در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش ترنسمیتر ها
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:15:32
امکان خرید پایان یافته
۱۰ تا ۳۰ تیر ۱۳۹۵
۱۸:۰۰  |  ۱ ساعت و ۵ دقیقه
بها: ۱۵,۰۰۰ تومان

گزارش تصویری تیوال از نمایش ترنسمیترها / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان آیت اله طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی (فرصت سابق)، باغ هنر، خانه‌ی هنرمندان ایران، تماشاخانه استاد عزت‌اله انتظامی
تلفن:  ۸۸۳۱۰۴۵۷، ۸۸۳۱۰۴۵۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
«مثلث بحران»

شخصیت های نمایشی «ترنسمیترها» را یک مثلث خانوادگی تشکیل می دهند؛ زن به همراه برادر و شوهرش. سه انسان همزیست که پس از ماجراهای گوناگونی که به اشتراک با یکدیگر از سر گذرانده اند هم اکنون در زندگی به بن بست رسیده و دست و پا می زنند تا بتوانند آینده ای را برای خود رقم بزنند و گلیمشان را از ورطۀ پر آشوب زندگی بیرون بکشند. روابط این سه با یکدیگر پیچیده است، هم به هم بدهکارند و هم از هم طلبکار، هم از هم مکدرند و هم یکدیگر را دوست دارند. حال در این برهه از زندگی این سه تن، برادر و شوهر توانسته اند به نقشۀ گنجی دست یابند که چاهی در حیاط خانۀ شهری کوچک با فاصلۀ سه ساعتی تهران را نشان می دهد. بدون اطلاع زن، با شراکت همدیگر این خانه را خریده و مشغول حفاری در چاه آن هستند. تمامی داستان نمایش با ورود زن به حیاط این خانه در نتیجۀ تعقیب برادرش آغاز می شود.
مشخصۀ بارز در فضای نمایشی تئاتر «ترنسمیترها» غالب بودن فضای «جریان سیال ذهن» در شیوۀ داستان پردازی آن است. جریان سیال ذهن در اصل شیوه ای از روایت است که درآن جریان ذهنی یک شخصیت که آمیزه ای از ادراکات حسی و احساسات و افکار آگاه و نیمه آگاه، خاطرات و صحنه های تصادفی است به همان شکلی که در ذهن متجلی می شوند بیان می گردند. تفاوت این شیوۀ روایت با شیوه‌هایی مورد استفاده در داستان‌های سنتی، در آن است که در داستان‌های سنتی، احساسات، افکار، تصویرهای مکانی و ذهنی به صورت منطقی و به شیوۀ عِلّی - معلولی آورده می‌شوند، اما در جریان سیال ذهن، از سیلان نامنظم و بی پایان ذهنی شخصیت داستانی استفاده ... دیدن ادامه ›› می شود. به عبارتی دیگر، لایه های پیش از گفتار (پیشازبانی) - لایه های ذهنی شخصیت های داستان - بی هیچ ملاحظه و نظمی بر روی کاغذ می آید و داستان در لایۀ پیشا زبانی روایت می گردد. در واقع تلاش می شود تا تجارب ذهنی شخصیت های داستانی که در هزار توی ناخود آگاه ذهنشان مدفون شده، بیرون ریخته شود.
اتفاقاتی که در داستان و شیوۀ روایت ماجرای این نمایش می افتد بر همین مبنا پی ریزی شده است، بر فرض مثال هنگامی که زن با عصبانیت شوهر و برادر خود را مورد مؤاخذه قرار می دهد که چطور به خود اجازه داده اند تا بدون مشورت با او صد و هفتاد میلیون تومان که تمامی سرمایۀ خانوادگی شان بوده را صرف خرید یک خانۀ درب و داغان در شهری کوچک در فاصلۀ سه ساعتی با تهران بکنند، ناگاه با مطرح کردن جمله ای از سوی یکی از مردها، ماجرای خرید خانه و تکدر زن فراموش می شود و بحث بر سر مسائل دیگری در می گیرد که بعضاً می توانند مواردی جزئی تر در زندگی این سه تن بوده باشند. نویسندۀ نمایشنامه ذهن کاراکترهای خود را از قید و بندها رها می کند تا آزادانه به هر کجا که می خواهند سرک بکشند و در آن جریان سیال و متحرّکی بیفتند که ممکن است سر از جاهایی که انتظار آن نمی رود در بیاورند.
دکوری که بر صحنه وجود دارد تنها یک دیوار انتهایی است که فضای داخل حیاط یک خانه را با نشان دادن درب ورودی تداعی می کند. فضای داخل این دکور به جز مقداری خرت و پرت چیز دیگری نیست و برای نشان دادن چاه از یک حلقۀ تایر مانند بر کف صحنه استفاده شده است، بنابراین وظیفۀ بازیگران در فضاسازی و نشان دادن ویرانی و در هم ریختگی خانه سنگین می شود. برای مثال سالهاست که تماشاگر در تعزیه ها باور می کند که تشت آبی که بر زمین است رود فرات است، تصویر پردازی بازیگران و عینی کردن ذهنیات توسط آنان نیز در این نمایش باید به طوری باشد که تماشاگر بتواند آن حلقه بر کف صحنه را به عنوان چاه بپذیرد که این مورد انجام گرفته و می توان گفت که از نقاط قوت این نمایش یکی بازی خوب سه بازیگر آن است. بازی ها روان و تا حد امکان از باورپذیری خوبی برخوردار هستند به طوری که ممکن است تماشاگر دقایقی فراموش کند که به تماشای یک نمایش نشسته. از دیگر محسنات این نمایش حفظ ریتم کلیت کار در حد بسیار مطلوب است. ریتم و ضرب آهنگ هیچ نقصی ندارد و تمپرامنت در معدود سکوت هایی که وجود دارد به خوبی احساس می شود.
نکتۀ دیگری که قابل اشاره است تقسیم درست انرژی توسط هر بازیگر به طور مجزا و سپس در ارتباط مثلثی آن ها بر صحنه از ابتدا تا انتهای نمایش است. در هر صحنه انرژی ها برنامه ریزی شده و به اندازه صرف می شود و تا پایان، از حد لازم آن کاسته نمی شود که این تقسیم با طراحی درست و موفق توسط کارگردان برنامه ریزی شده و توسط بازیگران که کارگردان نیز خود، یکی از آنهاست به اجرا در می آید. همواره این نکته توسط منتقدان بسیاری مطرح شده که بهتر است کارگردان در اثر خود بازی نکند زیرا هم اینکه تمامی صحنه ها را به خوبی نمی تواند از بیرون ببیند و هم تمرکز خود را از دست می دهد و ممکن است که یکی از وظایفش (بازیگری یا کارگردانی) را ضعیف تر از دیگری انجام دهد و حق یکی از این عناصر، به خوبی ادا نشود. اما «ترنسمیترها» از معدود نمایش های کارگردان – بازیگری است که این اواخر دیده ام و این نقیصه در آن بروز نیافته و هر دو وظیفه در حد مطلوب خود به جا آورده شده است، مضاف بر اینکه کارگردان این کار به غیر از بازی در آن، نویسندۀ نمایشنامۀ اثر نیز هست.
در متن این نمایش دو نقطۀ محکم وجود دارد که همانند دو ستون استحکام کلی آن را تضمین می کنند؛ یکی ابتدای متن که با ایجاد یک ابهام، مخاطب را درگیر کرده و به دنبال خود می کشاند تا از موضوع آگاهی یابد و دیگری در انتهای آن با ایجاد یک شوک که تمامی مسیر کلی داستان را عوض می کند و داستان همراه با تازگی و نو شدن فضا به پایان می رسد. از ضعف هایی که در این نمایش هست می توان به ضعف دو عنصر موسیقی و طراحی نور اشاره کرد که اگر اولی کمی در جریان کلیت اجرا پر رنگ تر بود تأثیرپذیری بیشتری ایجاد می شد و مورد دوم نیز می توانست در پردازش فضای داستان حال و هوای کامل تری را ایجاد کند.

منتقد: وحید عمرانی
پرندیس و مریم شریعتی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به همگی تئاتر دوستان پیشنهاد می کنم این نمایش خوب را ببینند، مطمئناً پشیمان نخواهند شد. عجله کنید چون سه اجرا بیشتر از آن باقی نمانده است. آخرین اجرای این نمایش روز چهارشنبۀ همین هفته سی ام تیر ماه است.

حمیدرضا مهنانی عزیز، در بخش یادداشت کارگردان در بروشور نمایشت نوشته ای:

هنوز بوی مادربزرگ های از دنیا رفته به مشام می رسد
این اثر تقدیم به کسی که با لبخندش پرواز می کردم و وقتی نوبت به پرواز او رسید،
من ... دیدن ادامه ›› گریستم.
تقدیم به مادربزرگم...

من هم هفته ای پیش شعر زیر را برای مادربزرگم گفته ام که چون هم حال و همکار هستیم اینجا برایت می گذارم و تقدیمت می کنم:

مونس کودکی هایم؛
مادربزرگ
که دستانش
پرتوی خورشید بهاران بود
آنگاه که با عشقی ژرف نوازشم می کرد
و لبانش
آرام قلبم
وقتی که بر پیشانی کوچکم مُهر می شد
شبی پس از قصۀ همیشگی
به بالای تیرک های چوبی ایوان خیره شد
به آسمان زلال شب و آن ستارگان درشت قدیم
و آرام در گوشم گفت:
شاه پسرِ من
روزگاری خواهد آمد
که مهربانی جیره بندی می شود
روزگاری که آدمی
از شر همنوع خود
به وحوش بیابان پناه می برد
آه مادربزرگ!
پیامبر من تویی
و نمی دانستی که چقدر زود ...
ای کاش باز می گشتی روزی
تا از بیابان به خانه پناه آورم
هیچ آرزویی ندارم
جز یک وعدۀ دیدار
در ایوان خانۀ قدیمی مان
زیر تیرک های چوبی
که فقط
تو باشی و من و سوسوی ستاره ها.
(وحید عمرانی)
پرند محمدی، پرندیس و مریم شریعتی این را خواندند
مریم اسکندری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به آگاهی می‌رسد امکان خرید بلیت روزهای تازه این نمایش فراهم شد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید