جنایت با طعم زهر و چاشنی خنده
به نقل از سایت ایران تاتر/ سید جواد روشن/16 شهریور
در نمایش «آرسنیک و تور کهنه» تماشاگر بیش از همه به موقعیت موجود و روابط حاکم در اثر میخندد و در این میان بازی خوب بازیگران، دیالوگها و برخی میزانسنهای طراحی شده این خنده را
... دیدن ادامه ››
تشدید میکند.
سید جواد روشن: نمایش «آرسنیک و تور کهنه» نوشته جوزف کسلرینگ (1967-1902) برای اولین بار سال 1939 در نیویورک روی صحنه رفت و تا سال 1944 از جمله کمدیهای موفق و شناخته شده برادوی بود. در سال 1944 نیز نسخه سینمایی این کار توسط فرانک کاپرا و با بازی کری گرانت در نقش مورتیمر ساخته شد. همچنین این نمایشنامه در سال 1381 توسط کامبیز کاهه و به پیشنهاد پیمان قاسمخانی به فارسی ترجمه و توسط انتشارات روزنه کار منتشر شد و حالا بعد از گذشت 12 سال از زمان انتشارش در ایران، توسط حسین پارسایی در تماشاخانه استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به صحنه رفته است.
آنچه شاید در وهله اول و بیش از موارد دیگر در این اجرا جلب توجه کند، خود کارگردان است. شخصی که خارج از سابقه مدیریتیاش در تئاتر او را بیشتر با کارگردانی آثار دینی یا دفاع مقدس میشناسیم. هر چند آثار آخر پارسایی با تغییرات فنی و شکلی بسیاری نسبت به آثار پیشینش همراه بود ولی شاید کمتر کسی انتظار داشت که نمایش جدید او یک اثر خارجی و کمدی باشد. اینکه چرا او چنین انتخابی داشته است در اینجا محل بحث نیست هرچند تحلیل و نتیجه آن نشان دهنده فضای کلی جامعه (نیاز مخاطبان به خنده و آثار کمدی) و تئاتر کشور( تئاتری که پولی برای تولید ندارد و باید خود گروه به فکر فروش و درآمدزایی باشد) است. به هر ترتیب بیشک این کار برای خود او نیز چالشی در کارنامه حرفهایاش بوده است. که باید اذعان کرد پارسایی در مجموع از این چالش، موفق بیرون آمده و توانسته است جایگاه خودش را به عنوان یک کارگردان حرفهای و کار بلد در تئاتر تثبیت نماید.
یک کمدی که به گروتسک تنه میزند
نمایش «آرسنیک و تور کهنه» را میتوان یک کمدی کلاسیک و بر پایه موقعیت تلقی کرد که البته به گروتسک نیز تنه میزند. دو پیردختر به نام های ابی و مارتا که خواهر هستند در کمال خونسردی و با هدف به آرامش رساندن پیرمردهای تنها دست به قتل میزنند! و آنها را بعد از انجام مراسم مذهبی و با احترام در زیرزمین منزلشان به خاک میسپارند. در این میان برادرزاده آنها مورتیمر پس از 12 قتل به این راز پی میبرد و در تلاش است تا این مسئله را پنهان نماید، ولی با ورود برادرش جاناتان موضوع شکل دیگری به خود میگیرد و....
