در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش برای کلاه آهنی‌ها
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:22:05
امکان خرید پایان یافته
۱۴ بهمن تا ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
۱۶:۳۰ و ۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۲۰ دقیقه
بها: ۲۵,۰۰۰ تومان

- این نمایش در هشتمین دوره‌ی جشنواره‌ی سراسری تیاتر ماه موفق به دریافت پنج جایزه (نمایشنامه، کارگردانی، طراحی صحنه، بازیگری زن، بازیگری مرد) شده است.
- این نمایش در اجرای پیشین دارای برچسب پیشنهاد تیوال بوده و برای مشاهده اطلاعات اجرای پیشین این نمایش می‌توانید این‌جا را کلیک نمایید.

توجه: این نمایش از روز ۹ فروردین تنها در روزهای پنج‌شنبه، جمعه و شنبه اجرا می‌شود.

راه های ارتباطی با تئاتر باران: سایت اینستاگرام کانال تلگرام

گزارش تصویری تیوال از نمایش برای کلاه آهنی‌ها / عکاس: سارا ثقفی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از تمرین نمایش برای کلاه آهنی ها / عکاس: سید ضیاء الدین صفویان

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› نیازمند توسعه سالن‌های تئاتر در سطح شهر هستیم

›› محسن سرخو به تماشای نمایش "برای کلاه آهنی ها"نشست

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان فلسطین، پایین تر از خیابان انقلاب، پلاک ۲۹۲/۱
تلفن:  ۶۶۱۷۶۸۲۵، ۶۶۱۷۶۸۱۲

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کلاهی افتاده بر زمین و گلوله‌ای در دل

«برای کلاه‌آهنی‌ها» نمایشی است پرسشگر، با عطر و بوی کمدی اسلپ‌استیک. پژمان عبدی مخاطبش را با این پرسش ... دیدن ادامه ›› مواجه می‌کند که رابطه انتخاب فرد نسبت به جنگ، مرگ و آرزوهایش چه در دوران خیات و چه موت چیست.

در شب‌های سرد این روزهای تهران، تماشاخانه باران میزبان نمایشی از پژمان عبدی است. «برای کلاه‌آهنی‌ها» داستان سه سرباز کشته شده در جنگ است که برای سفر به جهان دیگر باید منتظر مرگ 197 نفر دیگر باشند؛ چرا که ظرفیت سفینه تحت هدایت فرشته‌ای به نام517، 200 نفر است و این سفینه در صورت کامل نشدن به هیچ عنوان سفرش را آغاز نمی‌کند تا آنکه جنگی دیگر رخ دهد. اکنون سه سرباز کشته شده در انتظارند تا سفیه پر شود و به نظر می‌رسد در جهانی که کشتن و کشته‌ شدن آسان است، همواره در برای ملک الموت روی یک پاشنه نمی‌چرخد. وضعیت پیچیده‌تر و شاید اسفناک‌تر باشد.

عبدی در مقام نویسنده به سراغ موضوعی رفته است که از دید بازماندگان جنگ محلی از اعراب ندارد. از دید بازمانده، کشته شده در جنگ یک قهرمان است. این قهرمان‌بودگی نیز در انقیاد جبهه موافق است؛ چرا که در آن سو کشته شده را ترسو خطاب می‌کنند، بدتر آنکه از پشت‌سر، در حین فرار از سوزش گلوله باشد. در چنین وضعیت کشته شده خود به چه می‌اندیشد؟ آیا او نگاهی موافق با زندگان دارد؟ آیا او خود را قهرمان می‌داند یا آنکه خود را معجونی از خیر و شر می‌شناسد؟ آیا این کشته‌شده عاری از خطاست؟ اینها پرسش‌هایی است که «برای کلاه‌آهنی‌ها» در ابتدا مطرح می‌کند و آرام آرام آن را به سمتی می‌برد که جهان به یک گروتسک تبدیل می‌شود. قهرمان خفته روی زمین برای رهایی آرزوی کشته شدن رفقای خود می‌کند. او منتظر است عملیات تازه به‌پا شود تا از شر این دنیای فیزیکی خلاص شود؛ اما همه چیز زمانی بغرنج می‌شود که آغازگران جنگ، قصابان واقعی کشته‌شدگان تصمیم به صلح می‌گیرند و اکنون این سرباز بی‌تن هستند که باید سرگردان بمانند تا شاید جایی در دنیا سیاستمداری تنش برای جنگ دیگری بخارد.

