در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش در انتظار گودو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:16:37
از شهریور ۱۳۹۹
۲۰:۰۰
بها: ۶۰,۰۰۰ تومان


›› فروش اینترنتی بلیت در دیگر سایت‌های محترم انجام می‌شود

مکان

بزرگراه شهید حقانی (غرب به شرق)، بعد از مترو شهید حقانی، بلوار کتابخانه ملی، باغ کتاب تهران
تلفن:  ۰۲۱-۹۶۰۴۵۷۱۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تغییر بازیگران از چهار مرد و یک پسر به پنج خانم، تغییر به سزایی بود.
پیارسال که برای اولین بار صفحه نمایش سوتفاهمِ ایمان فتاحی رو دیدم، شگفت زده شدم که نمایش از سه بازیگر زن و دو مرد بدل شده بود به چهار مرد و یک زن. اما نتیجه ای که دیدم بی نظیر بود. البته در اون نمایش مردها، نقش زن ها رو بازی می کردند:
https://www.tiwall.com/p/soetafahom9
https://www.tiwall.com/wall/post/203598
https://www.tiwall.com/wall/post/203670
نمایشی که چندان دیده نشد و هم ... دیدن ادامه ›› انصاف نبود.

برابری جنسیتی موضوع روز خیلی از مجامع عمومی و فرهنگیه. و این نمایش از این بعد قابل بررسیه.
نحوه ی بیان و ادبیات این نمایش، به نوعی وراجی محسوبه که جذاب و واقعی از طرف بازیگران ارائه میشه. این طبیعی بودن بیان، باعث فاصله گرفتن از ادبیات بکت میشه و به فضای ذهنی کوهستانی نزدیک. فضایی شبیه به یک دورهمی خومونی با چند مهمان سرزده.

واژه گودو در زبان آلمانی معادل “Oh God” و “خدایا” یا حتی “خدا”ست. هر چند بکت زیرکانه هرگز این موضوع رو تایید یا تکذیب نکرد. و گفت: “هر جور میخواید فکر کنید”. در متن بکت اشاره میشه که گودو یه مرده اما در این نمایش گفته میشه: “میتونه زن باشه.” این نگاهی نو به اثر بکته.
نگاهی فارغ از جنسیت به موضعی جنسیت زده. نگاهی که باید بست داده بشه. به همه ی مسائلی که می دانیم جنسیت زده هستند یا نمی دانیم ولی جنسیت زده هستند. و از اون هم بالاتر، همانطور که هستند پذیرفتیمشون ولی جنسیت زده هستند.

میشه برداشت کرد که نمایش خواسته یا ناخواسته اشاره ای به ضربه هایی که خود جامعه زنان به موضوع برابری جنسیتی میزنند هم داره. خانم پوتزویی که لاکی رو استثمار میکنه یا با نگاهی از بالا با گوگو و دیدی برخورد میکنه و سعی در تحقیر و پایین نگه داشتنشون داره. یا وقتی که از شرایطی که براش پیش آوردن ابراز رضایت میکنه: “میتونست بدتر باشه” یا “اونا میدونن چیکار کنن” یا “می دونن چیو از کی بگیرن” طعنه ای به پذیرفتن و اشاعه محدودیت ها داره. گرفتن چشم، زبان، پا یا داغ کردن افراد...
خانم پوتزویی که حتی قصد فریب فرستاده گودو رو داره تا کار خودش رو پیش ببره.

نکات ریز و درشت دیگه ای هم هست.
مثل اینکه دقیقا همون “دیدی” سعی میکنه جای لاکی رو برای خانم پوتزو بگیره که مدام در تلاشه قرار با گودو رو حفظ کنه و وجودش رو اثبات کنه.

و در نهایت همون یه جمله بعد از دیدن نمایش:
اگر بکت ایرلندی نبود و ایرانی بود. اگر در انتظار گودو رو در 1953 نمی نوشت و در ۱۳۹۹ می نوشت. می شد این...
وجه تمایز این گودو را می توان در پوتزو جست شاید بشه گفت کاراکتر اصلی اینجا پوتزوست. پوتزویی که چندان زورگو و ظالم به نظر نمی‌رسه طنابی به گردنِ لاکی نینداخته، حتی دو تا ساندویچ(یکی بیشتر از سهم خودش) را به او اختصاص داده ، از اوضاع احوال شهر و بگیر ببندها خبر میده او آشنا به وضعیت هست ولی حتی همین پوتزوی روشنفکر هم در انتظار گودوست و به قول تو به شرایطش راضی شده.
۰۵ مهر ۱۳۹۹
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
پوریا صادقی
خانم ثانی عزیز، حالا که صحبت پیش اومد، متن ابزورد فارسی خوب چی داریم؟ برام جالب شد بدونم کسی تا به حال کاری کرده؟
ببخشید که دیر متوجه این کامنت شدم
عرضم به حضورتون متن خوب فارسی که بسیار کم داریم چه برسه به ابزورد باشه و البته منهم همه متن هارو نخوندم که بتونم نظر کاملی بدم
اما جناب چرمشیر دراین باره نمایشنامه هایی نوشتند و دارند
جایی خوندم که اولین متن های ابزورد رو بهمن فرسی به نگارش درآورده که در زمان خودش مورد استقبال هم قرار گرفته که من هنوز متاسفانه نخوندم اثری از ایشون رو اما در برنامه ام هست
واحتمالا با توجه به شناختم از عباس نعلبندیان هم باید ابزورد در متن هاش پیداکرد
با ارادت

۰۶ مهر ۱۳۹۹
پوریا صادقی (spouria)
نیلوفر ثانی
ببخشید که دیر متوجه این کامنت شدم عرضم به حضورتون متن خوب فارسی که بسیار کم داریم چه برسه به ابزورد باشه و البته منهم همه متن هارو نخوندم که بتونم نظر کاملی بدم اما جناب چرمشیر دراین باره ...
خیلی ممنونم خانم ثانی. باید یه نگاهی بهشون بندازم. ببینم کجا وایسادیم.
۰۶ مهر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تمام زندگی یک انتظار است.

استراگون و ولادیمیر منتظر گودو هستند به این دلیل که گفته اند خود او گفته است منتظر من باشید من می‌آیم و این نویدهایی را که در همۀ مذاهب است به یاد می‌آورد. باید منتظر ماند تا شب شود، تا وقتی که بدین‌گونه بمیریم و زندگی ما تمام شود. اما اگر بشر به چنین اعتقاداتی متوسل نباشد چگونه عمر بگذرانند؟ و خود را به دار نزنند؟
ما به این بحث‌ها به این انتظار و اصلا به این‌گونه زندگی عادت کرده‌ایم و اصلا دوست نداریم که کسی مخلّ این عادت های ما باشد.
آن‌ها (استراگون و ولادیمیر ) می‌دانند اما موقعیت را تغییر نمی‌دهند زیرا به وضعیت خود خو گرفته‌اند. می‌توان گفت آن‌ها امنیت در دروغ ماندن را به آزادیِ روبرو شدن با حقیقت ترجیح می‌دهند. و این داستان تمام آدم‌هاست.
این نمایشنامه نشان می‌دهد چقدر دلخوش کردن به حرف‌ها و وعده‌ها مضحک و البته ... دیدن ادامه ›› اسفبار است.


چهارشنبه شب اجرارو دیدم، با چیزهایی که از متن و نمایش های اجرا شده در کشورهای دیگه در اینترنت دیدم به نظرم کار قابل قبولی بود. اینکه بعضی از کاربران گفتن کار دکور نداره به نظرم لزوما همه کارها نیاز به دکور انچنانی ندارند و برعکس دکور اضافی کارو ضعیف میکنه، و برای این نمایشنامه همین فضا کافی بود و چقدر فضای باز باغ کتاب به این اجرا میخورد.
بازی لیلی رشیدی و الهام کردا خوب بود، مونا احمدی(لاکی) خیلی جاها نسبتا خوب بود اما اون قسمت که شروع میکنه به حرف زدن به نظرم خوب درنیومد. ، و طراحی لباس هم میتونست خییلی بهتر باشه وضعف عمده کار از نظر من استفاده از هاش اف برای این فضا و ضعف صدای بازیگره.

