در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم تارا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:42:18
بها: ۱۲,۰۰۰ تا ۲۰,۰۰۰ تومان
تارا در آستانه‌ی گرفتن تصمیمی است که همسرش بهرام از آن بی‌خبر است. تصمیمی که قرار است مسیر زندگی این زوج را دستخوش تغییراتی کند...
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تارا فیلمی که دوستش داشتم.
یک روایت عاشقانه تقریبا آرام ، گاهی مضطرب و تنها
طراحی فضا و صحنه ها ، قاب بندی ها خیلی خوب بود. چقدر به ترکیب رنگ در فضا و لباس دقت شده بود که به نظرم یکی از نکاتی هست به جذابیت کار کمک میکنه.
روند فیلم کند بود و داستان پیچیده بود اما کم کم خودش رو نشون میداد.
یک حالی درونش جریان داشت که ناخودآگاه من رو به فکر میبرد.
به نظرم حتی لوکیشن ها هم جذاب بود. :)

هایدگر فیلسوف آلمانی در کتاب هستی و زمان به دنبال تحلیل ساختار هستی انسان و کشف معانی محتملِ آن است. او معتقد بود انسان به چهار جبر محکوم شده‌است: ... دیدن ادامه ›› پرتاب شدن در جهان، مجبور بودن(به کار)، مجبور بودن به تیمار کردن و جبر مرگ.
از نظر او برداشت ما از مرگ، هستی‌مان را به دو شکل اصیل و نااصیل رقم خواهد زد و مرگ اندیشی، منجر به هستی اصیل در آدمی خواهد شد.
.
(تارا؛ جادوی رنگ‌ها)
رنگ قرمز و سبز، این دو رنگِ مکمل؛ محور و کلید اصلی فیلم تارا هستند.
مهم‌ترین سکانس‌های این فیلم در کافه رقم می‌خورد. کاراکتر زن از خوابی سخن می‌گوید که برای او تبدیل به دژاوو شده است.
او خواب دیده فنجان قهوه‌ای از میز به زمین پرتاب شده است و این سکانس این زوج را با زوج دیگری پیوند می‌دهد که آن‌ها نیز شاهد اتفاقاتی مشابه هستند.
در ادامه سکانسی را مشاهده می‌کنیم که درختی در کافه قرار دارد. این درخت شامل اشیایی از گذشته هستند. این اشیا توسط زوج‌هایی که دیگر با هم نیستند و به عنوان سمبلی از رابطه‌ی‌شان به کافه اهدا شده‌اند. آنچه در میان این اشیا مشترک است رنگ سبز است.
تا اینجا این رنگ برای ما معنای خاصی نداشته است اما از صحنه‌ای که کتونیِ سبز رنگِ روی درخت را به پای کاراکتر پسر می‌بینیم متوجه می‌شویم که رنگ سبز نمادی از غوطه‌ور شدن در گذشته است. زیرا قبل‌تر اشاره شده بود که اشیای موجود بر روی آن درخت از طرف زوج‌ها و به عنوان سمبلی از رابطه‌ی آن‌ها در گذشته به این کافه اهدا شده‌اند. رنگ سبز در واقع نشان‌ از گذشته و غلبه احساساسات بر منطق دارد. وقتی یکی از کاراکترها جامه سبز به تن می‌کند به معنای آن است که در تصورات و رویاهایِ شخص دیگر است و حضور حقیقی ندارد.
در این میان رنگ قرمز که همواره مکمل رنگ سبز بوده است نیز در بعضی سکانس‌ها حضور دارد که شاید بتوان آن را سمبلی از آینده و عقلانیت و غلبه منطق بر احساسات دانست.
در واقع کاراکترهایی که سبز به تن کرده‌اند در ذهنِ کارکترهایی که قرمز به تن کرده‌اند حضور دارند و خیالِ آن‌ها هستند. در این بین در بعضی سکانس‌ها لباس‌های کاراکترها به ترکیبی از دو رنگِ سبز و قرمز در می‌آید که نماد حال است. در واقع کاراکتری که لباسش ترکیبی از سبز و قرمز است شخصیت متعادلی دارد. نه بیش از حد غرق در احساس است نه بیش از حد غوطه‌ور در گذشته و نه بیش از حد منطقی و خشک.
بعضی صحنه‌ها هر دو کاراکتر سبز به تن دارند که به نظر می‌رسد نمادی از حضور هر دو نفر آن‌ها در گذشته دارد. و به نوعی جنبه فلش‌بک برای بیننده را ایفا می‌کند.
زمان مهم‌ترین عنصرِ فیلم؛ گاهی در گذشته است و گاهی در حال و گاهی آینده.
می‌توان این سه زوج را سه دوره از زندگی دو نفر دانست و یا می‌توان این سه زوج را در زمان‌های موازی فرض کرد.
در فیلم تارا چندین بار به خواب دیدنِ کاراکتر زن اشاره می‌شود. شاید بتوان تمامی اتفاقات این فیلم را خواب‌های تارا دانست. چون درست همانند یک خواب از نظم و قانون خاصی تبعیت نمی‌کند.
کاراکتر مرد از شعر خوشش نمی‌آید ولی زن عاشق شعر است. چون‌ معتقد است شعر حقیقی است اما قصه‌ خواب و‌ خیال و وهم است. در واقع مرد دلش نمی‌خواهد با حقیقت روبرو‌ شود و دوست دارد در گذشته سیر کند اما زن در سکانسی به مرد کتاب شعری هدیه می‌دهد و می‌گوید تو‌ عاشق شعر هستی. زن با این‌کار سعی دارد به مرد بفهماند باید به حرف عقلش گوش بدهد و نه احساس.
در انتهای فیلم کاراکتر زن که لباسی قرمز به تن دارد از مرد که لباسی سبز پوشیده میخواهد که اگر زمانی در آینده به دستگاه وصل شد، این دستگاه را از او قطع کند و سپس می‌خوابد و پتوی سبز رنگ را بر روی خود می‌کشد. در واقع با این حرکت نشان می‌دهد که مرد با تصمیم زن موافقت کرده است و زن به سویِ خاطره شدن برای مرد می‌رود.
زن به نوعی در حال پیش‌بینی آینده‌ی خود بوده است. در اینجا این احساس به وجود می‌آید که در واقع کاراکتر زن در تمامِ مدتِ فیلم در کما به سر می‌برده است و این صحنه‌ها اتفاقات زندگی‌ او است که در کما برای او در حال یادآوری و دوره شدن هستند. زن به زعمِ هایدگر هستی اصیل را برمی‌گزیند. او ترسی از مرگ ندارد و پس از اجرای این خواسته‌ی زن زمان و رنگ‌ها به حالت نرمال در می‌آیند.
تحلیلت در مورد رنگ ها خیلی خوب بود اصلا به این مورد دقت نکرده بودم
با اینکه فیلم رو نپسندیدم شاید دوباره ببینمش
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
بهار تحلیلات از خود اثر هنری ها خیلی بهتره
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
سحر لیلی ئیون
بهار تحلیلات از خود اثر هنری ها خیلی بهتره
ممنون سحر جون. لطف داری🌹
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نظر و مواجههٔ شخصی من با این اثر نمایشی است و احتمال اینکه شما نظر دیگری داشته باشید وجود دارد. (از کامنت های امیرمسعود کپی کردم اجازه هم ... دیدن ادامه ›› گرفتم 😁)
ازونجایی که احتمال کاهش جذابیت وجود داره و حتی گزینه اش رو هم زدم اما اول مسائل کمتر مرتبط با فیلم رو مطرح میکنم که نوشته بره پایینتر تا از اون قسمتی که لینک ادامه میاد (دقیقا نمیدونم از کجا) به بعد درباره خود فیلم صحبت کنم.
دیشب فیلم تارا رو در موره سینما سالن تمدن دیدم. سالنی که خیلی دور از تمدن بود و من رو یاد عصر غارنشینی می انداخت. عصری که هرکسی به خودش اجازه میداد وارد غار بشه و دری وجود نداشت (تا جایی که یادمه). حتی برای اثبات این قضیه مسئول سالن اومد روی صندلی نشست و بیخیال ورودی سالن! پس از اینکه صبر و تحمل ما رو دید نقشه دیگری کشید. درحالیکه فیلم در حال پخش بود و هنوز تمام نشده بود زحمت کشید چراغ های سالن رو روشن کرد. هرچند که ما خودمون باید دقت کنیم و وارد سالن اشتباه نشیم و اگر شدیم بلند صحبت نکنیم و مانع دید بقیه نشیم و اگر سنمون رفت بالا فکر نکنیم حق داریم تمرکز بقیه رو با بلند بلند صحبت کردن برهم بزنیم (از ماست که بر ماست)، اما دلیل نمیشه مسئول سالن خودش هی بره بیاد هی سروصدا ایجاد کنه و هر کاری دوست داشت بکنه. یا اگر خواست بکنه حداقل اسم سالن رو بذارید سالن عصر حجر، پارینه سنگی چیزی که تکلیف خودمون رو بدونیم.
و اما درباره خود فیلم باید بگم که (امیدوارم بعد از لینک ادامه شروع بشه این قسمت) موضوعش رو خیلی دوست داشتم. زمان. مفهومی پیچیده! آیا واقعا زمان وجود دارد؟ یا ساخت بشر است؟ چرا همه کارهای ما با زمان گره خورده درحالیکه تعریف دقیقی وجود ندارد؟ انسان بدون زمان بی معنیست؟ زمان خطی است یا مثل ساعت دایره وار و تکراری؟
در خلاصه فیلم گفته شده (در سینماتیکت) داستان گذشته، حال و آینده... درحالیکه به گفته دوستان میتوان سه داستان مستقل از هم و یا مرتبط جدا از هم نیز در نظر گرفت که به نظر من هر سه این حالات رو میتوان متصور شد. (بدون در نظر گرفتن تاریخ های فیلم که در یاد من نموند)
به نظر من بهتر بود ابتدا (هرچند کلیشه ای) تعریفی از زمان داده میشد و بر اساس آن اتفاقات داستان جلو میرفت. چون تا جایی که من اطلاع دارم تعاریف زمان خیلی متفاوت هستند. مخصوصا اینکه قرار بود درباره زندگی دو آدم به علاوه روابط بینشون اتفاقات رقم بخوره.
اولش که بحث رابطه بود انتظار درام و عشق و عاشقی داشتم طبق معمول فیلمای ایرانی که خدارو شکر به اون سمت نرفت و برای من پوئن مثبت بود.
انسان خود به تنهایی موجودی پیچیده است، رابطه بین دونفر هم آن را پیچیده تر میکند و ترکیب این پیچیدگی با زمان خود داستان دیگریست. کندی فیلم و سکوت زیاد آن را به تفکر درباره این پیچیدگی ها و ارتباط بینشون گذروندم.
اتفاقات ساده زندگی آدم ها و ارتباط زمانی بین آن ها و فرصت به مخاطب برای تجزیه و تحلیل حداقل یک لایه از فیلم رو دوست داشتم.
سعی کردم زمان رو تنها در قالب فیلم بیان کنم که اگر بخوام بازش کنم خیلی طولانی و حوصله سر بر میشه و فقط نظرم رو میگم که از کجا معلوم زمان وجود داره؟ وقتی صحنه آشنایی رو میبینیم که قبلا تو خواب دیدیم (دژاوو اگه اشتباه نکنم) از کجا معلوم خوابمون بیداری نبوده که الان تو خواب داریم بهش فکر میکنیم؟
آخر فیلم رو دوست نداشتم. وقتی بحث نادقیقی مثل زمان باز میشه و تعریفی هم از اولش وجود نداره و فیلم تا ۵ دقیقه پایانی داره ایجاد سوال میکنه، چطور در ۵ دقیقه و شاید کمتر جمع بندی صورت میگیره در حالیکه المان های احساسی هم در کنار المان های منطقی بیان شده بودند؟ به نظر من پایان باز بهترین پایان برای این فیلم بود.
بیشتر موضوع و ایده فیلم ذهن من رو درگیر کرد. هرچند من متخصص فیلم نیستم که بخوام درمورد ضعف های فیلم صحبت کنم و این رو به دوستان بزرگوار خودم واگذار میکنم. در کل تارا رو دوست داشتم و دنبال روزی برای دیدن دوباره آن، البته در سالنی به غیر از سالن تمدن موزه سینما هستم.