاطب با داستانی مواجه است که باور کردنش سخت و انکار کردنش نیازمند یک دلیل قوی است. مروژک ما را در جهانی رها می¬کند که فیالواقع فرض محال در آن محال نیست.
جهان نمایشی مروژک، جهانی گروتسک است که در آن همه چیز ممکن است، آن هم در شکل و شمایلی آشنا. همه چیز دقیقاً به همان ترتیبی است که در اطراف این نویسنده لهستانی وجود داشته و وی تنها آدم¬های آشنای جهان خود را در موقعیت¬های شگرف قرار می¬دهد.
شایان افکاری در مقام کارگردان در مواجه با نخستین
... دیدن ادامه ››
نمایشنامه مروژک، به این استدلال رسیده که برای عجیب¬تر کردن جهان نمایش، آن را به سمت فانتزی برد. لباس¬هایی با شکل و شمایل خاص، بازی¬های اغراقشده، برجسته کردن حرکات، خلق یک جهان جنونزده، دکور نامتعارف و ... راهکارهایی است که افکاری برای در اختیار گرفتن نمایشنامه مروژک انتخاب کرده است.
حال سؤال این است که چنین رویه¬ای در کارگردانی موفقیت¬آمیز بوده است؟ آیا واقعیت تلخی که در اثر مروژک در سیالان است را به مخاطب عرضه می¬کند؟ آیا می¬توان پذیرفت که تماشاگر یک کمدی سیاه بوده¬ایم؟ جواب دادن به این سؤالها آنچنان سخت نیست.
فرض کنیم که تمام آنچه کارگردان به نمایش اضافه کرده است را حذف کنیم و همان چیزی که به شکل داستان مطرح می¬شود را به تماشا بنشینیم؛ چه تفاوتی رخ می¬دهد؟ آیا داستان آن بار فانتزیک خود را از دست می¬دهد؟ با قاطعیت می-توان گفت هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد؛ چراکه داستان بهقدر کافی مخلوق ذهن خیال¬پرداز یک نویسنده بوده و آنچه کارگردان در قالب دکور و لباس بدان اضافه کرده، تنها واقعیت داستان نویسنده را محو می¬کند. باید گفت افکاری در خوانش نمایشنامه مروژک غافل بوده است. او از این واقعیت که مروژک چنین نمایشنامه¬ای را در اوج فضای مخوف حکومت کمونیست¬ها به رشته نگارش درآورده، غافل بوده است. مروژک در نمایشنامه¬اش نه در لفافه حرف می¬زند و نه از داستانی تمثیلی بهره می¬برد. او آنچه در کشورش در حال رخ دادن است را در فضایی گروتسک بیان می¬کند: اینکه یک شهروند مدام در حال جاسوسی شدن است تا در صورت تخطی از اوامر حزب به زندان می افتد یا به دست جلادان دژخیم سپرده شود. مکان¬هایی چون زندان و کوره¬ نشانگان خوبی¬اند بر این نکته که مروژک بههیچوجه قصد نقل داستانی استعاری ندارد.
وقتی چنین نمایشنامه¬ای در ایران به اجرا درمی¬¬آید به دو خوانش مواجهیم: یک آنکه کارگردان وفادار به نویسنده اثر می-خواهد بخشی از تاریخ را بازگویی کند، تاریخی که نویسنده، آن را در اثرش نمایش داده است یا آنکه قصد دارد به دنبال مابه¬ازایی در جهان خود می¬گردد. در مورد نخست که افکاری چنین نکرده است؛ او «پلیس» مروژک را از ریخت انداخته است. در حالت دوم نیز مخاطب با هیچ مابه¬ازایی مواجه نیست. برای مخاطب ایرانی کوره آدم سوزی هیچ معنایی ندارد، آن را لمس نکرده است. با آنکه می¬شد جهان این نمایشنامه خوش¬ساخت را بر فضای کنونی ایران تعمیم داد و نشانگانی دال وضعیت کنونی ایران بدان افزود. ولی در مقابل افکاری با انتخاب تصویر کیم جونگ اون و بنیامین نتانیاهو به عنوان حکام این نظام توتالیتر تصمیم می¬گیرد نوعی کاریکاتور توأم به اعتراض نسبت به این افراد خلق کند و در تلاش برای فرار روبهجلو برای گریز از تعمیم جهان اثر به جهان کنونی خود است. بهقولمعروف توپ را به زمین طرف مقابلش می¬اندازد.
نتیجه چنین رویکردی در کارگردانی آن می¬شود که با اثری مواجهیم که بهشدت محصول لودگی بازیگرانش است. برای حفظ مخاطبش نه به آنچه در نمایش رخ می¬دهد که به رفتار کمیک سطح پایین، در حد آنچه در تئاترهای آزاد می¬توان یافت روی می¬آورد و خروجی¬اش آن است که تو به رفتار نامشروع ولی مضحک زن یک پلیس با فرمانده شوهرش می-خندی؛ نه به تلخی یک خیانت یا به حماقت¬های یک ژنرال با رفتارهای شبه جنسی می¬خندی نه به آنچه بر سر مردم تحت انقیاد حکام دیکتاتور می¬آید.
شایان افکاری هیچوقت نفهمیده است که مروژک نمایشنامه¬اش را برای چه نوشته است: برای خنداندن مخاطب بورژوا یا بیان یک مسئله؟ برای افکاری گزینه نخست روی میز بوده است و نتیجه کار حضور پژمان جمشیدی در نقش یک انقلابی توبه کرده است تا مخاطب بورژوا را به سالن بکشد؛ چراکه پژمان روی بورس است و نتیجه بازی مبتدیانه و خام¬دستانه جمشیدی. گویا قرار است با چنین رویکرد منهای تأمل و تفکر، تئاتر ایران رستگار شود!!!