در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش اسم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:18:15
امکان خرید پایان یافته
۱۰ بهمن تا ۰۴ اسفند ۱۴۰۰
۲۰:۳۰  |  ۱ ساعت و ۲۰ دقیقه
بها: ۵۰,۰۰۰ تومان
داستان مردی ست چهل‌ساله به نام ونسان؛ مردی که به لحاظ اجتماعی فردی موفق ارزیابی می‌شود. ونسان که به‌تازگی صاحب فرزند شده، در رویارویی با حس پدر شدن خود را در شرایطی تازه و تجربه نشده می‌یابد. اصلی‌ترین صحنه‌های نمایش در یک میهمانی خصوصی می‌گذرد، جایی که ...

- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۲ سال خودداری نمایید.

روزهای تعطیل بخش گالری مجموعه آبان: تعطیلات رسمی

 

دسته‌بندی
خانوادگی
سبک
درام

مکان

خیابان کریمخان، خیابان استاد نجات‌اللهی (ویلا)، ابتدای خیابان جعفر شهری (سپند)، پلاک ٧٢
تلفن:  ٨٨٩٠٠٣٧٧

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من معمولا کار رئال دوست ندارم..ولی واقعا از دیدن این نمایش لذت بردم..بازیها هم واقعا طبیعی و باور پذیر بود.. ?
امیرمسعود فدائی و Reza1991s این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعد از مدتها یه اجرای خوب یه متن عالی یه بازی حرفه ای و در کل حال خوب کن دیدیم
متاسفانه نمایش موسیقی نداشت! اما...
بیب، کلیک- بیب، کلیک- بیب، کلیک- بیب، کلیک
حدس بزنید این صدای چیه؟ موزیک، بله. عکاس محترم محبت کردند این کمبود رو با صدای شاتر دوربینشون جبران کردند.
خانم محترمی که با گل نشسته بودند و تمام سکوت های کار رو با صدای قهقهه های بلندشون پوشش میدادن، روی پاشون میکوبیدند و آفرین میگفتند.
خانمی که کنارم نشسته بود، و با گفتن جمله هایی مثل «دیکشنری و برداشت، هه هه»، «قیافه هاشون و، هه هه» و ... لطف میکردن و نمایش رو توضیح میدادن، گوشی شون و روی صندلی بین خودشون و من گذاشته بودن، در حالی که پنج بار زنگ خورد، با صدای بلند ویبره و رقص نوری که از خودش ساطع میکرد (من واقعا نگران شخص اون طرف خط بودم، احتمالا کار واجبی داشته که انقدر زنگ میزد!) و آقایی که همراهشون بود و مدام حرف میزد و گوشیش و چک میکرد (آخر کار فهمیدم که هر دو از دوستان بازیگران بودند!)
دوستان عزیزی که با یک نایلون بزرگ چیپس و پفک بلیت شون و به مسئول سالن نشون دادند و وارد شدند، جالب اینجاست که وقتی صدای خرت خرت خوراکی هاشون اومد، عکاس محترم چند لحظه دست از کار کشید،بلند شد و ایستاد، رو به اون ها چند بار بلند هیس گفت، و بعد دوباره نشست تا همچنان جای خالی موسیقی رو پر ... دیدن ادامه ›› کنه.
به دلایل بالا، نمایش از نظر موسیقیایی چیزی کم نداشت.
حتی گاهی، وقتی که بازیگران دیالوگ نداشتند، بعضی ها لطف میکردن و با صحبت هاشون، جای خالی رو پر میکردند، انگار نمایشی هم این سمت نور، بین تماشاگران در جریان بود که از این نظر هم پدیده عجیب و منحصر به فردی شده بود.
من دو اجرای دیگه از این متن، با دو گروه دیگه دیده بودم (که هر دو رو دوست داشتم)، امشب با وجود اینکه عوامل این کار و نمیشناختم، به خاطر علاقه ای که به نمایشنامه دارم، تصمیم گرفتم ببینمش. با انتظار خیلی پایین رفتم و فکر میکردم هرچقدر هم کار بد باشه، حداقل از خوب بودن متن مطمئن ام. اما بازیگرها نهایت تلاششون و کردن، خیلی مسلط و باور پذیر بودن، بهترین خودشون و گذاشتن و واقعا از اجراشون لذت بردم.
حیف، واقعا حیف که امشب به تماشای این کار نشستم.
تماشاگران عزیزی که میاید به تماشای نمایش دوستانتون، تا ازشون حمایت کنید، توی صحنه های بامزه انقدر بلند میخندید و صحبت میکنید که تمرکز دوستانتون و به هم میزنید و باعث تپق زدنشون میشید، این رفتاری که برای تایید اونها و انرژی دادن بهشون میکنید، لطف نیست، دارید به کارشون ضربه میزنید، حاصل زحماتشون و مدت ها تمرینشون و از بین میبرید. فکر میکنید وقتی دوستتون به عنوان بازیگر چشمش به شما بیوفته که نور گوشی روی صورتتون افتاده و در حال چت کردن هستید، چه حسی بهش دست میده؟
همه این اتفاقات رو اضافه کنید به کاری که دو ساعت قبل تو همین سالن تماشا کردم، با صندلی های پلاستیکی فوق العاده ناراحت، و تصور کنید که چقدر شوکه شدم وقتی دیدم بازیگر نقش افسر به اجرا نرسیده و بازیگر نقش کشیش، با متن توی دستش روی صحنه اومد و همینطور که صفحات و ورق میزد، دیالوگ های افسر رو از رو میخوند! ( البته آخر اجرا بازیگر غایب اومدند و کلی عذرخواهی کردند، مسئول سالن هم گفتند که تا آخرین روز اجرا هر زمان که خواستیم میتونیم به عنوان مهمان به تماشای کار بریم و اگر نتونستیم، مبلغ بلیت رو به حسابمون برمیگردونند.)
امشب واقعاً یکی از بدترین شب هایی بود که تو این سال ها تجربه کردم، این تجربه انقدر تلخ بود که فکر میکنم تا مدت ها پام رو به این سالن نگذارم. بعضی وقت ها حال اون دوستمون رو درک میکنم که چند وقت پیش بلند شد و سر عکاس فریاد کشید. واقعا تمام مدت داشتم به سختی سعی میکردم خودم و کنترل کنم و تمرکزم و حفظ کنم.
خسته نباشید به بازیگران خوب کار، امیدوارم بتونم اجراهای بیشتری ازشون ببینم❤️
تیوال خود را باز میکنم شب ها دسته ایی از کامنت های عجیب و فیک در مدح و ستایش کارها را اول نظاره میکنم، دوم هر چند نظر یکی گلایه از عکاسان را میخوانم حرص میخورم، بعد تماشگرانی که انگار در حال خانه خود لم داده و فیلم های آب دوغ خیاری میبیند و داد بقیه را در آورده اند و چرخه تکرار ....
و هیچ راهی به ذهنم نمی رسد! نه تذکر انگار فایده دارد نه غر زدن نه دعوا وسط اجرا. در دور باطلی سر میکنیم و مقصر همه هستند، بیشتر عوامل چون انگار قبول نمیکنند مخاطب خوب که برود تئاتر و همه هنر را تحت تاثیر قرار میدهد؛خراب میکند و چیز خراب شده به راحتی درست نمیشود.
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
بامداد
این حذفِ سانسِ ویژه که معمولن اولین اجرای هر نمایشه ؛ البته به ضرر خودِ گروه ها هم هست . این اجراها که همیشه شبیه یک مهمونی و پارتیه ، شامل پذیراییِ قبل از اجرا ( شیرینی و نوشیدنی ) و گفت و گوی ...
احسنت بامداد درستش همینه.
متاسفانه اینجا به قول تو قرار بر سورپرایزه چون برخی از گروه ها ترجیح میدن با لو رفتن داستان مخاطب احتمالیشون رو از دست ندن.
و چه بسیار بوده که این اتفاق برعکس عمل کرده و به ضرر گروه شده. مثلا اجرایی تموم شده و من نوعی فهمیدم که ای بابا کار سورئال بوده مثلا یا عروسکی یا فلان که سبک های مورد علاقه من هست و من نمیدونستم..

این ... دیدن ادامه ›› واقعیت ناراحت کننده کمی هم به گردن تهیه کنندگان و ریش سفیدان جامعه تاتره که جوانها رو باهاش اشنا نمیکنند.

اینجا فقط دنبال جمع کردن جریانیم. وقتی دعوا میشه ده نفر داد میزنن بابا صلوات بفرستین!
وقتی بگو بخند میشه چند نفر دیگه میگن خوب بسه تمومش کنین تا نیومدن ببرنمون!
وقتی یک پروژه ای در حال انجامه تکه کلام معمول اینه که: اینو اونجوری میکنیم فلانش و بسار میکنیم"تموم شه بره"!!!
خوب چرا؟!?

۰۶ اسفند ۱۴۰۰
زهره مقدم
احسنت بامداد درستش همینه. متاسفانه اینجا به قول تو قرار بر سورپرایزه چون برخی از گروه ها ترجیح میدن با لو رفتن داستان مخاطب احتمالیشون رو از دست ندن. و چه بسیار بوده که این اتفاق برعکس عمل ...
:))))))
حقیقتن کل زندگیمون بر همین اصل استواره که : اینو اونجوری میکنیم فلانش و بسار میکنیم"تموم شه بره"!!! :))

۰۶ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید