تماشاچیان گرامی
با تشکر از لطف و حمایت شما. گروه آنسفالیت بلیت فروشی برای روز شنبه نیز از طریق تیوال٬ فروش حضوری و رزرو خواهد داشت.
با تشکر
سیاق کلام این نمایش که منو یاد کلام شاملو و یاد کلام فیلمهای علی حاتمی می نداخت گرچه در یک نمایش به مذاق من چندان خوش نمی آد اما باید بگم کاملا درست انتخاب شده بود. از اونجایی که این نمایش بر اساس واقعیت جامعۀ ما ساخته شده و از اونجایی که خیلی خوب برشی از این جامعه رو به عنوان نمونه برداشته و به ما نشون می ده که بسیاری از واقعیات جامعه رو ولو اینکه جزو اهداف اصلی و منظور نظر نویسنده نباشه هم می تونی در اون ببینی.
از این لحاظ باید به نویسندۀ متن تبریک گفت. برای من انتخاب بازار به عنوان شروع ماجرا خیلی معنی داره. بازاری که با سنتهای پوسیده و خواب گرفتۀ ما عجینه. قطعا جای بخش مکمل بازار در حرکتهای اجتماعی ما در این نمایش خالیه اما مهم نیست!
اسبی که به خیال خودش راهی در تقابل با سنتها پیش می گیره و آخرش به یک سراب می رسه چیزی جز طبقۀ روشنفکر ما نبوده. اسبی که رهبری رو به اون سپرده بودیم. و اندیشۀ ملتی که خوابه و بی خیال نسبت به اونچه دور و برش می گذره در تخیلات و خاطرات خودش به سر می بره ... چرخی که به صدا در اومده بود هم گردۀ طبقۀ محروم و زحمتکش این مردمه که تمام فشار رو روی دوش خودش تحمل می کنه و بالاخره یه روز این فشار اونو در هم می شکنه ...
در پشت کردن به بازار و نماد سنتهای پوسیده و زهوار دررفته و حرکت در خلاف جهت اون منم با اسب داستان همداستانم :)
در تصوری که من از این نمایش گرفتم اون دو مسافر ظاهرا متجدد رو تنونستم جانمایی کنم اما می شه نقش قشر مرفه و ظاهرا متجددی رو که بر دوش این مردم سواری گرفتن و هنوز هم می گیرن رو به اونها داد ... از هرچه بگذریم با کلام آخر داستان موافقم که باید دوباره شانسمون رو امتحان کنیم ...
راستی فراموش کردم بگم که بازی سخت و بی امان اسب و چرخ عالی بود و همن طور درشکه چی خوش خواب و البته دو بازیگر دیگر هم در رده های بعدی قرار می گیرن ...
عالی بود ...
موضوع نمایشنامه قشنگ بود ، ولی بهتر از این ها میشد نوشته بشه
بازیگرا خوب بودن ، میزان سن ها در بعضی از قسمت ها فوق العاده بود
طراحی صحنه و نورپردازی خاصی نداشت .
در کل 3/10