در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال نمایش انباشت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:31:51
امکان خرید پایان یافته
۱۳ مهر تا ۰۵ آبان ۱۴۰۲
۱۸:۳۰  |  ۱ ساعت
بها: ۸۰,۰۰۰ تومان
دختری وارد فضای عجیبی می‌شود و به اجبار باید تمام وقایع زندگی‌اش را دوباره مرور کند.
  • خرید بلیت نمایشها در تالار مولوی، فقط به صورت اینترنتی است و فروش حضوری در گیشه ندارد.
  • تماشاگر محترم ضمن پاسداشت حضور شما در مجموعه تئاتر مولوی به اطلاع می‌رساند از آن جا که این مجموعه در پردیس مرکزی دانشگاه تهران واقع شده، رعایت حجاب و شئونات دانشگاهی الزامی است و همچنین استعمال دخانیات ممنوع است. پیشاپیش از همراهی شما در احترام به قوانین دانشگاه سپاسگزاریم.

 

دسته‌بندی
دانشجویی

ویدیوها

مکان

خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، مرکز تئاتر مولوی
تلفن:  ۶۶۴۱۹۸۵۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چرا ما عاشق نسخه‌های متفاوت و متعدد از خودمان هستیم؟

نمایش در مورد دختری‌ست که به‌ناگاه به مکانی نامعلوم فرستاده می‌شود و توسط شخصی دیگر به‌واسطه‌ی یک سیستم کنترل‌گر، بازجویی می‌شود در حالی‌که دختر در ابتدا ظاهراً چیزی از گذشته‌ی خود را به‌یاد نمی‌آورد ولی به‌مرور و به‌کمک سرنخ‌های سیستم، خاطراتی از دوران مختلف زندگی خود را برای مرد بازگو می‌کند. در پایان، دختر جوان از طریق ویدیویی‌که سیستم به‌قصدی نامعلوم پخش می‌کند متوجه می‌شود که در گذشته با مرد، آشنایی قبلی داشته است.
چیزی‌که در وهله‌ی اول به‌شکل برجسته‌ای به‌چشم می‌آید، سیستم کنترل‌گر و نظام امتیازدهی آن است. به‌این معنی‌که در صورت دقیق بازگوکردن خاطرات، به دختر جوان امتیاز تعلق می‌گیرد و در صورتی‌که بخواهد خاطره را تحریف یا کلمات مبتذل – که به‌طرز عجیبی از این واژه مکرراً استفاده می‌شود – را در کلامش به‌کار ببرد، امتیاز کسر می‌شود. نظام امتیازدهی هم همان‌طور که دختر جوان بارها تاکید می‌کند، هیچ‌گونه سازوکاری ندارد و به‌دلخواه خودش امتیاز کم یا اضافه می‌کند.
نمایش تلاش می‌کند با ابتکار سیستم امتیازدهی، خود را به مقوله‌ی گیم نزدیک کند. در واقع دختر به‌اجبار و به‌دلیلی نامعلوم، درگیر یک بازی می‌شود که اگر امتیاز «صد» کسب کند می‌تواند خاطراتش را همراه خودش ببرد و درغیر این‌صورت خاطرات از او گرفته می‌شود.
در بازی‌های ویدیویی یک استعاره‌ی تکرارشونده ... دیدن ادامه ›› وجود دارد که در آن معمولاً شخصیت اصلی نمی‌تواند چیز زیادی به‌خاطر بیاورد که باعث می‌شود کاراکتر در موقعیتی برابر با تماشاگر یا گیمر قرار بگیرد و کشف سرنخ‌ها با استفاده از نقشه، هم برای کاراکتر و هم برای تماشاگر یا گیمر به‌طور همزمان رخ دهد. در «انباشت» هم با کاراکتر مشابهی روبرو هستیم که از گذشته‌ی خود چیز زیادی نمی‌داند؛ با این تفاوت‌که اکثر سرنخ‌هایی که سیستم می‌دهد چیزهایی نیستند که به کاراکتر و تماشاگر کمک کند تا سمت‌وسویی برای نزدیک‌شدن به پایان بدهد. روایت می‌توانست با حذف تمامی خاطرات شخصی نویسنده و صرفاً با پخش ویدیوی آخر، نمایش را به‌پایان برساند بدون این‌که تماشاگر چیزی از دست بدهد؛ زیرا خاطراتی‌که تعریف می‌شود از تجربیات زیسته‌ی نویسنده بیرون می‌آید که بعید می‌دانم این خاطرات شخصی، جذابیتی برای مخاطب داشته باشند.
مهم‌ترین عنصر دیگری‌که در بازی‌های ویدیویی وجود دارد، عامل تکرارشونده است. یعنی کاراکتر آن‌قدر یک مسیر را بارها و بارها از ابتدا طی می‌کند تا بالاخره درست از آب دربیاید. به‌عبارتی دیگر گیمر شانس تصحیح اشتباهات قبلی‌اش را دارد اما با این حال خطر برداشتن قدم‌های غلط تازه کماکان وجود دارد. این درحالی‌است که در «انباشت»، کاراکتر تنها یک‌بار یک‌مسیر را طی می‌کند. در بازی‌های کامپیوتری شخصیت پس از هر بار مردن، دوباره زنده می‌شود. شاید به‌دلیل همین امر است که مردم به‌طور چشمگیری به بازی‌های کامپیوتری علاقه‌مندند؛ چراکه انسان معاصر دیگر به داستان‌های دارای مرگ و پایان نیاز ندارد و دوست دارد به یک زندگی نامحدود و بی‌پایان فکر کند.
باید این نکته را هم اضافه کرد که در بازی‌های کامپیوتری، گیمر می‌تواند چندین آواتار برای خود داشته باشد. این تعدد هویت به کاربر، شانس تلاش دوباره و چندباره‌ی پیروزی و موفقیت را اهدا می‌کند. کاربر خیال می‌کند با قالب جدید کاراکترش می‌تواند مسیرهایی با پایان‌های متفاوت را تجربه کند. این درحالی‌است که در «انباشت»، مخاطب تنها یک کاراکتر (یک هویت) با تنها یک مسیر و یک پایان را مشاهده می‌کند.
«انباشت» می‌توانست با حذف تمامی خاطرات شخصی، هویت‌های چندگانه‌ای برای دختر بسازد و با این روش مخاطبان تلاش می‌کردند خود را در کثرت و تعدد هویت‌های مختلف دختر جوان پیدا کنند؛ چراکه هیچ‌کس در گیم نمی‌خواهد خودِ واقعی‌اش باشد. ما همگی از مرگ می‌ترسیم و همین دلیلی است بر همه‌ی تجربه‌های نکرده‌ و مسیرهای نرفته‌مان. ما همگی با هویت‌های غیرواقعی‌مان، بهتر می‌توانیم تلاش کنیم و تجربه کسب کنیم. درنهایت، آن‌که شکست می‌خورد و می‌میرد، ما نیستیم بلکه یک نسخه‌ی متفاوت از ماست. کاربر/مخاطب می‌تواند هربار با نسخه‌های مختلف از خودش، بارها و بارها شکست بخورد تا در نهایت به موفقیت یا در این‌جا به امتیاز «صد» برسد.