4 از 5

آخیش
یه نفر حرفایی که من دوس داشتم بگمو کامل زد :-)
۰۵ مهر ۱۳۹۹
celine
سپاس ، چرا هیچکس به عکس هنری ای که گرفتم توجه نکرد؟! ??
باید جلسه نقد و بررسی حضوری بزاری
۰۹ مهر ۱۳۹۹
رویا
باید جلسه نقد و بررسی حضوری بزاری
در اون مورد با مدیر برنامه هام صحبت کنید ???
۰۹ مهر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در انتظار گودویی‌دیگر
در انتظار گودوی کوهستانی
در انتظار گودوی بکت بخش عمده ای از تمرکزش رو روی ماهیت نیاز محور روابط بین انسانها گذاشته. روابطی که از سر ناچاری و برای فرار از تنهایی و رفع نیاز شکل گرفته. روابطی که معنای عمیقی نداره. روابط ابزورد. روابط تهی.
در انتظار گودوی بکت در دهه پنجاه میلادی و از نگاه یک ایرلندی نوشته شده. حالا آقای کوهستانی اون دانش رو جذب کرده و به سال ۹۹ ایران آورده. روابطی که از سر ناچاری بوجود اومده و بخش عمده ی ماهیتش رو رفع نیاز و فرار از سکوت و تنهایی تشکیل داده. تخلیه خشم، نیاز به تحسین شدن، پوز دادن و...
کوهستانی بسیار خوب این روند رو پیش میبره.
لحن محاوره ای و دور از فضای اصلی اثر مثل یک شمشیر دولبه عمل می کنه. از طرفی فضای ایرانی نمایش رو پوشش میده و از طرفی ابزورد موجود در اثر رو به سمت کمدی سطحی سوق میده و بار نمایش رو ... دیدن ادامه ›› زمین میذاره.
نمایش تا قیل از حضور مجدد پوتزو و لاکی به فضای متن بکت وفادار میمونه. اما با ورود مجدد این دو از اون فضا فاصله میگیره و به نظرم به سمت درددل ها و نگاه کارگردان به زندگی میل میکنه.
جنس ذهن شخصیت های بکت، در “پذیرش از سر ناتوانی” میگذره اما مونولوگ پوتزو از جنس “رضایت از سر ناتوانی” روایت میشه. اینجا وفاداری اجرا به متن اصلی از بین میره.

بازی ها ساده اما تاثیر گذار بود. تپق ها بطور توجه برانگیزی مشابه هم بودند. هم از لحاظ جاشون در کلمات و هم از لحاظ نحوه ی تصحیح شدنشون. جالب بود. فکر کردم برنامه ریزی شده و کنترل شده باشه و سعی کردم در ذهنم حذفشون کنم. به نظرم این تپق ها برای اجرا مثل داستان اون پادشاه و دختری که براش شربت درست میکنه با خرده ی نیشکر بود. ترجیح دادم اینطور ببینم و تاکیدی به واقعی بودن این نگاه ندارم.

استفاده از وال تاثیر گذار بود. البته یک ناامیدی هم بهم داد. نمایش به اشتباه در ذهنم از صبح شروع میشد اما وال قبل از غروب رو تصویر می کنه. اول خیلی خوشحال شدم‌که اینطور داره فضا رو ترسیم میکنه و انتظار داشتم خورشید در طول نمایش یک تایم لپس از صبح تا غروب و شب رو نمایش بده اما به کل مایوس شدم.

این اجرا سعی کرده تا متنی سنگین رو برای طیف گسترده مخاطب، ساده و به روز کنه اما در این راه‌موفقیت چندانی حاصل نمیکنه. چهره خسته و سردرگم تماشاچیان این رو نشون میداد.

در انتظار گودوی کوهستانی، تجربه ای نو و ارزشمند از اثر بکت رو نصیبم کرد. دست مریزاد

پوریا جان مثل همیشه عالی نوشتی در مورد زمان به نظرم نمایش در غروب اتفاق میفته دقیقا مطابق با نماشنامه.
نکته ای که در نوشته ات انتظار داشتم ببینم در مقایسه با گودویِ بکت زنانگیِ نمایش هست . اشاره میکنم به لحظه ای که کاراکترها پوتزو را با گودو اشتباه میگیرن ... گوگو : اون که یه زنه ، مگه گودو زنه؟ دی دی : میتونه زن باشه کی گفته مرده؟(نقل به مضمون)
۰۵ مهر ۱۳۹۹
پوریا صادقی (spouria)
mahaya
پوریا جان مثل همیشه عالی نوشتی در مورد زمان به نظرم نمایش در غروب اتفاق میفته دقیقا مطابق با نماشنامه. نکته ای که در نوشته ات انتظار داشتم ببینم در مقایسه با گودویِ بکت زنانگیِ نمایش هست . اشاره ...
ماهایای عزیز،
طبق حال و احوال کردن گوگو و دیدی اول نمایش، تو ذهنم مونده بود که از صبح شروع میشه. “دیشب رو کجا گذروندی”. الان یه نگاهی به نمایشنامه اصلی انداختم، همون اول نوشته evening. ممنونم از حسن توجه ت. اصلاح کردم.
نکته سنجیت قابل تحسینه. دیروز راجع به این موضوع هم نوشته م. اما هیچ جور به دلم ننشست و ریتم پست رو برام از بین برد. برای همین تصمیم گرفتم پست مجزایی براش بذارم.
۰۵ مهر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید