در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش تو با کدام باد می روی؟
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:33:57
امکان خرید پایان یافته
۲۲ فروردین تا ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
۱۹:۰۰  |  ۵۵ دقیقه
بها: ۳۰,۰۰۰ و ۲۵,۰۰۰ تومان  |  جزییات
باکس B با بهای ۳۰۰۰۰ تومان
باکس A و C با بهای ۲۵۰۰۰ تومان
پنج پناهجوی غیر قانونی در شب و در جنگل قصد عبور از مرز را دارند. آنها شش مرز را پشت سر گذاشته اند و حالا در انتظار مهیا شدن شرایط برای عبور از مرز هفتم ایستاده اند.

تولید مشترک ایران و سوییس

برنده گرنت فستیوال بولوار، فریبورگ، سوییس، ۲۰۱۵


اجرا شده در:

فستیوال تیاتر تریتوری، بلینزونا،سوییس،۲۰۱۶

فستیوال تیاتر تاندم، آراس، فرانسه، ۲۰۱۷

فستیوال تیاتر مارسی، فرانسه، ۲۰۱۷

فستیوال تیاتر لاگاموند، مولوز،فرانسه، ۲۰۱۷

و مرکز هنرهای زیبای بروکسل (بوزار)، بلژیک، ۲۰۱۷

 

شبکه‌های اجتماعی تئاتر مستقل تهران: اینستاگرام

سبک
درام

گزارش تصویری تیوال از نمایش تو با کدام باد می روی؟ / عکاس: حانیه زاهد

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از تمرین نمایش تو با کدام باد می روی / عکاس: حانیه زاهد

... دیدن همه عکس‌ها ››

عکس‌های پایه

نمایش تو با کدام باد می روی؟ | عکس

ویدیوها

آواها

مکان

ضلع شرقی چهارراه ولیعصر (تئاترشهر)، خیابان رازی، نبش کوچه زندوکیل، پلاک ۵۰ (خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو، خیابان رازی، نبش کوچه زندوکیل، پلاک ۵۰)
تلفن:  ۶۶۹۷۹۷۴۱

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اره «تو با کدام باد می‌روی؟»

در مسیر وزش بادها که در سرزمین‌های برزخی می‌وزد

یاداشت محمدحسن خدایی در روزنامه شرق

جهان آشوبناک این روزها، بیش‌از‌پیش بر مرزها تأکید دارد، به‌خصوص مرزهای سیاسی که مفهوم دولت-ملت‌ را امکان‌پذیر می‌کند و همچون شر لازم، به کار همزیستی مسالمت‌آمیز دولت‌ها می‌آید. نمایش «تو با کدام باد می‌روی؟» تأملی است قابل اعتنا در مواجهه آدم‌ها با مرزهای سیاسی؛ مرزهایی که قرار است آدم‌های یک منطقه جغرافیایی را در قالب ملت، صورت‌بندی کند و کلیتی یکپارچه از منافع و مصالح بسازد. کلیتی که در نهایت توانایی یکپارچه‌سازی تام‌وتمام مردمان ... دیدن ادامه ›› را ندارد و خود نشانی است از شکاف‌ها و تناقضات. نمایش «تو با کدام باد می‌روی؟» روایت همسفرشدن آدم‌هایی است که سرزمین مادری‌شان را به دلایل مختلف ترک کرده و در پی سرزمین موعود خود هستند. مهاجرانی که خارج از مناسبات قانونی، اقدام به عزیمت و در نهایت گرفتار مرزهای سیاسی می‌شوند. نه امکان به پیش‌رفتن و گذر از مرزها هست و نه امکان بازگشت به وضعیت قبل: متوقف‌شدن در کرانه مرز سیاسی. مرزی که تأکیدی است بر وجود دو کشور، دو
دولت‌-ملت و البته دو قانون. منطقه‌ای تعلیق‌گونه، جایی که دو نظم سیاسی به شکل حادث از هم جدا شده و سازوبرگ متفاوتی را اعمال می‌کنند.
آدم‌های نمایش پنج نفر هستند. شهرام و فروغ، همان زوج جوانی که تن به مهاجرت داده و به نظر می‌رسد رابطه‌شان به انتها رسیده، کیارش که در پی معشوقه خود آلاله مبادرت به ترک موطن کرده، امینه زن افغان که فرزند به بغل از مردسالاری سرزمین خود گریخته و حامد که تاب دوران سربازی را نیاورده و رهسپار سفر شده است. آدم‌هایی که مقابل پاسگاه مرزی، در وضعیتی برزخی، به استیصال رسیده‌اند. خسرو در مقام راهنمای سفر، ناپدید شده است. در غیاب راهنماست که سفر متوقف شده و آدم‌ها در یک ایستایی مطلق، همچون ارواح منقاد در برزخ، مشمول حیرت و تأمل در نفس هستند. تأملی اضطراری که از قضا امکان شناخت را فراهم می‌کند.
 نمایش، در دو سطح ذهنی و عینی بیان می‌شود. دو سطحی که مرز باریک و اغلب غیرقابل تمایزی را می‌سازد که در نسبت با تعلیق‌گونه‌گی موقعیت خود آدم‌های نمایش، معنادار و هوشمندانه است. اول سطح ذهنی روایت است که همچون حدیث نفس، منویات شخصیت‌ها را آشکار می‌کند و زمان گذشته و حال و آینده را در نسبت با یکدیگر متعین می‌کند. دوم، سطح عینی روایت است و اغلب دچار لکنت، احتیاط و محافظه‌کاری است و معطوف به زمان حال نمایش. اصولا در وضعیت ایستایی مطلق مهاجران غیرقانونی نمایش در مجاورت پاسگاه مرزی، روایت ذهنی است که می‌تواند به کار بدن‌های از حرکت بازمانده ‌آید و تحمل وضعیت را ممکن ‌کند. از این منظر روایت ذهنی با استعاره، نوستالژی و قضاوت موتور محرک آدم‌ها می‌شود در امکان ادامه‌دادن. از دل این روایت سوبژکتیو است که می‌توان موضع‌گیری افراد، نسبتی که با جهان برقرار می‌کنند و عاملیتی که اعمال می‌کنند را فهمید.
روایت نمایش دوپاره است. نوعی تقسیم زمانی، به قبل و بعد شلیک گلوله‌ها، به قبل و بعد مرگ. روایت زندگان و مردگان. اگر پاره اول، میان روایت ذهنی و عینی در نوسان است، اگر سکوتی مرگ‌بار و خشونتی پنهان و آشکار بر روابط و مناسبات برقرار است، پاره دوم اما یکسره شکستن سکوت است و بیان استعاری و شاعرانگی. پاره اول روایت انسان‌های زنده و گرفتار بی‌خانمانی است و پاره دوم روایت استعاری از مردگانی که پس از مرگ، همچون درختان در زمین ریشه دوانده و از سرگردانی رها شده‌ و در مقبره‌هایشان به ماه خیره شده‌اند. پاره اول، ترس است و خشونت. پاره دوم، رهایی است و شاعرانگی. نکته‌ای که به‌هرحال نشان از محافظه‌کاری نمایش است در مواجهه با فاجعه و در نهایت زیباشناسی‌کردن مرگ. درواقع جمال هاشمی در مقام نویسنده و کمال هاشمی به‌عنوان کارگردان، روایت فاجعه را تا نهایت خویش به پیش نمی‌برند و با لحن و روایتی شاعرانه، مرگ شخصیت‌ها را در ساحت زیباشناسیک آن به نمایش درمی‌آورند. ساحتی که از پلشتی‌های زندگی روزمره و وضعیت‌های بحرانی به طور کامل تهی شده و وجهی استعلایی به خود گرفته و زیبا و شاعرانه است.
بحران جهان جدید که با منطق سرمایه‌داری متأخر به نهایت خود نزدیک می‌شود، در کنار خیل مشتاقان سفر و صنعت توریسم، انبوهی مهاجران غیرقانونی و پناه‌جویان خسته از جنگ و ناامنی را خلق می‌کند. آدم‌های «تو با کدام باد می‌روی؟» از جنس مهاجران غیرقانونی و پناه‌جویان هستند. اشاره مداوم کیارش به کم‌سوشدن چشم‌ها و ارجاعات تکرارشونده‌اش به روایت اسطوره‌ای اسفندیار در عزیمت و عبور از هفت مرز و البته گرفتارشدن در مرز آخر، نگاه اسطوره‌ای نمایش است به تقدیر تاریخی مردمان خاورمیانه که چگونه صیروریت تاریخی، وضعیت بغرنج آنان را بهبود نداده و همچنان، خانه‌به‌دوشی و سرگردانی، با زیست و زندگی‌شان عجین است. آدم‌های نمایش، درخت‌هایی کاشته‌شده بر سرزمینی هرز، بی‌آنکه باهمگفت‌وگو کنند، رو به چشم‌انداز فراخ و هولناک روبه‌رو، مدام گرفتار حرافی‌های ذهنی و شاعرانه هستند. طراحی صحنه و استقرار ایستا و کم‌تحرک بازیگران، دیالکتیک برهوت و شاعرانگی، همنشینی سفر و گلوله است و از این باب، «تو با کدام باد می‌روی؟» تأملی است در وضعیت هر دم بحرانی‌شونده مردمان خاورمیانه.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از این قاعده بی پروایی
یاداشت رضا آشفته در روزنامه شرق