محمدرضا کوهستانی به عنوان دراماتورژ، در عین وفاداری به اصل متن، آن را به خوبی کوتاه کرده است (با توجه به کوتاه شدن متن، نمایش در حدود 90 دقیقه است) تا در حوصله تماشاگر قرار گیرد و 14 کاراکتر نمایش را به 10 نفر کاهش داده است. حذف کشیش هارپر (پدر الین)، دو افسر پلیس به نامهای بروفی و کلاین و دکتر ویترسپون (مسئول آسایشگاه)، تغییراتی است که نه تنها باعث لطمه زدن به کار نشده بلکه در مجموع ریتم بهتری را در اجرا ایجاد کرده است و مخاطب را با خود همراه میکند. بیشتر شخصیت کشیش هارپر در تماس تلفنی او با عمه ابی مشخص و بروز پیدا میکند. دو افسر پلیس نیز حضور و مسئولیتشان به افسر اوهارا واگذار میشود و وظیفه پایانی دکتر ویترسپون که بردن جرج و عمهها به آسایشگاه است به سرهنگ رونی سپرده شده و اوست که طعمه بعدی عمهها قرار میشود. همچنین زمان وقوع نمایش از قرن 20 به قرن 21 تغییر پیدا کرده است و جرج بوش جای روزولت و جنگ عراق جای کانال پاناما را گرفته است. هرچند بافت کلی اثر کماکان به سالهای 1900 بیشتر نزدیک است تا 2000 و در خود اجرا نیز حتی در طراحیها (صحنه و لباس) روح حاکم همان فضای نسخه اصلی متن است ولی به لحاظ انتخاب اسامی سعی شده است تا فضا برای مخاطب ملموستر باشد.
خنده ناشی از دیدن یک اتفاق هولناک
از جمله نکات قابل تامل در نمایشنامه شوخی و نگاهی است که نویسنده (جوزف کسلرینگ) به تئاتر مطرح میکند. کشیش هارپر که دخترش (الین) با مورتیمر نامزد است، از رابطه و علاقه مورتیمر به هنر تئاتر نگران است و دوست ندارد دخترش تئاتر ببیند. ولی عمه ابی به او تضمین میدهد که مورتیمر هیچ علاقهای به تئاتر ندارد و تنها از سر ناچاری و به عنوان یک منتقد در مورد تئاتر مینویسد و برای همین مجبور است به دیدن تئاتر برود و میگوید اگر مورتیمر مجبور است به تئاتر برود پس چه بهتر که در کنارش دختر یک کشیش بنشیند. همچنین در جایی دیگر از نمایشنامه، وقتی مورتیمر مجبور است برنامه دیدن تئاتر را کنسل کند تا بتواند فکری به حال جنازهها کند، در تماس با دفتر مجله فقط به دنبال این است تا کسی به جای او به تئاتر برود و در سالن حاضر باشد و فرقی ندارد که او چه شخصی باشد. یک منشی و یا راننده!
با اینکه ما از دیدن نمایش میخندیم ولی نباید فراموش کرد که شاهد اتفاقی هولناک هستیم. جنایت. جاناتان و عمهها هر دو قاتل هستند. یکی تبهکارانه دست به جنایت میزند و دیگری در کمال آرامش و سادگی. در انتهای نمایش نیز مورتیمر بدون اینکه در صورت مسئله تغییری ایجاد شده باشد، خوشحال است چون دریافته که او از خانواده بروستر نیست و عواقب این قتلها کمتر دامن او را آلوده خواهد کرد. ولی در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نشده است و ظاهرا کسی نگران مقتولین بیگناه نیست. در واقع تماشاگر خارج از شوخیهای کلامی و یا رفتاری، بیش از هر چیز به وضعیتی که کاراکترها در آن گرفتار شدهاند، میخندد و الا جنایت هولناک است. در گروتسک تماشاگر میخواهد بخندد ولی از خندیدن هراس دارد ولی در کمدی به راحتی میخندد. در این نمایش نیز ما میخندیم چون در وهله اول با یک کمدی مواجه هستیم ولی سایهای از گروتسک نیز ما را همراهی میکند.
نگاه انتقادی به فضای سیاسی حاکم بر جهان
این نمایش را میتوان از منظری دیگر نیز دید؛ یک نگاه انتقادی به فضای سیاسی حاکم بر جهان. افرادی (عمهها) در عین خونسردی و در کمال آرامش و ناباوری آدم میکشند ولی اصلا نگران و ناراحت نیستند و میپندارند که با این کار به کشته شدگان کمک کردهاند! و از دیگران نیز میخواهند که آنها را درک کنند. آنها برای پنهان کردن جناتات خود از جرج که تصور میکند رئیس جمهور ایالات متحده آمریکاست، کمک میگیرند و در نهایت نیز آنها را به جای زندان به آسایگاه میبرند و مشخص نیست که راز قتلهای مشکوک چه زمانی فاش خواهد شد؟ حال این شرایط را با فضای سیاسی و جنگهای در حال وقوع در جهان مقایسه کنید. کشورها و یا افرادی که با حمایت قدرتهای بزرگ و با ظاهری موجه و خونسرد دست به جنایت میزنند و در آخر نیز تبرئه میشوند.
