در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم سرب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:08:22
امکان خرید پایان یافته
بها: ۱۰,۰۰۰ تومان
یک زوج جوان یهودی ایرانی در اواخر دههٔ ۲۰ خورشیدی خواهان عزیمت به سرزمین موعود (اسراییل) هستند اما با مخالفت سازمان یهودی و ماجرای یک قتل درگیر می شوند

مکان

خیابان پاسداران، بعد از سه راه اقدسیه، روبروی پارک نیاوران، خیابان فرهنگسرا
تلفن:  ۲۲۲۹۹۴۳۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"اون خبرنگار نیست دوزاری نگاره ، پنج زاری نگاره،روزنامه باید شیرین باشه که تبلیغات بگیره!!!! تو زندگی یهودیهای کلیمی بیچاره ترس انداختند که میکشنشون که از ایران برن ،این کلیمی های بی آزار که از ترس جونشون فرار کردند تو بدون اگر قرار است خون از دماغ داداشم بیرون بیاد برو بپرس چیکارت میکنم"
یک فیلم که همه چیزی عالی بود، تدوین و فیلمنامه و آهنگ ،گریم ،لوکیشن قوی بود. شهرهای قدیم ایران و روشنفکران ،سیاستمداران،بازاری ها را در حوالی دهه سی یا چهل ،خیلی عالی به تصویر کشید

کارگردانی عالی بود.دوران اوج کیمیایی بود.

فقط یهودیها را باید مهربان‌تر و باسوادتر نشان میداد یهودیها در کیفیت محصول مثل آلمان ها فقط دنبال اعتبار هستند.نورپردازی خوب نبود. بیست دقیقه اول زندگی یک خانواده ایرانی دهه سی در شهر را خوب به تصویر کشید.

ضمنا اکثریت یهودیان ایران به آمریکا رفتند شاید پانزده هزار نفرشان به فلسطین رفتند در حالی که در این فیلم اینطور القا میگوید یهودیهای ایران ... دیدن ادامه ›› بیشترشان به فلسطین رفتند.یهودیان ایران مثل آمریکاییها فکر میکنند در حالی که یهودیان فلسطین مثل انگلیسی ها خونین فکر میکنند.

هادی اسلامی واقعا بازیگر بود حیف که زود به رحمت خدا رفت

دیالوگ ماندگار
"اون خبرنگار نیست دوزاری نگاره ، پنج زاری نگاره،روزنامه باید شیرین باشه که تبلیغات بگیره!!!! تو زندگی یهودیهای کلیمی بیچاره ترس انداختند که میکشنشون که از ایران برن ،این کلیمی های بی آزار که از ترس جونشون فرار کردند تو بدون اگر قرار است خون از دماغ داداشم بیرون بیاد برو بپرس چیکارت میکنم"
در تهران سال‌های ۱۳۳۰ یک زوج جوان یهودی به نام‌های دانیال و مونس همچون بسیاری دیگر از یهودیان خواهان عزیمت به سرزمین موعود هستند. اما از آنجاییکه ... دیدن ادامه ›› عمویشان یعقوب مخالف صهیونیزم است با مخالفت سازمان هاگانا که یک گروه بسیج کنندهٔ یهودیان می‌باشد مواجه می‌شوند. چندی بعد یعقوب به دست یزقبل که عضو سازمان است کشته می‌شود و پلیس میرزا محسن، همسایه یعقوب را که سیدی متدین بوده و برای کمک به او آمده‌است را به جرم قتل دستگیر و روانهٔ زندان می‌کند. دانیال و مونس که از هویت قاتل آگاه هستند برای نجات جان خود مجبور به فرار و زندگی مخفیانه شده و درصددند تا هر طور شده از کشور خارج شوند. نوری، برادر میرزا محسن برای اثبات بی‌گناهی برادر خود به دنبال آنان است تا در دادگاه شهادت دهند ولی غیر از او یزقبل نیز در پی آنان است تا شاهدی بر قتلش باقی نماند. سرانجام نوری موفق به بازگرداندن دانیال می‌شود. در روز دادرسی دانیال مورد ترور واقع می‌شود اما نوری با انداختن خود در جلوی او مورد اصابت گلولهٔ قاتل قرار می‌گیرد و دانیال سرانجام در دادگاه حاضر می‌شود
میثم محمدی و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید