منتشر شده در تاریخ اول دی ماه و نود و هشت در روزنامه شرق
میان عشق و ایمان
نوشته محمدحسن خدایی
اجرایی چون نمایش «سوختن» یادآور یک جهان برساخت و غیرتاریخی است. مهرداد کوروشنیا در مقام نویسنده، با تاریخزدایی از رمان «کالین فالکنر»
... دیدن ادامه ››
نمایشنامهای بیرون از تاریخ رمان نوشته که معلوم نمیشود شخصیتها در کجا و چه زمان زندگی میکنند و ذیل چه گرایشی از مسیحیت، مشغول عبادت پروردگار و یا تخطی از او هستند. البته که اشاراتی مبهم به شهر تولوز یا حتی فرقه دومنیک قدیس شده، اما در نهایت برای مخاطب ناآشنا با مناسبات مسیحیت و فرقههای مختلف آن، این ارجاعات ناقص است و مسیحیانی نامتعین از منظر تاریخی میسازد. اصولا این شکل از مواجهه با یک رمان اگر تلاش نکند معاصر عصری باشد که در رمان روایت شده، جهانی انتزاعی برمیسازد که معلوم نیست مناسبات افراد مبتنی بر چه نظم سیاسی و الهیاتی است. بنابراین به مانند اکثر آثاری که این سالها از جهان مسیحیت در فضای تئاتر ایران بازنمایی شده، اجرای سوختن هم بیاعتنا با امر تاریخی و لاجرم مختصات جغرافیایی یک دوران، در باب یک مسیحیت بدون تاریخ است. الگویی تکرارشونده که میتوان با استفاده از آن، انبوهی نمایشنامه نوشت و اجرا رفت. از پس این مکانیسم با بدنهایی تاریخزداییشده روبرو هستیم که در قبال اقتدار کلیسا، تبعیت یا مقاومتشان چندان نمیتواند واجد ارزش باشد. اگر بپذیریم که مسیحیت، تاریخی دارد و فراز و فرودهایی، اجرای سوختن امر تاریخی را به محاق برده و به سیاستزدایی از بدن، کلیسا و مسیحیت دامن زده است. حتی کنش بازیگران، ژست و اطورشان، کمابیش یادآور همان فرمهای آشناست که این سالها از مسیحیت غیرتاریخی در تئاتر و سینمای ما ارائه شده. اجرای سوختن مبتنی است بر همان جهان اسطورهای و تقابل خیر و شرّ. اگر در رمان یک واقعه از چشمانداز شخصیتهای مختلف روایت میشود، اجرا تکثر را کنار زده و سرراست قصهاش را بیان میکند تا امر نامنتظر کنار گذاشته شده تا روایت با یک رویکرد تقدیرباورانه به مرگ مادلن منتهی شود. مادلن همان دختری است که ادعا دارد با عالم غیب در ارتباط بوده و میتواند بیماران صعبالعلاج را درمان کند. مدعای مادلن اقتدار کلیسا را به چالش کشیده و مستوجب تکفیر و سوختن در آتش است. روایت سرراست به همین نتیجه میرسد تا مخاطب با جهانی پیچیده مواجه نشود. این یک انتخاب ایدئولوژیک و زیباشناسانه است تا محتوایی هولناک را با رئالیسمی کمابیش خام بیان کند.
مهرداد کوروشنیا با آنکه تاریخزدایی کرده اما نمایشنامهای مبتنی بر تعلیق آفریده که مخاطبان را جذب میکند. شکلی از ملودرام که تنش مابین عشق و ایمان را بازتاب دهد و سازوکار یک کلیسای اقتدارگرا را آشکار کند. به لحاظ اجرایی صحنه چنان طراحی شده که جایگاه کشیش به مثابه مرجع اقتدار نمایان شود. یک صندلی مجلل با رنگ قرمز که در انتهای صحنه، یادآور جایگاه نمادین کلیساست. صلیبی که بر فراز صندلی نصب شده تا همه را زیر نظر بگیرد و تبرک کند. پایین صحنه اما مربوط است به زندگی روزمره مومنان. فضایی که از نظارت کلیسا اندکی رهایی یافته و امکانی است برای کسب و کار و پرداختن به علایق شخصی. تضاد این دو فضا مبتنی است بر همان تنش همیشگی مابین عشق زمینی و ایمان الهی. سوختن روایت همین سرگردانیهاست: زمین و آسمان، عشق و ایمان، خیر و شرّ. این فضای الهیاتی لاجرم کلیت اجرای علیرضا آرا و علیرضا اولیایی را در مقام کارگردان به سمت ساختاری دوگانه به پیش میبرد که در آن همچنان ایمان بر پرسش برتری دارد و بجای تردید بهتر است اعتراف و توبه باشد.
بازیها در خدمت ایدئولوژی اجرا یا همان برساختن تمایزات دوگانه است. سوگل خلیق در نقش مادلن، تلاش دارد ترکیبی باشد از یک شخصیت سرکوبشده که هم تمنای اتصال به امر والا را دارد و هم شور و شوق زنانه. ژستها و حرکات خلیق، از بدن بحرانیشده مادلن فاصله دارد. مجتبی پیرزاده ایفاگر نقش برنار، گویی همچنان از آن پیچیدگی شخصیت رمان دور افتاده و بازیاش فراز و فرود لازم را ندارد، این نه از کیفیت بازی او که مربوط است به شخصیتی که در نمایشنامه آورده شده. میثاق زارع کمابیش یادآور یک خلیفه یا کشیش اقتدارگراست که مدام به فلسفه و کتاب مقدس استناد کرده و به راحتی حکم تکفیر میدهد . او بازیگر تواناییست اما کشیشی که بازنمایی میشود چندان در ذهن ما باقی نخواهد ماند. مصطفی پروین در نقش پدر مادلن، یک صنعتکار است. مومنی وفادار به اقتدار کلیسا که دخترش را هم دوست میدارد و اغلب در حاشیه و آرام است.
سوختن تلاش دارد از ماجراجویی دوری گزیند تا گرفتار «سوختن» نشود. اما دریغا که این محافظهکاری چیزی را هم بحرانی نمیکند، نه بدن مومنان را، نه نهاد کلیسا و خود اجرای سوختن را.