با این همه نمایش «برای کلاه‌آهنی‌ها» اثری عاری از خطا و در بیان مسئله کامل نیست. نمایش با یک موسیقی هیجان‌انگیز آغاز می‌شود و ناگهان پژمان عبدی در نقش «کلاشینکنف» روی صحنه می‌آید. همه جا را سکوت در برمی‌گیرد و مخاطب با پرولوگی کند روبه‌رو می‌شود. زمان مذکور با ریتم موسیقی و آن شلیک‌های مداوم چندان همخوانی ندارد. عبدی در چرخیدن‌هایش متوجه سرباز دشمن می‌شود، او را اسیر می‌کند، وضعیت اسارت جابه‌جا می‌شود، خودش اسیر می‌شود و ناگهان می‌فهمد مرده است. در این لحظات مخاطب با بازی‌هایی خشک و عاری از احساس مواجه است. واژگان دیالوگ‌ها خوب در دهان بازیگران نمی‌چرخد. این در حالی است که مخاطب درک می‌کند قرار است با دیالوگ‌های پینگ‌پونگی از شاهد یک کمدی باشد که حتی رنگ و بوی ابسوردیسم می‌دهد، چیزی شبیه آثار اوژن یونسکو؛ تنها با فانتزی کمتر.

نمایش در همان ابتدا از نفس می‌افتد و درگیر مکث‌هایی می‌شود که می‌توانست با بازی بهتر شود. این قابل درک است که عبدی می‌خواهد فضا را برای آشنایی شخصیت‌ها مهیا کند. او مشغول روایت یک داستان است. می‌خواهد شخصیت‌ها خود را با دیالوگ‌ها و کنش‌هایشان تعریف کند؛ اما با یک ابتدای نه چندان جذاب مواجهیم و در این بین فرصت‌ها می‌سوزد. برای مثال جایی که از کاردینف و سانتریفوژ حرف زده می‌شود، عبدی تنها به یک سکوت ابلهانه بسنده می‌کند و این در حالی است که شرایط بازی مهیا شده است. بازیگران نمی‌تواند به سمت یک کمدی رفتار پیش روند. نمایش نیازمند اسلپ‌استیک است و آنچه روی صحنه دیده می‌شود ناکافی است.

اما نمایش از دقیقه 20 جان می‌گیرد. کنش‌های دارماتیک به مخاطب عرضه می‌شود و به جای آنکه دیالوگ نمایش را پیش برد، این ستیز میان شخصیت‌هاست که آن درام را می‌سازد. اکنون پرسش‌ها مطرح می‌شوند تا برخی مفاهیم پرطمطراق مشروعیت خود را از دست دهند. اکنون چیزی همانند شجاعت از ارزش تهی می‌شود و در این حال و هوا مخاطب آروز می‌کند کاش از اول نمایش این گونه بود. برای او اینک دیدن کنش‌هایی که می‌گوید جنگیدن مثل تکلیفی است زورکی و با چنین باوری تکلیف جنگ رفته و کشته شده چیست. در این زمان است که نمایش از یک کمدی موقعیت به یک کمدی اسلپ‌استیک بدل می‌شود و مخاطب را هوشیار می‌کند. ستیزها میان سه شخصیت موقعیت گروتسک را برجسته می‌کند و مخاطب اکنون به چیزی می‌خندد که با مداقه آن می‌توان دریافت به چه میزان دردناک است؛ اما به هر روی خنده‌دار.

عبدی و نمایشش برخلاف بیشتر آثاری با محوریت جنگ در ایران، شخص جنگ را به چالش می‌کشد، چیزی که مخاطب در آثار دفاع‌مقدسی کمتر می‌بیند. در نمونه‌های ایرانی تئاتر جنگ این شخصیت‌ها هستند که در مرکز توجه قرار می‌گیرند و طرح داستانی که براساس موضوع آفریده می‌شوند، به حال خود رها می‌شوند. به نوعی از نگاه ارسطویی که در آن طرح بر شخصیت ارجح است گریز می‌کنند و نهایت قضیه می‌شود «حرف حرف حرف». کنش‌ها روز به روز آب می‌روند و مجبوریم شبه‌اشعاری ناموزون رو بشنویم.

