با سلام و احترام
فکر کردن دشوار است؛
به همین دلیل بیشتر مردم به جاى فکر کردن قضاوت میکنند...
کارل یونگ
همیشه کار ساده رو انتخاب میکنم و سختی
... دیدن ادامه ››
فکر کردن به خودم نمیدم این شعار دو سوم جهانه
.........................................................................................................................
یه دوستی میگفت هر چیزی و هر جوری بخوای ببینی میبینی
دیکتاتور عاشق نمایشنامه ای بود که با متن سرشار از شوخی های دو پهلو و شجاعانه به قلب گفتنی هایی میرود که شاید این روزها در همه نمایشنامه هایی که کمی ساختار دارند مشاهده میشود اما این دغدغه شاید فقط دلخوشی ساده ای باشد برای تماشاگر همیشگی تئاتر و حتی شاید تماشاچی موردی که به صرف خندیدن و سرگرم شدن به سالن تئاترآمده و یا با این نگاه که چه ویترین خوبیست برای دیدن سلبریتی ها
و وقتی با فضای پر از شیرینی یک اثر مثل دیکتاتور عاشق روبرو میشود شهد غلیظ آزارش میدهد و نتیجه عکس درک درست از اثر حاصل میشود
درک درست یا قابلی از گفتنی هایی که در شوخی های گاه حتی به زعم خیلی ها جنسی نهفته است
و رفته رفته اصلا با اثر به مشکل میخورد و حالا باید یا مثل یکی از دوستان عزیز کارگردان نقد تماشاگر را باید بر اساس کم سوادی بی سوادی اش بگذارد و بانگ برآرد که بیسواد نمیفهمی ویا با آرامش به مخاطب آن کامنت های تلخ خندی بزند و از حضورشان تشکر کند
اما اثر
قطعا هر کاری ضعفهایی دارد
اما من در عین اینکه تمام مدت رو خندیدم و گاهی گوشهایم از خجالت برخی کلمات سرخ شد بار حیا و شرم دامنگیرم اماوزن عجیب کلماتی رو لمس کردم که در ادامه عرض میکنم
آدمهای تقلبی هریک سعی میکردند اتفاق را به نام خودشان یا حزبشان رقم بزنند آدمهای اصلی هم اعتقادی به اصل محوریت نداشتند همه تلاش میکردند تا نقطه بهتری از زندگی بدست آورند حتی کشیش هم واقعی نبود او هم ظاهر مایه ای سست عنصر بود
درد و دغدغه آدمهای نمایش
از ترس جان و حفظ جان : گروه موسیقی
برای کسب مال : گروهبان ....
برای قدرت و شهوت : ژنرال و منشی
برای شهرت : مجری
و برای تظاهر و تزویر : کشیش
نکته نمایش
عناصر اصلی و فاسد فرار کردند
عناصر دون پایه راهی برای فرار نداشتند
و الباقی که حتی با نوای معادل احترام به محور فساد هم آوا احترام میگذاشتند
بعد از تغییر شرایط خط عوض کردند شعار پیروزی سر دادند
و اما مردم که یا مدهوش بودند و یا به رفع حاجت مشغول یا زیر دست پا میماندند و یا اصلا دیده نمی شدند و نهایتا از سهمشان از ماشین قدرت حول دادن بود و جا ماندن
همه اینها که عرض کردم به معنای این نبود که کار فوق العاده بود و بی نظیر هدفم از گفتن این بود که شاید اگر بجای ترور اثر و با قضاوت چهارکلمه ای کمی فکر کنیم و کمی هم راه بیان رو هموار تر هر چند که لیاقت برخی کلمات در لفافه بعضی کلمات زیبایی و وقار آن موضع را خواهد گرفت