از دیگر نکات قابل تامل کار، انتخاب بازیگران و معدل خوب بازیهاست. هرچند پیشنهاد متن دو پیر دختر برای نقش عمههاست و اگر بازیگرانی با سن واقعی (نسبت به نقش عمهها) انتخاب میشدند، شاید رنگ متفاوتتری به نمایش میدادند ولی بازی فهمیه امن زاده در نقش عمه مارتا و بهاره رهنما در نقش عمه ابی نیز در یک قرارداد نمایشی پذیرفته و قابل باور است. آنها به خوبی توانستهاند لحظات موثر و شیرینی را در نمایش ایجاد کنند. از دیگر بازیهای خوب این نمایش نیما سیاری در نقش جرج است. او با بیانی مناسب و حضور صحنهای خوب کاراکتری موفق خلق کرده است. فرناز رهنما در نقش الین نیز تجسمی درست از دختری پر انرژی، سرخوش و عاشق را جان بخشیده است. در این میان ضعیفترین بازی متعلق به پژمان جمشیدی در نقش جاناتان است. اگر نخواهیم در این مورد وارد بحثهای حاشیهای شویم یا از استعداد او در عین نداشتن تجربه کافی سخن بگوییم و متر ما تنها ابعاد نقش و حضور او در روی صحنه به عنوان بازیگر باشد، باید گفت جمشیدی علی رغم تلاشش نتوانسته است به خوبی از پس نقش برآید . حضور وی در نقش جاناتان به عنوان یک قاتل و تبهکار فراری و کسی که چهرهای همچون فرانک اشتاین دارد، فاقد تاثیر و صلابت لازم در روی صحنه است و ایجاد نگرانی و دلهره نمیکند چرا که او سعی میکند مخوف بودن را بازی میکند.
طراحی و هدایت درست کارگردان
سیامک احصایی در مقام طراح صحنه در تجسم بخشی به یک خانه قدیمی و مربوط به خانوادهای تا حدودی متمول، موفق و طرح او در خدمت ایدههای کارگردان است. سابقه کار احصایی نشان میدهد که او فضای مدرن و مینیمال در طراحی را به خوبی میشناسد و در اینجا با توجه به فضای کلی اثر و خواست کارگردان، طرحی کلاسیک و واقعگرا ارائه داده است که در مجموع در خدمت اثر و باور پذیر است. خانهای در دو طبقه و با چند اتاق که محل خوبی برای پذیرایی از مسافران خسته و تنهاست. مسافرانی که با یک نوشیدنی با طعم آرسنیک به خواب ابدی فرو میروند.
در پایان باید گفت نمایش «آرسنیک و تور کهنه» اجرایی قابل قبول دارد و توانسته است نظر مخاطبان خود را جلب نماید. در این میان نکته با ارزش، عدم تلاش برای خنداندن تماشاگر و راضی نگاه داشتن آنها به هر نحو است. با طراحی و هدایت درست کارگردان ما شاهد اجرای اثری هستیم که قرار نیست به هر وسیلهای از تماشاگر خنده بگیرد و اصول اخلاقی و ادب را زیر پا بگذارد. آن هم در شرایطی که متاسفانه در برخی از آثار و بدون توجه به روح اثر، کارگردان و یا بازیگران تلاش میکنند تا با سخیف کردن واژگان و رفتار و شوخیهای غیر اخلاقی از تماشاگر خنده بگیرند تا خدای نا کرده از پرداخت هزینه بلیت چند ده هزار تومانی، ناراضی از سالن نمایش بیرون نرود. در «آرسنیک و تور کهنه» تماشاگر بیش از همه به موقعیت موجود و روابط حاکم در اثر میخندد و در این میان بازی خوب بازیگران، دیالوگها و برخی میزانسنهای طراحی شده این خنده را تشدید میکند.