«برای کلاه‌آهنی‌ها» نمایشی ایرانی است که کمی چاشنی نگاه ابزورد اروپایی بدان طعم داده است. برای همین است که ادای واژگان کمی شبیه متون ترجمه است؛ اما مهم آن است که متنی برآمده از یک هنرمند ایرانی است. حنی نگاهش ایرانی است. رابطه مرگ و جنگ و مهمتر از همه داشتن پرسشی مبنی بر زندگی پس از مرگش ایرانی است. اینکه نیاز است فرشته‌ای موکل برای مشایعت کشته شده وجود داشته باشد نیز ایرانی است، فرشته‌ای که مختص کشته شدگان است و این نشان می‌دهد ایرانی بودن یا نبودن مانعی برای آفرینش تئاتر جنگی نیست.
جناب زیورعالم درود و سپاس از اشتراک نگاه ارزشمندتان
من به نظرم رسید که نامگذاری 517 برای فرشته بی تناسب به قطعنامه های صلح شورای امنیت سازمان ملل نیست. مثلا همین 517 قطعنامۀ صلح لبنان و اسرائیل به سال 1982 بود یا اگر درست به یاد داشته باشم کلاشینکف یکبار هم به اشتباه فرشته را 598 صدا کرد که قطعنامه ایران و عراق بود. و تأویل پذیر ی اثر را می افزود.
۰۴ اسفند ۱۳۹۵
درود بر نگاه مداقه گر و دانای شما
همواره از خواندن نقدهای شما لذت می برم و می آموزم.
مانا باشید عزیز
۰۴ اسفند ۱۳۹۵
"کلاه آهنی‌ها به صحنه باز می‌گردند"
سلام:
بی‌شک شما دوست فرهیخته آگاهید که در روزگار مدرن امروز، هیچ محصول و اندیشه‌ای بدون پشتوانه‌ی مردمی، نمی‌تواند به بقای خود ادامه دهد. تئاتر نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ برای مخاطبش آفریده می‌شود و تئاتر بی‌مخاطب هرگز وجود نداشته است. به عبارت دیگر، تماشاگر تئاتر فقط مصرف کننده نیست؛ بى تردید یکى از ارکان اصلى آن است.
گروه نمایش "برای کلاه آهنی‌ها" به خود می‌بالد که موفق شده در اجراهای پیشین نمایش خود، بهترین، مهربان‌ترین و دلسوز‌ترین ... دیدن ادامه ›› تماشاگران را پذیرا باشد. باور این مهم را، شما و دیگر عزیزان دوستدار تئاتر با یادداشت‌های پرمهر و حمایت‌های بی‌دریغ‌تان به ما ارزانی داشته‌اید.
حال، ما سرخوش و دل‌گرم به حضور شما و دوستان‌تان، دوباره از روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ (برای آخرین بار) و فقط به مدت ۱۵ شب به صحنه بازخواهیم گشت، تا دیگربار لذت وصف‌ناپذیر هم‌نفسی با تماشاگران‌مان را تکرار کنیم.
به امید آن‌که بار دیگر ما را لایق حمایت مهربانانه‌ی خود بدانید.
کوچک شما
پژمان عبدی
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«غوطه در برزخ»
(به چاپ رسیده در روزنامۀ آفتاب، پنجشنبه 95/12/19 شمارۀ 4851)