روزنامه اعتماد / شماره 5616
مهسا اکبرآبادی در نمایش «انباشت» به مسئله خاطرات می‌پردازد. این اجرا نگاهی است به نمایشنامه «والس تصادفی» و به نوعی مقایسه‌ای مابین تجربه زیسته یک نویسنده مشهور چون ویکتور هائیم با دانشجوی جوانی چون مهسا اکبرآبادی. خاطراتی که زن در مواجهه با فرشته در «والس تصادفی» مرور می‌کند تا شاید از برزخ رها شده و به بهشت رود، مبتنی است بر روایت کردن انواع و اقسام تجربیات عاشقانه. در این ماجراجویی‌های شگرف عاطفی، زن با مردان بسیاری روزگار گذرانده و به کارهای مختلفی تن داده است. بنابراین مرگ او در یک اتومبیل با سرعت 220 کیلومتر و در حالت مستی ناشی از نوشیدن بلومانکوف، چندان امر غریبی نیست و می‌تواند در موقعیت‌های مختلف اتفاق افتاده باشد. رابطه زن و فرشته همچون یک والس دو نفره به پیش می‌رود و بی‌آنکه منطق این والس که مبتنی است بر بازی معلوم شود، مدام بر تصادفی بودن شکل می‌یابد. زندگی پس از مرگ برای زن که میان دوزخ و بهشت سرگردان مانده، از طریق شرکت در این بازی تصادفی، معنای تازه‌ای می‌یابد و این امکان را فراهم می‌کند که زن به تناوب یا ضرورت، گاه از سر تفنن و یا شانس، حتی اغوا و یا تطمیع، تخیل بورزد و سرنوشت خویش را مدام از طریق روایت متفاوت از خاطرات گذشته، تغییر دهد. این تنوع در روایتگری به مانند یک والس عمل کرده و همچون استعاره‌ای از رقص دو نفره است.
نمایش انباشت مهسا اکبرآبادی مبتنی است بر مرور خاطرات. وارد شدن یک دختر جوان به یک سازمان عریض و طویل و اجبار به یادآوری خاطرات گذشته برای خروج از آن، چیزی شبیه به والس تصادفی. مهسا اکبرآبادی در مقام بازیگر و کارگردان تلاش دارد یک فضای علمی-تخیلی بیافریند. در این مسیر که همراه است با یک سیستم پاداش‌دهی از صفر تا صد یا همان ورود به بهشت و دوزخ، شخصیت مهسا این امکان را می‌یابد که هویت خویش را بار دیگر به میانجی مرور خاطرات از طریق شرکت در یک بازی از نو بازآفرینی کند. حاصل کار در نهایت ملاقات با پسری است که گویا روزگاری او را دوست داشته و این روزها در این سیستم کافکایی مشغول کار است.
انباشت پروژه پایان‌نامه دوره کارشناسی این دانشجوی جوان بوده و فضای هیبریدی و التقاط‌گرایانه‌اش گاهی ملال‌آور و گاهی پیچیده می‌نماید. مقایسه ... دیدن ادامه ›› زیست‌جهان مهسا در نمایش انباشت با زن نمایشنامه والس تصادفی، نشانه‌ای است از چشم‌اندازهای متفاوت ایران امروز با اروپای جهان اول. مهسا اکبرآبادی از طریق تصاویر ویدئویی تلاش دارد با فیگورهای مهمی چون افلاطون شوخی کند و با نمایش زندگی واقعی خویش، روایتی صادقانه از دغدغه‌ها و روابط دوستانه و عاطفی‌اش به نمایش گذارد. با آنکه هر دو زن این دو نمایش، کمابیش یک بازی را تجربه می‌کنند اما مسیری که طی می‌شود تفاوت‌های معناداری دارد. نمایش انباشت را می‌توان یک بازیگوشی خلاقانه دانست که با نگاهی به نمایشنامه والس تصادفی، میل آن دارد که زیست‌جهان یک نسل تازه اما سرگردان را در وضعیت اینجا و اکنون ما روایت کند. جایی که خاطرات را نمی‌توان به راحتی فراموش کرد و همچون تروما مدام باید یاداوری کرد و گرفتار انباشت آن شد.
نمیدونم بقیه انتظارشون از یک نمایش چیه ولی من میگم دمتون گرم
تو چند سال اخیر پر دیدم از نمایش های پر بازیگر ،شلوغ اما بدون ریتم مناسب ، خسته کننده قابل پیش بینی
بدون خلاقیت بدون محتوا و ادای روشنفکری در آوردن اما

کارتون تمیز ،خلاقانه و خوش ریتم بود ...

یه پیشنهاد هم داشتم لطفا به جای استفاده از پرده پروژکتور که صحنه رو کمی نامناسب میکنه از یه پارچه سفید که از سقف آویزان شده (تا روی زمین حتی) استفاده کنید چون قاب و فرم پرده پروژکتور فضای نمایشی رو به هم میریزه به نظرم و خیلی تصنعی میکنه

آری شما خاطره ای برای تعریف کردن داشتید ...