گروه دختران آریایی، اولین سیاه بازی زنان در ایران که تمام بازیگرها زن بوده و در لباس مرد هستند.
هیزم شکنی هر روز برای قصر سلطان هیزم می آورد که در یکی از روزها ، شاهدخت تنها فرزند سلطان را دیده و یک دل نه صد دل عاشق او میشود، شاهدخت نیز دلبسته هیزم شکن میشود، ولی سلطان اسیر وزیر است و از سالها قبل قول شاهدخت را به وزیر دربار خود داده است، وزیر سالهاست که نقشه رسیدن به تاج و تخت را در سر می پروراند و اصلی ترین راه ازدواج با شاهدخت می باشد ولی شاهدخت از وزیر متنفر است و هرگز دوست ندارد با او وصلت کند، هیزم شکن از ماجرا مطلع شده و با همدستی مبارک (تلخک دربار) سعی میکند که به عشق خود برسد، مبارک نیز عاشق کنیز وزیر است و با هیزم شکن همدست میشوند و نقشه ای کشیده و در آخر داستان هیزم شکن و شاهدخت با هم وصلت میکنند ، و مبارک نیز به کنیز وزیر میرسد، سلطان با کمک هیزم شکن از شر وزیر موزی خود خلاص میشود...