پژمان عبدی در نوشتن یک متن ضد جنگ توانسته نمایشنامۀ یکدست و نسبتاً ... دیدن ادامه ›› موفقی را طرح ریزی و اجرا کند. متنی بدون پرگویی، حاشیه روی، انفعال و ضعف بارز دراماتیک. آن جنس از کمدی که در فحوای این نمایش به کار گرفته شده از جنس آن طنز محضی نیست که صرفاً فقط برای خنداندن مخاطب ساخته می شود بلکه در مواردی تلخکامی و اندوه را نیز بر می انگیزد. اگر دقیق تر بگوییم تعلیقی است بین این دو، نه می توانی با خیال راحت و بی دغدغه بخندی و نه اینکه در حالتی غالب از غم و وحشت فرو بروی. با این خصوصیات می توان جنس کمدی این نمایش را از این منظر، گروتسک دانست. تمامی متن در خدمت هدف اصلی تم و موضوع است اما در پایان اندک نقیصه ای از لحاظ مفهومی رخ می دهد.
سربازان به دلیل اینکه تعداد کشتگان به دویست نفر نمی رسد و از طرفی صلح می شود مجبورند برای رهایی از برزخ منتظر بمانند. فرشته آنها را ترک می کند زیرا حتماً باید سرنشینان سفینه اش برای بردن آنان از این تنگنا به تعداد مشخص ذکر شده برسد. از طرفی خداحافظی سوزناک آنان با فرشته را می بینیم، از طرفی دیگر وضعیت بغرنج انتظار و تعلیق آزاردهندۀ شان در برزخ را داریم و از سوی دیگر در پایان وقتی نور صحنه می رود صدای رادیو را روی موج های مختلف دنیا می شنویم که هر خبری را اعلام می کند مگر خبر آغاز جنگ و گوش ما چه بسا منتظر این است که خبر جنگی دیگر را بشنود تا این ارواح سرگردان از برزخ رها شوند و دنبالۀ سرنوشتان را بگیرند. بنابراین متن شاید ناخواسته اندکی از هدف ضد جنگ بودن خود فاصله می گیرد. البته مخاطب در نهایت آرزو می کند که ای کاش هیچگاه جنگی در نگیرد اما چون نویسنده، پایان یافتن برزخ درگذشتگان جنگ را منوط به جنگی دیگر و کشته شدن دوبارۀ افراد دیگری قرار داده، این ضد جنگ بودن آنطور که باید در ناخودآگاه حسی تماشاگر به وجود نمی آید.
طراحی صحنه ای که انجام شده مینیمالیستی و در خدمت اثر است. نورهایی که از پشت حصارهای فلزی به داخل نفوذ می کنند و تداعی گر سوراخ های ایجاد شده توسط گلوله ها هستند نکتۀ مثبتی در این بخش است. ضعفی که در طراحی صحنه به چشم می آید بیشتر به نحوۀ استفاده از دکور و آکساسوارها بر می گردد. سیزده جعبۀ مهمات از کوچک تا بزرگ بر کف صحنه دیده می شود. از آنجا که هم از طراحی مینیمالیستی بهره برده شده و هم اینکه در تئاتر معمولاً جای آن دارد که آنچه بر صحنه است مورد استفاده قرار گیرد، از جعبه های مهمات استفاده هایی که باید در حد کافی صورت نمی گیرد. جعبه ها اغلب تنها نقش دکور را ایفا می کنند. در صورتی که می شد آنها را در برخی از میزانسن ها دخیل کرد و تبدیل به ابزاری در دست بازیگران برای فضاسازی های بیشتر شوند، یا حداقل بهرۀ بیشتری از دکور بودن محض داشته باشند.
در مبحث بازیگری در این نمایش، نوع بازی بازیگر زن از بار فانتزی و انتزاعی بیشتری برخوردار است که این تخیلی بودن در نقش سربازها هم وجود دارد چون به هر حال ارواح هستند؛ اما در مورد فرشته چون دورتر از ذهن است طبیعتاً این فانتزی پر رنگ تر است و در کارگردانی نیز به درستی چنین جنسی از بازی برای نقش فرشته برگزیده شده است. مهتاب شیروانی توانسته جنس فانتزی بازی را به خوبی درآورده و منتقل کند و کاراکتری را خلق کند که همزمان هم شیرین و جذاب است، هم مأمور و بی گذشت. بازیگران مرد نیز توانسته اند سه شخصیت متفاوت در متن را با بهره گیری از برخی ریزه کاری ها از فرم ژست ها گرفته تا نحوۀ گفتار و تفاوت در ریتم بازی ها پرورش داده و به نمایش بگذارند.
و اما اینکه نویسنده و کارگردان بتواند یکی از تلخ ترین و ناگوارترین پدیده های بشری را در قالب کمدی بریزد و کاری کند که هم بخندی و هم افسوس بخوری کار مشکلی است. سرتاسر این نمایش پر از حس های متقابل و متضاد است و حفظ تعادل میان آنها تا پایان و جهت دهی مناسبشان به مهارت نیاز دارد که پژمان عبدی اگر نکته ای که در مورد پایان بندی نمایش گفته شد را نادیده بگیریم، به خوبی توانسته از عهدۀ آن برآید و اثر خود را به سرمنزل مقصود برساند. در شرایط حساس جغرافیایی کشور ما از نظر قرارگیری در دو موقعیت استراتژیک؛ اول در جهان که خاور میانه است و دوم ایران که به دلیل وجود دو دریا در شمال و جنوب و محل اتصال راه اروپا به آسیا از موقعیتی ویژه برخوردار است به طوری که همواره سایۀ جنگ را بر سر خود احساس کرده، نوشتن و اجرای متون دراماتیک جدید و به روز شده در این راستا بسیار به جا و لازم است. یکی از رسالت های تئاتر نیز همین است؛ یعنی پرداختن به نیاز روز جامعه، آسیب شناسی و نگرش از منظر نقد و بررسی به پدیده هایی که مردم معاصر با آن سر و کار دارند و دچارش هستند، که در این خصوص نیز نویسنده و کارگردان این نمایش، سیاست درست و لازم را به منظور اجرایی کردن چنین اثری به کار برده است.

