دیشب (29 بهمن) به تماشای ((شاهدین اعدام)) نشستم. نمایش خوب و جذاب شروع شد و تا آمدنِ شاهدِ سوم یعنی Shutter (که چند دقیقه بعد فاش شد که آقای
... دیدن ادامه ››
B، برادر آقای A است) بامزه و کمیک ادامه پیدا کرد؛ تا جاییکه داشتم از خنده به دل درد می افتادم (بویژه زمانی که شاهدِ یکم، یعنی همان آقای A در دادگاه حاضر بود).
از جایی که آشکار شد Shutter، برادر آقای A، یعنی آقای B است و چند دقیقه ای فضا و لحن، از کمیک به تراژیک سوئیچ کرد نمایش برای من به پایان رسید و ارتباطم با نمایش قطع شد و از [دیدِ من] شاهدین اعدام، روندی قهقرایی به خود گرفت و (این روند) تا پایان ادامه یافت؛ حتا زمانی که خانم P (فروشنده دوره گردی که نوشیدنی می فروخت)، وارد شد انقدر فضا تکراری، کِشدار و خسته کننده شد که می خواستم سالن را ترک کنم.
همچنان که تلاشم برای دوباره ارتباط برقرار کردنم با نمایش، بیهوده می نمود با خودم خدا خدا می کردم که کاش لااقل پایانی خوب در کار باشد اما نبود! انگار از جایی، دیگر متنی وجود نداشت یا اگر هم بود انسجامش را از دست داده بود و بازیگران بداهه وار، داستان را پیش می بردند.