من نمایش را دیدم و دوست داشتم. دلیل اصلی علاقه ام فکر می کنم نمایشنامه بود که از نظر من عالی بود. قرار دادن شخصیتی چون دن کیشوت در فضای سیاه هملت حال و هوای متناقضی ایجاد کرده بود که به عنوان یک جور کمدی سیاه تا مرز ابسورد پیش می رفت و در عین حال سرگرم کننده بود. بازی ها خوب بود و شخصیت های اصلی مشکل خاصی نداشتند، جز سانچو پانزا که گاهی خیلی شلوغ می شد و روی هم رفته به نظر من اگر کمی نمایش خلوت تر و کوتاه تر بود کار شسته رفته تر و البته تماشایی تر از آب در می آمد. به عنوان مثال شخصیت هوراشیو روی هم رفته در نمایش اضافه به نظر می رسید و بازیگران نقش مردم هم در اواخر نمایش روی صحنه گیج می زدند.
در کل کاری بود که ارزش دیدنش را داشت، به همه ی دست اندرکاران نمایش تبریک و خسته نباشید می گویم. امتیازی که من به عنوان یک بیننده به کار می دهم از ده، هشت است.
من به شخصه به دلیل سابقه ذهنی نسبتا خوبی که از کار «دیوار چین» خانم معترف داشتم به دیدن این نمایش رفتم. که کاری بود با دغدغه های سیاسی و اجتماعی در رابطه با مفهوم قدرت و حاکمیت به اضافه یک «بیژن امکانیان» خوب.
اما شهسوار و شاهزاده با این که دغدغه هایی نسبتا مشابه داشت و از بازیگرانی با صداسازی خوب بهره می برد، برای من مایوس کننده بود. که مهم ترین دلایلش ریتم نامناسب نمایش، بازی پراغراق بازیگران و رویکرد به نظر من نادرست کارگردان نسبت به متن بود. قسمت های تراژیک نمایش با اون حجم اغراق بیشتر به نمایش های رادیویی شبیه بود و فسمت های طنز به نمایش های کودک. (اتفاقا در دیوار چین هم این مشکل وجود داشت که بعضی از موقعیت های طنز مثل کشمکش دو سرباز چینی شبیه جمعه صبح های شبکه دو میشد). بعضی المان هایی که کارگردان برای تعمیم دادن فضای نمایش به همه دوران ها استفاده کرده بود (ازجمله لباس و تجهیزات جنگی سربازها) و چند دیالوگ نکته دار جالب به نظر میومد ولی در کل شنیدن نمایش به دیدنش ارجحیت داشت.