منتقد: وحید عمرانی
سلام جناب عمرانى عزیز. ممنون از نگاه دقیق و نقد ظریفتون.
۲۹ بهمن ۱۳۹۵
خواهش می کنم خانم شیروانی. انرژی تان مضاعف و همچنان ثابت قدم بر صحنۀ تئاتر ماندگار باشید.
۳۰ بهمن ۱۳۹۵
"کلاه آهنی‌ها به صحنه باز می‌گردند"
سلام:
بی‌شک شما دوست فرهیخته آگاهید که در روزگار مدرن امروز، هیچ محصول و اندیشه‌ای بدون پشتوانه‌ی مردمی، نمی‌تواند به بقای خود ادامه دهد. تئاتر نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ برای مخاطبش آفریده می‌شود و تئاتر بی‌مخاطب هرگز وجود نداشته است. به عبارت دیگر، تماشاگر تئاتر فقط مصرف کننده نیست؛ بى تردید یکى از ارکان اصلى آن است.
گروه نمایش "برای کلاه آهنی‌ها" به خود می‌بالد که موفق شده در اجراهای پیشین نمایش خود، بهترین، مهربان‌ترین و دلسوز‌ترین ... دیدن ادامه ›› تماشاگران را پذیرا باشد. باور این مهم را، شما و دیگر عزیزان دوستدار تئاتر با یادداشت‌های پرمهر و حمایت‌های بی‌دریغ‌تان به ما ارزانی داشته‌اید.
حال، ما سرخوش و دل‌گرم به حضور شما و دوستان‌تان، دوباره از روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ (برای آخرین بار) و فقط به مدت ۱۵ شب به صحنه بازخواهیم گشت، تا دیگربار لذت وصف‌ناپذیر هم‌نفسی با تماشاگران‌مان را تکرار کنیم.
به امید آن‌که بار دیگر ما را لایق حمایت مهربانانه‌ی خود بدانید.
کوچک شما
پژمان عبدی
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نوشته نقد نیست، صرفا نظرات یک تماشاچی غیرحرفه ایست.
دیشب این نمایش رو دیدم و به طور کلی باید بگم بسیار لذت بردم. نکاتی رو که از دیشب به ... دیدن ادامه ›› ذهنم اومده رو بیان میکنم.

یک - بازیها فوق العاده و بدون اغراق بودند و شخصیتها به نظرم خوب درآمده بودند. به دلیل ریتم تند کار، و دیالوگهای زیاد و صحنه های شلوغ از نظر گفتاری، نیاز به تمرکز بالایی بود که انصافا همه بازیگرها به خوبی از عهده این کار براومدند. خصوصا از بازی آقای پژمان عبدی و خانم مهتاب شیروانی به وفور لذت بردم.

دو - یک ایرادی که به کار وارده (قاعدتا از نظر من) اینه که من حس خستگی و کلافگی شخصیتها رو در انتهای کار خوب درک نکردم. منظورم اون حسیه که کلاشینکنف رو به استیصال رسوند. با وجود اینکه بازی خوب بود ولی موقعیت برای من خیلی قابل درک نبود. در طول نمایش این حس که "اینها الان کلافه ان و دیگه به اینجاشون رسیده" منتقل نشد. به همین دلیل برام تعجب آور بود که "چرا اینا اینقدر دارن حرص میخورن. اینجایی که اینا هستن که داره اینقدر بهشون خوش میگذره و میگن و میخندن!"

سه- موقعیت های جذاب و بعضا جدیدی رو تو کار باهاش مواجه شدم که باعث میشد بسیار لذت ببرم و از لذت بردنم هم لذت ببرم! مراقبت آرپیاجی از جسدش در مقابل حشرات و جانورها، تلاش بیهوده کلاشینکنف برای بازگشت به جسمش، استفاده فرشته از قدرتش تو بازی گل یا پوچ، مفهوم امکان گناه کردن پس از مرگ (!)، این حس آشنا که "باید همیشه نگران عبور از خط قرمزها بود حتی اگر خودت به درستی علت وجود اون خط قرمز رو ندونی"، اینکه اگه پیغامها زیاد بشه، ممکنه یه سریشون دیر برسه یا اصلا نرسه (که نشون میده شاید دعاها و رازونیازها ممکنه به راحتی به مقصد نرسن!) و ...

چهار - و آخر اینکه به توصیه آقای عبدی و در حد وسع خودم اطرافیان به دیدنش ترغیب کردم. هرچند شاید دیر باشه.

تشکر فراوان بابت لذتی که از دیشب میبرم.
دیدگاه شما از این حیث برایم بسیار جالب است که ما در تحلیل محتوا با مواضع مختلف و نگرش متضاد این نمایش را به نظاره نشسته و با آنکه برداشت های گوناگونی داشتیم، هر دو حظ وافر بردیم.
سپاس.
۲۸ بهمن ۱۳۹۵
کیان گرامی
کاملا متوجه اون فضای ابزورد حاکم بر کار هستم و با شما در مورد تفاوت در نگرش تاحدود زیادی موافقم. فقط یک توضیح که در واقع با اشاراتی که داشتم در متن، میخواستم بگم که اگر قائل به وجود ماوراءالطبیعه و دنیایی ماورای دنیای موجود باشیم نیز فضای آن دنیا چیزی بهتر از آنچه در این نمایش دیدیم نخواهد بود. در هر دنیایی، روابط و قوانین حاکم، از جنس آنچه در این دنیای خودمان شاهد هستیم و در نمایش به آن اشاره شده بود، خواهد بود.
و باز بسیار بسیار سپاسگزارم که من رو قابل مباحثه دونستید.
۲۸ بهمن ۱۳۹۵
"کلاه آهنی‌ها به صحنه باز می‌گردند"
سلام:
بی‌شک شما دوست فرهیخته آگاهید که در روزگار مدرن امروز، هیچ محصول و اندیشه‌ای بدون پشتوانه‌ی مردمی، نمی‌تواند به بقای خود ادامه دهد. تئاتر نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ برای مخاطبش آفریده می‌شود و تئاتر بی‌مخاطب هرگز وجود نداشته است. به عبارت دیگر، تماشاگر تئاتر فقط مصرف کننده نیست؛ بى تردید یکى از ارکان اصلى آن است.
گروه نمایش "برای کلاه آهنی‌ها" به خود می‌بالد که موفق شده در اجراهای پیشین نمایش خود، بهترین، مهربان‌ترین و دلسوز‌ترین ... دیدن ادامه ›› تماشاگران را پذیرا باشد. باور این مهم را، شما و دیگر عزیزان دوستدار تئاتر با یادداشت‌های پرمهر و حمایت‌های بی‌دریغ‌تان به ما ارزانی داشته‌اید.
حال، ما سرخوش و دل‌گرم به حضور شما و دوستان‌تان، دوباره از روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ (برای آخرین بار) و فقط به مدت ۱۵ شب به صحنه بازخواهیم گشت، تا دیگربار لذت وصف‌ناپذیر هم‌نفسی با تماشاگران‌مان را تکرار کنیم.
به امید آن‌که بار دیگر ما را لایق حمایت مهربانانه‌ی خود بدانید.
کوچک شما
پژمان عبدی
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید