در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش آهواره
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:48:34
امکان خرید پایان یافته
۰۱ مرداد تا ۱۳ شهریور ۱۳۹۷
۱۹:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۴۰,۰۰۰ تومان
آهواره روایت ۴ انسان است که سالها پیش مرده اند و حالا قصد دارند با کمک یک آیین به زندگی برگردند.

راه‌های ارتباطی با تماشاخانه پالیز: اینستاگرام / کانال تلگرام

گزارش تصویری تیوال از نمایش آهواره / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

تهران، خیابان کریمخان، خیابان عضدی جنوبی (آبان)، خیابان سپند، پلاک ۶۹
تلفن:  ۸۶۰۳۷۵۱۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تئاتر؛ آیین زنده سازی مردگان
روزنامه شرق - 20 مرداد 97

"من در این تاریکی
ریشه‌ها را دیدم
و برای بته‌ی نورس مرگ، آب را معنی کردم"
(سهراب ... دیدن ادامه ›› سپهری)

نمایش "آهواره" به نویسندگی و کارگردانی "احسان گودرزی"، تصویرگر چهار شخصیت است که مرده اند و حالا قصد دارند به کمک آیینی به زندگی برگردند،کاری متفاوت از فضای قصه گو و کلاسیک تئاتر است.نام هدفمند این نمایش که از ترکیب آه با پسونده واره(با معنای همانندی) ایجاد شده به خوبی جایگاه نمایش را بین جشنواره و سوگواره باز می کند.جایی که فقط باید آه کشید و حسرت روزهای رفته را به امید نوری در دل تاریکی که به تاریخ می تابد، به تماشا نشست.قبل از ورود به بررسی نمایش مرور چند برگ از تاریخ ایران و کشورهای مجاورش، دید خوبی برای واکاوی مضمون نمایش ایجاد می نماید.
1. اشغال هرمز، به حمله و فتح جزیره هرمز توسط قوای پرتغالی در سال ۱۵۰۷ میلادی در زمان پادشاهی شاه اسماعیل یکم اطلاق می‌شود. شاه عباس یکم در سال ۱۶۲۲ میلادی و پس از 115 سال، این جزیره را طی نبرد فتح هرمز دوباره به خاک ایران بازمی گرداند.
2. پیمان آخال، معاهده‌ای میان امپراتوری روسیه و ایران است که در ۲۱ سپتامبر ۱۸۸۱ برابر با ۳۰ شهریور ۱۲۶۰ برای تعیین مرزهای دو کشور در مناطق ترکمن‌نشین شرق دریای خزر بسته شد.به موجب این قرارداد که در زمان ناصرالدین شاه قاجار به امضا رسید، عملا کشور ترکمنستان امروزی از ایران جدا شد.
3. جنگ شوروی در افغانستان، به ۹ سال اشغال و درگیری اتحاد جماهیر شوروی در آن کشور به جهت پشتیبانی از دولت کمونیست جمهوری دموکراتیک افغانستان در مقابل نیروهای مجاهدین افغان و داوطلبان خارجی عرب اطلاق می‌شود. در ۳ دی ۱۳۵۸ (۲۴ دسامبر ۱۹۷۹) به فرمان لئونید برژنف رهبر شوروی سپاه این کشور وارد افغانستان شد و در نهایت در دوران میخائیل گورباچف آخرین رهبر این کشور، نیروهای شوروری در ۲۶ بهمن ۱۳۶۷ (۱۵ فوریه ۱۹۸۹) از افغانستان خارج شدند.این جنگ بیش از یک میلیون کشته و نزدیک به پنج میلیون مهاجر و آواره بر جای گذاشت.
4. جنگ عراق با ایران، طولانی‌ترین جنگ متعارف در قرن بیستم میلادی و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود که نزدیک به هشت سال به طول انجامید. جنگ به صورت رسمی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ برابر ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ آغاز شد و در روز ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ برابر با ۲۰ اوت ۱۹۸۸ با پذیرش قطعنامه 598 به صورت رسمی پایان یافت.دو کشور در طول جنگ آسیب‌های فراوان اقتصادی را متحمل شدند و بیش از یک میلیون نفر در این جنگ کشته یا مجروح شدند.
5. بمب‌گذاری در حرم امام رضا، حادثه‌ای است که طی آن با انفجار بمبی در ۳۰ خرداد ۱۳۷۳ (۲۰ ژوئن۱۹۹۴) مقارن روز عاشورا، ۲۶ نفر کشته و بیش از ۳۰۰ نفر زخمی شدند.