تو با کدام باد می‌روی؟
نمایش «تو با کدام باد می‌روی؟» که این روزها در تئاتر مستقل تهران اجرا می‌شود، می‌خواهد به موضوع مهاجرت از منظر تازه‌ای بپردازد. کمال هاشمی توانسته آن نگاه کلیشه‌شده که مهاجرت بد است و دردسر دارد و از این حرف‌ها را کنار بگذارد؛ به‌گونه‌ای دیگر بر آن هست که ما را متوجه انسانی کند که به جای مهاجرت از سرزمینی به سرزمین دیگر، دارد از جهان مادی به جهان والا سفر می‌کند. یعنی از ناسوت دل می‌کند و در لاهوت سیر آفاق‌ و انفس می‌کند. این نمایش باید  شکل و شمایل متفاوتی داشته باشد چون بنابر الگوهای رایج کار نشده، بلکه برخورد متفاوتی با موضوع دارد و در نهایت نیز جنس مواجهه با مخاطب دگرگون خواهد شد و ما درواقع داریم نوعی تئاتر شهودی را می‌بینیم که در آن امر متافیزیکی بسیار حائز اهمیت است.  نمایش «تو با کدام باد می‌روی؟» دارد از جهانی دیگر می‌گوید که ذره‌ذره درمی‌یابیم  این جهان دیگر ربطی به امر محسوس ندارد، بلکه از عالم مجرد که در آن، ارواح حضور دارند تصویر‌سازی می‌کند و این هنری غیرواقع‌گرایانه است که ما را به سویی پرتاب می‌کند که دیگر ماده نیست. این امر غیرواقعی دلالت‌های نمایش را شهودی می‌گرداند و ما را از منطق گریزان، چون با استدلال ... دیدن ادامه ›› فهم آن ناممکن است با آنکه می‌دانیم دچار یک تئاتر شده‌ایم. در دو سوی این تئاتر، مهاجرت و مرگ برجسته شده‌اند.
این پنج نفر که هر یک داستانی برای بیرون‌رفت از وطن دارند، شش مرز را درگذشته‌اند و باید از هفتمین مرز و خوان هم درگذرند که انگار نمی‌شود و همگی می‌میرند اما در تئاتر ما مرگ را نمی‌بینیم و این زیبایی کار هست که در آن با تداوم جریان زندگی مواجه هستیم. یعنی سنتز مرگ و زندگی در این نمایش درخت‌شدن یا تناسخ است. این مهاجران دقیقا از زمانه در آزارند و باید که بگریزند و دیگران نیز در آن هفت مرز با تهدید مانع از نفوذشان به‌ راحتی و رفاه در دنیا شده‌اند و باز هم جسم و روانشان آمیخته به درد و رنج دوچندان است و مرگ ‌تنانه اتفاقی است برای بیرون‌رفت از حال مادی و این نگره‌ای است که جهان دیگر را برایشان تدارک می‌بیند و ما به جای انسان با پنج درخت مواجه می‌شویم که به‌تدریج از آن حالت‌ انسانی درگیر با دنیای پیرامون تبدیل به درخت‌های سربلند سرسبزی شده‌اند که به نوازش نسیم به رقصی چنین درآمده‌اند.  کمال هاشمی در مکاشفه درونی‌اش نمی‌خواهد پایبندی خود را به اصول متعارف تئاتری نشان دهد و برای گریز از آن خلاف‌آمد آنچه به نام تئاتر متعارف شناخته می‌شود، کار کرده است. اگر پویایی و جنبش و حرکت از ارکان تئاتر است او به دنبال القای فضایی دگرگونه است که در آن هیچ چیزی بر پایه این اصول متعارف که در فن شعر ارسطو نظم بخشیده شده است، کار نمی‌کند.  بنابراین کمال هاشمی به دنبال بیان آیینی از انسان در مسیر زندگی است و برای این  کارش شکل تعریف می‌کند. در یک نور موضعی پنج‌گانه پنج نفر را در یک راه مشترک که دربرگیرنده کوچی دراز و بی‌نتیجه است نمایان می‌کند و بعد اینها هر یک از رنج و عتاب خود در زندگی گذشته‌شان می‌گویند. به‌تدریج این منظر از ویرانی که با تهدیدهای بیرون شکل گرفته، انگار از بین می‌رود و به جای آن تصاویر نابی که بسیار آرامش‌بخش‌اند، ما را به بیداری و آگاهی‌بخشی فرامی‌خوانند. این همان فضای متافیزیکی است که بسیار خیال‌انگیز می‌نماید. در این باغ تماشا اینها دیگر انسان نیستند و از زبان درخت‌هایی خوشبخت ما را به چالش وامی‌دارند؛ چالشی که نه منطقی، بلکه
خیال‌برانگیز است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید






یاداشت هاله میر میری در روزنامه شرق درباره نمایش «تو با کدام باد می‌روی؟»

ایده ملال

هاله میرمیری

تجربه دیدن نمایش «تو با کدام باد می‌روی؟» مصادف شد با خواندنِ کتابِ درخشانِ «فلسفه ملال» اثر لارس اسوِنسن؛ ... دیدن ادامه ›› کتابی حیرت‌انگیز در بابِ جوهر و ذاتِ ملال در دنیایی که تهی و بی‌چیز‌بودن در آن انتهایی ندارد.
 ایده ملال را اسونسن به تفصیل، در چهار فصل و با جزئیاتِ کامل بیان می‌کند. این جزئیات به‌گونه‌ای است که به هنگام آنکه نویسنده می‌گوید: «ملال مردم را از درون می‌خورد» شما با گوشت و پوست آن را درک کرده‌اید. توصیف وی از ملالِ برخاسته از موقعیت و اشباع، ملال وجودی و خلاقانه تناظری دقیق با وضعیتی دارد که همه ما را در چنبره خود اسیر کرده است.
خورده‌شدن از تو، هیاهوی میل‌ورزیدن به چیزی و سپس توخالی‌شدن از درون، رفتن، رفتن، رفتن و باز هم نرسیدن به آنجا که از پیش طلبش می‌کردیم، چسبیدن به یک نقطه و بی‌حرکت‌ماندن، جملگی ریشه در مفهومی دارد که اسونسن به ضرس قاطع آن را «ملال» یا بیماری انسان عصر مدرن می‌خواند.
 این خوانش از ملال و انسانِ ملول قرنِ حاضر، پیوندِ توأمانی با آنچه جمال هاشمی در نمایش «تو با کدام باد می‌روی؟» به اجرا درمی‌آورد، دارد؛ انسان‌هایی (شما بخوانید پناه‌جویانی) منفرد و جدامانده از یکدیگر، خشکیده و چفت‌شده به یک نقطه، ایستاده در موقعیتی مرزی که در آن نه راه پیش وجود دارد و نه پس! گیریم که این مرز، مرز واقعی باشد که زنِ افغان از ترس شوهر، عاشقِ سوخته‌دل در پی معشوق، سرباز گریخته از دم‌و‌دستگاهِ نظامی و زوجِ آزرده از غم بارِ زندگی روزمره، قصدِ گذر از آن را داشته باشند.
 تفاوتِ چندانی در اصل ماجرا نمی‌کند. زندگی در پیش و پسِ مرز، با همان ضرباهنگ همیشگی و با تندر حوادث خوش و اندوهبار خود کماکان جریان دارد. چسبندگی این افراد به وضعیت مبهم و هراسناک خود تا اندازه‌ای است که منطقِ « مرز» را نیز جابه‌جا می‌کنند.
پیش از این مرز را به مثابه موقعیتی می‌شناختیم که در آن بالاجبار باید میان «‌این» یا «آن» یکی را برمی‌گزیدیم. هاشمی اما سکون و ناتوانی در حرکت را چونان در عمل و اجرای بازیگرانش جای می‌دهد که اندیشیدن به هرگونه انتخاب میان این یا آن گزینه از بن بیهوده به نظر می‌آید.
مسئله آن است؛ چرا ما حرکت نمی‌کنیم؟ یا آنکه چرا به ما گفته می‌شود که حرکت نکنیم؟ با همان منطقِ ملال اگر به ماجرا بنگریم، فضیلتی در پاسخ‌دادن به این پرسش نیز وجود ندارد. چه، ما جملگی انتظار می‌کشیم تا کَس یا چیزی (از جنس امید و شادباشی) از راه برسد و ما را از چسبندگی وضعیتِ موجود برهاند.
هرچند نمایش قصد دارد تا رنجِ پناه‌جویان در راه رسیدن به مقصد خود و گذرِ آنان از هفت خان رستم را به اجرا درآورد، در پسِ این تلاشِ سیزیف‌وار، حتی زمانی که به ظاهر این پنج نفر از مرزِ موردنظر عبور کرده‌اند، امکان هیچِ زندگی دوباره و از‌نویی وجود ندارد.
پنج شخصیتِ نمایشِ هاشمی در پسِ گذر از مرزِ موردنظر نیز تنها با گام‌هایی به پس، در نقطه ثابتِ دیگری چفت‌شده و ثابت و بی‌حرکت باقی می‌مانند. تجربه گذر از مرزها و رسیدن به دنیای آرمانی که یکسره همگان را به دنبال خود می‌کشاند، جملگی تخیل است.

 
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید