علیرضا قاضی
محمد یمینی
محسن نصراللهی
ایمان امیدواری
وحید مقدسی
حسین ایوبی
رضا دلپاک
درنا مدنی
احسان سجادی حسینی
زهرا تحقیقی
ملودی اسماعیلی
آرش آقابیگ
فرید فصیحی
محمد روحالامین
سینما توپیا
علی زادمهر
سعید حسینی
عرفان بهکار
گوزنِ قرمز از پشتِ صخرهٔ یخزده، نگاهی به مردِ شکارچی که سیگاری دود میکند میاندازد. گرگ، مچاله از سرما سرفهای میکند. گوزنِ قرمز: میخواد چی کار کنه؟ گرگ: نمیدونه میخواد چی کار کنه. گوزنِ قرمز: اینا که نمیدونن میخوان چی کار کنن خطرناکترن… من برمیگردم!
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
جناب جعفریان جان دلی ❤️
منم به شدت دلتنگم؛ دروغ چرا یکی از بهترین ایام عمرم بود اون روزها که آخرش فقط خراب شد حیف
شما که آنتیکرونایی برادر (مظهر پاکی و عطوفت)
عنوان فِیک تماما برازنده ی این فیلم است میزان قلابی بودن فیلم به حدی است که در سکانسهای به اصطلاح مهیج و دراماتیک فیلم بیشترین واکنشی که میتوانی داشته باشی پوزخندی بیش نیست چرا واکنش مخاطب کاملا برعکس آن چیزی است که فیلمساز میخواهد؟ جواب پیچیده ای ندارد چون در فیلم اساسا حس و حال واقعی جریان ندارد که به این تنشها جانی بدهد. چون کاراکترها یا کاملا اضافی و نچسبند(کوشکی و افشار) و یا با ارفاق تیپ هایی جعلی عاریت گرفته از فیلمهای دیگر بازیگرهایش هستند(هادی حجازی فر). در قصه ای که اساسا درباره عصیان یک شخص و به هم زدن نظم محیط است در ابتدا باید زمینه چینی این عصیان شکل بگیرد و در طول این عصیان هم باید با استدلاهایی قانع کننده مخاطب را به درک این شورش نزدیک تر کرد اگر میخواهد رودستی هم به مخاطب بزند باید از حداقل سببیت برخوردار باشد در این فیلم نه شورش مرد قانع کننده است و نه اصلا بحرانهای عاطفی او در رابطه با همسرش چندان باز میشود رودستهایی هم که در مورد زن مطرح میشود آنقدر پیش پاافتاده است و باگ دارد که توی ذوق میزند اصلا کل فیلم توی ذوق میزند نمونه اش اواخر فیلم که مرد بعد از قشقرق راه انداختن طولانی تازه یادش میآید که جنازه زنش را که توی برف مدفون شده به داخل هتل بیارود و او را درست زیر سقف شیبشه ای هتل که در حال فروریزی است میگذارد! کمی به جنازه نگاه میکند و میرود بیرون و خودکشی میکند بعد سقف روی جنازه فرو میریزد تا در نهایت مثلا یک قاب زیبای High Angle از این فروریزی شکل بگیرد درواقع همکین سکانس نیت فیلمساز را نشان میدهد او فقط به فکر پلاستیک متفاوت نما و خاص فیلمش است نه چیز دیگر، در فیلمی با ساختار درست و دغدغه مند قطعا این جنازه تبدیل به چیزی فراتراز یک جسم پوشیده شده میشود اما در چنین ملغمه ای که این فیلم تدارک دیده این جنازه فقط اکسسوار صحنه ای است برای آرتیست بازی جناب کارگردان که ذره ای حرمت هم برای جسد زن قائل نمی شود مثلا مرگ تراژیک او اصل و اساس درام فیلم است. این که از فیلم نسبتا متوسط درمدت معلوم که حداقل میشد تحملش کرد به چنین سوءتفاهم تصویری برسی در سینمای جو زده و پر هرج مرج این روزهای ما چندان عجیب نیست. همچنین تاسف بسیار برای هادی حجازی فر که در یکی دو سال اخیر با بازی های تکراری در فیلمهای پیش پافتاده این چنینن نزول کرد و البته مهناز افشار هم که گویا فقط میخواهد حضور داشته باشد به خصوص در فضا ها و نقشهایی که مهر متفاوت نمایی دارند(شاه کش و ناگهان درخت)
جدیدا آخر همه فیلمها، تنها حسی که دارم،حس سرخوردگی هست. سرخوردگی از اینکه چرا دست به کار نمیشم یه فیلمنامه بنویسم؟! قطعا نتیجه از این دری وری ها بهتر خواهد شد!!
دیشب در برنامه هفت عوامل فیلم حضور داشتند و نکته جالب این بود که خود آنها حتی از شما (عرض کردم "شما" چون من هنوز فیلم را ندیدم) هم شاکی تر بودند از فیلمی که بر پرده دارند! و اعلام داشتند این فیلم را اصلا نمیشناسند و از "بالا" بهشون دیکته شده بود که کار را اینطور انجام دهند و بسیار عصبانی از روند فیلم سازی بودند...
چه خوب میشد اگر.........
من برنامه رو دیدم ولی با همه حرفایی که درباره سانسور فیلم زده شده باز این همه ایراد توی مقدمه و روایت و کارکترهای اضافی و یا تکراری و کارگردانی متظاهرانه قابل توجیه نیست