در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش چشم‌ های بسته از خواب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:33:39
امکان خرید پایان یافته
۱۲ مهر تا ۰۳ آبان ۱۳۹۶
۱۸:۰۰  |  ۵۰ دقیقه
بها: ۲۰,۰۰۰ تومان
این نمایشنامه گفت‌و‌گویی است میان سه شخصیت که نام خاصی ندارند و صرفا با عنوان مادر، پسر و دختر شناسانده شده‌اند و ماجرای یک خانواده است که به ظاهر مدت‌ها با هم غریبه شده‌اند و و مدام از پدری سخن می‌گویند که در این گفتگو غایب است.

نمایشنامه «چشم‌های بسته از خواب» نوشته محمد چرمشیر بازخوانی داستانی است با نام «پسرم قاتل است» نوشته‌ برنارد مالامود، از مجموعه داستان‌‌های کوتاه‌ با عنوان «مردی که کشتمش» با ترجمه اسدالله امرایی می‌باشد، که نشر افراز چاپ کرده است.

گزارش تصویری تیوال از نمایش چشم‌ های بسته از خواب / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

مکان

خیابان آیت اله طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی (فرصت سابق)، باغ هنر، خانه‌ی هنرمندان ایران، تماشاخانه استاد عزت‌اله انتظامی
تلفن:  ۸۸۳۱۰۴۵۷، ۸۸۳۱۰۴۵۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
متن، اقتباس و سکوت اندیشه‌های ممکن

نمایشنامه «چشم‌های بسته از خواب» نوشته محمد چرمشیر بازخوانی داستانی است با نام «پسرم قاتل است» نوشته‌ برنارد مالامود، از مجموعه داستان‌‌های کوتاه‌ با عنوان «مردی که کشتمش» با ترجمه اسدالله امرایی می‌باشد، که نشر افراز چاپ کرده است.»

این معرفی نمایشی است به کارگردانی یوسف باپیری که پس از تجربه در تئاترشهر، ایرانشهر و پالیز، به سالنی می‌رود که عملاً آف‌آف‌آف برادوی این روزهای تهران به حساب می‌آید. سالنی که اسمش با تجربه کردن و آزمودن گره خورده است و عموماً هم جای کسانی است که توانایی اجرا در سالن‌های شاخص تهران را ندارند، پولی در جیب ندارند و هنوز در فضای دانشجویی پرسه‌ ... دیدن ادامه ›› می‌زنند.

باپیری که از اعضای حلقه تئاتر دانشگاهی است در کنار مهدی مشهور، به نوعی خود را پایبند چنین فضایی می‌داند. او در تجربیات کارگرانیش چندان به سراغ متون داستانی نمی‌رود و از تئاتر رسمی کشور که مبتنی بر متن و بازیگران شناخته شده است به نوعی دوری کرده است - اگرچه در سه اجرای اخیرش چهره‌های تئاتری شاخص حضور داشتند - و به زعم خودش در پی آزمودن شیوه‌های اجرایی است. او در «کامنت» به دنبال تئاتر مستند رفته و در «مرگ هوتن» شکلی از اجرا را روی صحنه می‌برد که می‌توان بارقه‌هایش را در «چشم‌های بسته از خواب» نیز دید.

شباهت «چشم‌های بسته از خواب» با سه نمایش دیگر باپیری - منهای «ویران - انتخاب متن است. نویسندگان متون چه کسانی هستند؟ محمد منعم و بهزاد آقاجمالی، هر دو بدون واسطه از شاگردان محمد چرمشیر به حساب می‌آیند؛ همان‌طور که نگارنده نیز وضعیتی مشابه دارند. ذائقه این سال‌های محمد چرمشیر در نویسندگی برای شاگردانش مشخص و مبرهن است. دامنه کارهایی که به قلم او روی صحنه رفته‌اند نیز نشان می‌دهد او چه سمت و سویی هنری پیدا کرده است. ذائقه این نمایشنامه‌نویس در همان پاراگراف نخست عیان می‌شود: اقتباس آزاد از متون داستانی.

محمد چرمشیر اشکال متفاوتی از نوشتار دراماتیک را آزموده است؛ اما این سال‌ها متون داستانی منتخبش را به نمایشنامه بدل می‌کند و به آنها وجوه دراماتیک می‌بخشد. در اینجا نمی‌توان گفت آیا چرمشیر در دراماتیزه کردن متون داستانی موفق بوده است یا خیر. مخاطب نمایش‌های او ممکن است پیش از تماشای اثر مواجهه‌ای با داستان مدنظر نداشته باشد. برای مثال در نمایش «چشم‌های بسته از خواب» چند نفر ممکن است داستان کوتاه مالامود را خوانده باشند و اصلاً چند نفر او را می‌شناسند.

پس ملاک قضاوت باید خود متن باشد. در این مرحله نیز به یک مانع بزرگ مواجه می‌شویم، مانعی که عموماً با متون چرمشیر ظاهر می‌شود و آن هم محو بودن ردپای نمایشنامه است. نمونه خوبش شاید اجرای باپیری از «چشم‌های بسته از خواب» باشد. نمایشی که خلاصه آن گفتگویی مادر، پسر و دختری است که و مدام از پدری سخن می‌گویند. اگر به اجرا دقت کنیم با پراکندگی روایتی روبه‌رو می‌شوید که مدام با ایده‌های اجرایی میانشان فاصله می‌افتد. گاهی اوقات در بزنگاه‌های روایی، اجرا چنان برجسته می‌شود که داستان به سرعت به حاشیه می‌رود. نمونه بسیار خوبش صحنه پرواز لباس‌ها از آن سوی اتاق است.

ریشه این محوشدگی متن را شاید بتوان در آرای فرهاد مهندس‌پور جستجو کرد که اعضای حلقه دانشگاهی به نوعی شاگردان او به حساب می‌آیند. مهندس‌پور قائل به متن نیست و این مهم را در سخنرانی‌های متعددی بیان کرده است. او معتقد است متن به معنای نمایشنامه اولویت چندم یک نمایش است. البته ایده مهندس‌پور، ایده تازه‌ای نیست. کافی است نگاهی به تئاتر معاصر اروپا بیاندازیم تا ببینیم از آرتو تا ویلسون چگونه متن همواره مورد هجمه قرار گرفته است. در عوض نگاه مدرن به تئاتر به جستجوی زیبایی‌شناسی در اجراست، چیزی که در کار باپیری نیز مشهود است. او نیز با استفاده از موتیف لباس و بهره‌گیری از پرواز، تا کردن یا حتی پوشیدن آن به دنبال آفرینش نوعی زیبایی‌شناسی است. این زیبایی قرار است چشم‌نواز باشد و چندان با گوش ما کار ندارد. ما قرار است از طریق دیدن خوانش کنیم.

حال یک پرسش مطرح می‌شود. اهمیت محمد چرمشیر در چنین چرخه فکری چیست؟ او چه نقشی در شکل‌گیری چنین نگرشی دارد؟ این نگرش به چه میزان قدرت استدلالی دارد؟ نظریات مهندس‌پور - که ممکن است درست باشد - در کدامین اثر مکتوبی بازتاب پیدا کرده است؟ آبشخور فکری چنین رویه‌ای در چیست؟

پاسخی برای این پرسش‌ها نمی‌توان یافت. همه چیز به شکل شفاهی در کلاس‌های درس دانشگاه مطرح می‌شود و فرصتی برای به چالش کشیدن آن وجود ندارد. برای مثال به یاد نمی‌آورم مهندس‌پور در کنار مخالفان دیدگاه تئوریکش نشسته و به شبهات پاسخ دهد. البته می‌توان روش کار را از طریق استقرا - یعنی کنار هم چیدن آثار- دریافت. اصولاً چرمشیر اقتباس می‌کند و به یک ایده مستقل نمی‌اندیشد. او متن را خوانده و عصاره آن را می‌گیرد. این عصاره نیز ایده کلی اثر است. برای مثال در «چشم‌‌های بسته از خواب» شک میان قتل پدر به دست پسر است؛ اما الباقی همه محصول ذهن چرمشیر است. او لباسی به تن ایده اولیه می‌کند و آن هم شیوه بیانی است. همان شکسته‌گویی، تکرار، پرش، بریدن روابط میان بخش‌ها و حذف پاساژ‌های روایی است. با این وجود باز باید گفتتنها فرصت موجود برای ارزیابی باز هم نمایش‌هایی است که به نوعی بدین اندیشه مرتبط است.

«چشم‌های بسته از خواب» یک فرصت است. نمایش قرار است رابطه میان سه نفر را نشان دهد که درباره نفر چهارم غایب سخن می‌گویند. چندان چیز جدیدی نیست. بکت در «در انتظار گودو» از همین فرم روایی استفاده می‌کنند. سه نفر درباره گودویی سخن می‌گویند که حضور ندارند و مهمتر آنکه نقش او در شکل‌گیری شخصیت‌ها نیز مبهم است. در «چشم‌های بسته از خواب» پدر به هر روی به واسطه تعریف اجتماعی نقش خود، معرف دیگر شخصیت‌هاست.

پس روایت به سمت مبهم‌گویی پیش می‌رود و برای این ابهام تکنیک بکتی نیست؛ بلکه شکلی است که مهر محمد چرمشیر زیرش زده شده است. در شیوه چرمشیر روایت پاره‌پاره می‌شود و میان این پاره‌ها واصل محسوسی وجود ندارد. درواقع حرکت از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر است. این رویه موجب می‌شود نمایش از داستان‌گویی فاصله بگیرد و همه چیز را به چند نشانه تقلیل دهد. این نشانه‌ها نیز مبهم است. به پدر در متن دقت کنید. او هر بار در جایی از ساختمان است، در حالی که سه شخصیت پشت در حرف می‌زنند و نمی‌توانند ببینند آیا او حرکتی دارد یا خیر. پس از خودمان می‌پرسیم از کجا می‌فهمند. پاسخ پرسشی دیگر است. اصلاً پدر وجود خارجی دارد؟ یعنی عدم بودن پدر عاملی است برای سیال بودنش در جهان اثر. اما این مهم به چه نحوی نشان داده می‌شود؟

پاسخ کمی سخت است. هر کسی ممکن است پاسخی مختص به خود دهد. برای مثال من می‌گویم همه چیز در پرواز لباس‌های عیان می‌شود، به عبارت دیگر در متن رخ نمی‌دهد، در اجرا رخ می‌دهد. شاید کسی بگوید روایت نه در اجرا که در رنگ قرمز پاشیده شده روی دیوار باشد، یعنی کسی کشته شده و خونش روی دیوار ریخته شده که در متن نیست. شاید کسی لباس را نشانه بداند و بپرسد چرا همه لباس‌ها مردانه است که احتمالاً دلالت بر پدر دارد. این هم در اجراست، نه در متن.

پس هر چی پیش می‌رویم نقش متن کمرنگ می‌شود. اجرا نشانه می‌سازد، اجرا زیبایی می‌سازد و نقش متن صرفاً به واژگان تقلیل پیدا می‌کند. چرا؟

پاسخ را باید از چرمشیر پرسید. می‌تواند فرصتی برای گفتگو باشد. متأسفانه در گفتگوهایی که از او می‌خوانیم کسی درباره فُرم‌های ادبی نمی‌پرسد. ایده‌هایش در یک سکوت مانده است. از او درباره دیدگاه‌های نویسندگیش کتابی منتشر نشده است و باز به واسطه تعداد بالای اجراها از آثار او، پرسش‌ها افزایش می‌یابد. برای مثال این پرسش که چرا بیشتر متن‌های چرمشیر به یک شیوه اجرا می‌شوند؟

این پرسش زمانی حاد می‌شود که شباهت‌های اجرایی «دیابولیک: رومئو و ژولیت» پسیانی با اجرای باپیری مشهود است. انگار متن از کارگردان یک چیز را می‌خواهد و این بخش پارادوکسیکال تئوری‌ای است که در ابتدا از آن سخن به میان آمد.
ابرشیر و میلاد علایی این را خواندند
zaaaa این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«آب کوفتن در هاون صحنه»

این نمایش آخرین اثر از گروه تئاتر «تازه» است که مدتیست در سالن استاد انتظامی خانۀ هنرمندان بر صحنه می باشد. ماجرا ... دیدن ادامه ›› در فضای کوچکی اتفاق می افتد. مکانی که به یک کمد لباس جادار بیشتر شبیه است تا به اتاق یک خانه. یک در ورودی واقع شده در انتها و وسط صحنه می بینیم. کاراکترها عبارتند از یک مادر با پسر و دختر جوانش و پدری که تنها نامی از او برده می شود و با اینکه در صحنه نیست اما سایۀ سنگینش بر فضا حکمرانی می کند. این سه مدام از پدر می گویند و بیش از همه نامش ورد زبان پسر است. پسر تعادل روانی ندارد، آشفته حال است و اطوارش به بیماران بستری در تیمارستان می خورد. او اعتقاد دارد که پدرش دائم مراقب اوست و کاری جز پاییدنش ندارد. پدر زندگی او را مختل کرده و تک به تک حرکات او را زیر نظر دارد. این جریان زندگی پسر را از روال معمولی خارج کرده و او را دچار بی تعادلی ساخته است. دختر نیز به نوعی دیگر بی تعادل است، او کلمات و جملات خود را موقع صحبت کردن تکرار می کند و اغلب سه بار. در ابتدای نمایش می بینیم که باردار است و در جهت گیری احساساتش متزلزل، گاه از مادر طرفداری می کند، گاه از برادر. گاه نیز صحبت از شوهرش به میان می آورد اما هیچ احساسی خاصی نسبت به او ندارد و تنها او را جنس نری می بیند با کارکرد تولیدمثل و بس. مادر در این میان بیشتر تمایل دارد تا برای به تعادل رساندن اوضاع تلاش کند که حداقل شرایط خانه از چیزی که هست وخیم تر نشود. او این کار را به طور نمادین با تا زدن، مرتب کردن و آویزان کردن لباس ها انجام می دهد.
لباس در این نمایش به عنوان ابزار اصلی صحنه مورد استفاده قرار گرفته و در تمامی مدت نمایش، این سه نفر با لباس ها که فقط هم مردانه هستند درگیرند، لباس هایی که در سمت چپ بر رگال آویزانند و بیشتر مادر است که با آنها کار می کند. لباس هایی که در سمت راست بر روی سکو مانندی قرار داده شده، تا شده اند و خواهر در آنجا مستقر و مشغول است. لباس هایی که توسط پدری که بر صحنه نیست از بالای دیوار اتاق، در اواخر نمایش سریع، بی وقفه و انبوه به داخل پرتاب می شوند، پسر را در زیر خود دفن می کنند و گویی او را در زیر بار خود له می گردانند. ور رفتن با لباس ها به عنوان کنش اصلی و عمل صحنه ای مدام شخصیت ها از سوی کارگردان در نظر گرفته شده است؛ تا می زنند، مرتب می کنند، آویزان می کنند، بسته بندی می کنند و در پایان با جلو آمدن در عقبی و ترسیم فضای خارج از خانه، لباس ها را به بیرون انتقال می دهند.
در طراحی صحنه فضا کوچک گرفته شده تا حس بسته بودن و خفگی و اسارت در تنگنایی سلول مانند که اشخاص بازی در آن گرفتارند را انتقال دهد. رنگ خاکستری مرده و سردی نیز برای پوشش کف و در و دیوارها انتخاب شده تا به این حس ها بیشتر دامن بزند. گویی شاهد تُنگی تَنگ و کوچک هستیم که سه ماهی سرگشته مدام در آن می چرخند، حرکت می کنند و به در و دیوارش می خورند، اما این حرکت ها اسارت آنان را به پایان نمی رساند و تنها حول خود می گردند و دور باطل می زنند.
«چشم های بسته از خواب» سعی می کند تا کاری مدرن و نو باشد اما توفیق آن در ارتباط یافتن با مخاطب جای گفتگو و بررسی دارد. بد نیست تا اوضاع این نمایش را با مثال زدن در مورد هنر دیگری شکافته و آشکارسازی کنیم. هنر ملی ایران؛ شعر در دوران و ازمنۀ دراز تاریخی که پشت سر گذارده تغییرات بسیار کرده و مکاتب و سبک های مختلفی را از سر گذرانده است. پس از چهار قرن میان قرون هفتم تا دهم که اوج رواج و بالندگی سبک عراقی در شعر است با ظهور شاعری قدرتمند و نوآور به نام صائب تبریزی متوطن در اصفهان، گونۀ جدیدی با نام سبک اصفهانی (هندی) در