6. تخریب تندیس های بودا در بامیان افغانستان، در روز نهم مارچ سال ۲۰۰۱ میلادی مطابق با۱۳۷۹ خورشیدی نیروهای طالبان به فتوای ملامحمد عمر به روی مجسمه‌های غول‌پیکر بامیان آتش گشودند.تندیس‌های بودا در بامیان، تا قبل از آنکه در زمان حاکمیت طالبان تخریب شوند، بزرگ‌ترین تندیس‌های بودا و بلندترین مجسمه‌های سنگی در جهان به‌شمار می‌آمدند. به باور برخی از کارشناسان مجسمه‌های بودا در بامیان اگر تا دیروز نمادی از دیرینه تاریخی در این سرزمین بوده امروز یادگار سالهای حاکمیت افراط گرایی مذهبی در این کشور است حرکتی که جهان را تکان داد.
در تمامی وقایع تاریخی قید شده حضور منحوس خدای جنگ و تاریکی که در متن نمایش به آن اشاره می شود کاملا مشهود است.خدایی که از نور گریزان است و جز در سایه شوم مرگ ماوایی ندارد.خدایی که انسان ها را از کنار هم جدا می کند و آنها را در نبردی ناتمام رودروی هم قرار می دهد.در چنین فضایی "احسان گودرزی" با تکیه به صدای گرم "احترام برومند" از تماشاگران می خواهد تا با تخیل خود، اجازه دهند به چهار شخصیت مرده نمایش که خارج از وحدت مکان و زمان در کنار هم جمع شده اند،نوری تابیده شود تا این برگ های تاریخ خودنمایی کرده و زندگی خود را در دهی نزدیک به عشق آباد که انتخابی هوشمندانه برای مکان خانه بی بی(گرداننده آیین) است، بازآفرینی و بازگو کنند."آهواره" حکایت به تماشا نشستن آیینی در دل نمایش است که با ارتباط مناسبی که با تماشاگر برقرار می کند، عنصر نمایش را به حاشیه رانده و در پایان، بیننده چهار شخصیت نمایش را باور می کند و احساس می کند می تواند آنها را در تخیل خود ادامه دهد و به زندگی شان رنگ و شکل متفاوتی دهد.این نحوه تعامل با تماشاگر شاید شبیه به پرفرمنس های مدرن که ارتباط تنگاتنگی با مخاطب دارند، نباشد اما به خوبی می داند که چه زمانی و با چه لحن و نوع روایتی می بایست با تماشاگری که تحت تاثیر قرار گرفته همدلی برقرارکند.درست در جایی که بیننده به این امر وقوف پیدا می کند که شاهد روایتی فراتر از داستان صرف است و گویا تاریخ چند قرن را در طول حدود یک ساعت تورق کرده است، نمایش خاتمه می یابد.
ارتباط با نمایش و متن آن در ابتدا سخت به نظر می رسد.به دلیل عدم وحدت در زمان دیالوگ ها که تا حدود زیادی غیر خطی است و نحوه روایت که در فضایی شبیه به سیال ذهنی رخ می دهد، بیننده سیر جریانی داستان را گم می کند اما به مرور زمان که شخصیت ها غنا پیدا می کنند،تماشاگر با لطافت و شاعرانگی خاصی با اترک، مردی ترکمن که نامش سمبل ظریفی از رودی است که مرز بین ایران و ترکمنستان را شکل می دهد، آشنا می شود.با مرجان، زنی ایرانی از هرمز خو می گیرید که در نهایت چون به دریا تبدیل می شود باور می شود که مرجان بوده است.با چشمانی مشتاق و اشکبار زندگی چوگل، دختر افغان مهاجر از بامیان را می شنود و در روایت عاشقانه او با ماکسیم هنرمند روسی که زخم خورده حکومت کمونیستی شوروی است، بی حد و مرز بودن عشق را با جان و دل می پذیرد.
متن سرشار از نمادهای سمبلیستی است.فارغ از ارجاعات به شاهنامه به خصوص داستان سیاوش، به عنوان اسطوره مظلومیت و حاکمیت ظلم؛ در جای جای نمایشنامه رد نمادهایی که روایتگر ستیز همیشگی ظالم و مظلوم هستند، قابل پیگیری است.از نماد دختر به قتل رسیده هرمزی و ارتباطش با قرص کامل ماه گرفته تا مرگ مادر ماکسیم با داس که اگر در کنار چکش درون دستش برای مقابله با جنگجویان طالبان قرار بگیرد، شکل داس و چکش روی پرچم شوروی را تداعی می کند.
در متن انسجام بین شخصیت ها به صورت دو به دو در نوع خود جالب است.اترک که عاشق شاهنامه است و نمادی به روزتر از سیاوش است، دلباخته مرجان از ایران می شود.فارغ از اینکه ایران سرزمینی است که وقتی مرزها بین ایران و روسیه مشخص شد مادرش آن طرف مرزها ماند و به شکلی تراژیک توسط ایرانی ها کشته شد.گویی در ده عشق آباد کینه ها جایی ندارند و زبان عشق بر هر کلام جنگجویانه ای فائق می شود.همینطور در عشق ماکسیم به چوگل، بر خلاف اینکه انتظار می رود شاهد کینه ماکسیم از افغانستانی که باعث فروپاشی خانواده او و مرگ پدرش شده باشیم، برعکس حکایت نزدیکی این دو نماد از دشمنان قدیمی هستیم.همه ی این اتفاقات و فراز و فرودهای شاعرانه در طراحی صحنه ای به شدت مینیمال رخ می دهد.سه دایره که یکی به جغرافیای ایران اشاره دارد، دیگری خانه بی بی که راوی عشق آباد است را مشخص می کند و آخری قبرستان کافرها است.گودرزی در کار خود به وضوح از دو اثر هنری تاثیر پذیرفته است.یکی از فیلم "اژدها وارد می شود" به کارگردانی "مانی حقیقی"، که خود گودرزی و "علی باقری" هم در آن به ایفای نقش پرداخته اند.فیلمی که رگه های داستانی جزیره هرمز و قبرستان موجود در آن و آیین زنده کردن مردگان را به نمایش "آهواره" کشانده است.دیگری آلبوم موسیقی "بر چله ی کمان اشک" اثر "محسن نامجو" است که به تمامی غرق شدگان در دریا تقدیم شده است.جایی که شخصیت ها به دل دریا می زنند وقتی با قطعه مرگ از این آلبوم همراه می شود عمق تاثیرگذاری موسیقی و متن دو چندان می شود.
در شرایط فعلی و با توجه به جو نامساعد و ناهنجار اقتصادی حاکم بر جامعه، هنر دریچه ای است برای رهایی و نفس کشیدن در جهانی که المان هایی بیش از نیازهای ابتدایی بشر در آنها مطرح اند.هنر گریزی می شود از شرایط نامطلوب به فضایی از آن خود، که در آنجا سری به افکار و ادراک خود از جهان بزنیم و با این حضور و غیاب فراموش نکنیم که هنوز زنده هستیم و زندگی ادامه دارد.شاید این شرایط را نمی توان زیباتر از پیام "احسان گودرزی" در این جمله خلاصه کرد: "برای کسایی که مردن، تئاتر آخرین تلاشه."
به به. بسیار عالی. عجب تحلیل جامع و کاملی. سپاس آقای علیخانی، بابت پرداختن به ظرایف نمایش و به اشتراک گذاشتن آن. من بسیار آموختم و نکات گنگ اجرا برایم هویدا شد.
۲۰ مرداد ۱۳۹۷
ممنون بابت نظردهی و نقدتون
سپاس
۲۹ مرداد ۱۳۹۷
متشکرم از لطفتون جناب دهقان
۲۹ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اینکه در جنگی که فراگیر و واگیر از مرزی به مرز دیگر جاری شده و هیچ قومی مظلوم تر از دیگری نیست؛ که محصول تجاوز های مضائف لشکری بر مرز بوم و قومی ... دیدن ادامه ›› میشود سراسر عشق، عشقی خالی از تعصبات ناسیونالیستی و ایدئولوژیکی و هر خط قرمز دیگری،که در عین حل شدن در دیگری همو که پدرانش بر اقوام او تاختند و تعرض کردند، می ماند تمام قد با تمام آیین ها و آواها و رقص ها و اوسطوره هایش منتها نه از زبان و حنجره تک گوی خودش که از گلوی دیگری که با تمام وجود به او همو که پدرانش بر او و اقوامش تاختند و تعرض کردند جاودانه میشود، اینکه جز جاری شدن و زیستن و به خاطر سپردن و گذشتنو در نهایت تکثیر حسی در دلی دیگر راهی در این دیوانه بازار نیست.
حضور بی جضور روحی نگران که در تکاپوی نجات است نجات آنان که به فراموشی و زوال سپرده شدند و می خواهد که ما انها را ببینیم.
آهواره کاریست که حتی اگر دوستش ندارید ارزش دیدن دارد،
"به وحدت مکان و زمان اعتماد نکنید" و ببینیدش تیاتر یک آیین است.
زندگی همینه !
ما سالهاست تو تاریکی کهکشان دست همو ول نمیکنیم ،
میترسیم یه سیاهچاله در انتظارمون باشه..
یه سیاهچاله ای که یک دهم درصدِ ما رو ... دیدن ادامه ›› بمکه تو خودش ،
بعد توی یه زمان دیگه ،
یه مکانه دیگه ،
تُفمون کنه بیرون!
.
.
ما رو ببینید !
ما که مثله برگ برگ یه نمایشنامه رو آبیم ،
ما که مثله برگ برگ سوگ سیاوش رو آبیم ،
ما مُردیم ! خیلی ساله که مُردیم !
ما بازیگر نیستیم!
.
ما مثله ماهی هایی که حافظشون رو از دست دادند دیگه هیچی یادمون نمیاد!
مثل غواص هایی که دیگه قرار نیست هیچوقت برگردند سپردیم خودمون رو به رودخونه...
.
.
میگن آب روشنیه
خواهش میکنیم این روشنایی رو از ما نگیرید!
این صحنه رو ، این رودخونه رو ازمون نگیرید!
خواهش میکنیم از اینجا بیرون نرید!!