شعر ایران به وجود می آید. از خصایص این سبکِ نو این بود که به مفاهیم دقیق و باریک اندیشی ها در خلق معانی تازه توجه ویژه ای می شد. صائب موفق عمل کرد و بر سر زبان ادیبان و شاعران زمانه افتاد و این جریان موجب گردید تا پیروان بسیاری نظیر بیدل دهلوی، کلیم کاشانی، عرفی شیرازی، طالب آملی، حزین لاهیجی و ... بیابد. اما هر چه این سبک به عمر خود ادامه داد شاعران بعدی پیروِ آن بیشتر در خلق مفاهیم تازه و باریک اندیشی ها پیش رفته و زیاده روی کردند تا اینکه شعرهای آنان به قدری پیچیده، مبهم و نامفهوم گردید که تبدیل به معما شد. یعنی شما برای فهمیدن یکی از ابیات این شاعران گویا در حال حل کردن معمایی پیچیده هستید.
حال این جریان می تواند در هنر تئاتر نیز اتفاق بیافتد. حرکت به سوی پیچیده شدن، لزوماً حرکت مثبتی نیست. چه بسا سهل و ممتنع کار کردن اما قوی بودن و ماندگار شدن بسیار سخت تر از پیچیده کار کردن است. کاری که سعدی در ادبیات ما انجام داد و جاودانه شد اما حتی نام برخی شاعران مطرح سبک اصفهانی به گوش کسی هم نخورده و در کتاب های تاریخ ادبیات قفسۀ کتابخانه ها در حال خاک خوردن هستند. مطرح کردن مفاهیم مغلق و دربسته، شیوع بی ربطی ها، پیچیده و پنهانی کردن اثر و ... را لزوماً نمی توان به خلق اثر نو و مدرن تعبیر کرد، اتفاقی که در این نمایش می افتد و به زعم بنده جز این اثر در نمایش «این یک پیپ نیست» به کارگردانی محمد مساوات نیز اخیراً تا حدودی رخ داده است. این که نمایشنامه نویس طوری بنویسد و کارگردان طوری کار کند که کار تماشاگر مدام بخواهد به آیاها، چراها، شاید، لابد، احتمالاً، ممکن است یا تعبیراتی که در توبرۀ هیچ عطاری پیدا نمی شود برای تفسیر و فهمیدن اثر آنان بکشد، بیشتر یک آسیب به شمار می آید تا نوآوری و کار مدرن انجام دادن.
در جاهایی از این نمایش شاهدیم که عامدانه ذهن و اعصاب مخاطب آزار داده می شود. مثلاً جایی که صدای بلند جاروبرقی یا شاید ماشین خیاطی پخش می شود، لباس ها مدام به داخل صحنه پرتاب می شوند و سه بازیگر شروع می کنند به گفتن دیالوگ هایشان با داد و فریاد و جیغ زدن؛ اما باید دید که آیا این آزار دادن ها کارکردی نیز دارد یا خیر؟ چه چیزی در این بین دست تماشاگر را می گیرد یا چه ادراکی نصیب او می شود جز اینکه اعصاب و روانش که بیرون از سالن تئاتر و در شهر آلوده، پر سر و صدا و پر ترافیک تحلیل رفته، می آید و در تئاتر هم آزرده تر و نابود تر از پیش می گردد؟! اینجاست که گمان بر این می رود که بیشتر شاهد یک سری به اصطلاح ژستهای هنری گرفتن هستیم تا مدرن کار کردن بر اساس آگاهی از هنر نمایش و پیشرفت های تئاتر مدرن که در کشورهای جهان اول صاحب تئاتر همواره اتفاق افتاده و همچنان نیز ادامه دارد.
با این اوصاف نمایش «چشم های بسته از خواب» در حد یک تجربه باقی می ماند آن هم بیشتر یک تجربۀ شخصی برای کارگردان اثر و نه تماشاگران یا جامعۀ تئاتری، اتفاقی که در دهۀ گذشته برای بسیاری از تئاترهای تجربی و کارهای جوانان در این زمینه رخ داده؛ یعنی همان آزمون و خطا که می توانند با بهره گیری از نظرات مخاطبان خود و همچنین استادان و آگاهان این رشته به اصلاح راه و سیاق هنری خود بپردازند، روند خود را تکامل بخشند و مسیری رو به رشد را در پیش گیرند.

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
(انتشار یافته در سایت تئاتر روایت)
http://revayattheater.ir/content/641
امیر این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نپسندیدم...
آشفته و ناپخته بود و فقط یکی از بازیگران خوب بودند
مریم زارعی این را خواند
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید