در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش فاصله کانونی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:32:34
امکان خرید پایان یافته
یکشنبه ۰۱ تا ۰۷ مهر ۱۳۹۷
۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۴۵,۰۰۰ تومان
این نمایش روایت شخصیت‌هایی است که به واقعیت وجودی خود شک می‌کنند و سیزیف وار به دنبال حل این مشکل اند.

این نمایش به دو زبان فارسی و آلمانی و همراه با بالانویس ترجمه اجرا می شود.

شبکه‌های اجتماعی تئاتر مستقل تهران: اینستاگرام

ویدیوها

مکان

ضلع شرقی چهارراه ولیعصر (تئاترشهر)، خیابان رازی، نبش کوچه زندوکیل، پلاک ۵۰ (خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو، خیابان رازی، نبش کوچه زندوکیل، پلاک ۵۰)
تلفن:  ۶۶۹۷۹۷۴۱

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش بر سه پایه موسیقی، کلام و پرفورمنس است که موسیقی بیش از دو دیگر به چشم می آید. آیا موسیقی راوی همانی است که کلام پیش و پس از خود روایت ... دیدن ادامه ›› می کند. شاید خیر. اما با آن متضاد یا متنافر نیست. موسیقی در این کار نقش آماده کننده ذهن مخاطب برای شنیدن کلام پسین و فراهم آورنده فرصت برای رسوب و نشست کلام پیشین خود را دارد. با این مقدمه می توان گفت که کلام علیرغم سهم کمتر زمانی در زیر سایه موسیقی نمی ماند و همچنان عنصر اصلی نمایش است؛ البته اگر فرض گرفته شود که " صدا، تنها چیزهای نیست که می شنوی بلکه سکوت هم هست؛ نبود صدا؛ انتظار صدا". تنها قسمتی که هم اندازه دو بخش دیگر نیست، بخش اجرای بازیگران یا پرفورمنس است که بجز در بخش اول نمایش، همراه و هم اندازه دو جز دیگر نیست. مشکلی که کمتر به بازی بازیگران باز می گردد بلکه بیشتر مربوط به کارگردانی کار در طراحی پرفورمنس است.
شروع نمایش در تاریکی همراه با موسیقی پر تپش تداعی تولد بود، آغاز نمایش، آغاز هر نمایش. با روشن شدن صحنه، کل دکور نمایان می شود. دکور یک آپارتمان مبله است که جمع همه حداقل های زندگی این دوره زندگی انسان است. بعلاوه یک سری گلدان با گیاهان خشکیده (تنها المان زنده مرده در دکور). این می رساند که با محیط زیست ماشینی انسان معاصر روبروییم. جلوتر هم گفته می شود که دریاچه ای خشکیده و ماهی های آن زوال یافته اند. گیاهانی که پس از خشک شدن آب داده می شوند و ماهی که از دهان یکی از ماشین ها بیرون می افتد و قرار است سینک روشویی حکم دریاچه حیات آن را بازی کند.
در اولین قسمت نمایش شاهد روزمرگی دو انسان هستیم که سیزیف وار خود را تا دامنه زیست انسانی خود بالا می برند و دوباره به درون تخت غلت می خورند و دوباره و دوباره. تا جایی که در پس این تکرار در بی زمان بی مکان، شروع به زمزمه نغمه خود می کنند "حتمن قفلی هست که با کلید این آهنگ گشوده می شود". سپس سوال دیگری مطرح می گردد که "نغمه حیات را چه کسی با من اموخته است".
در اینجا نقش دوم موسیقی به چشم می آید که گویا زبان سخن و پل ارتباط بین نوع بشر و همچنین جهان پیرامون است. کاراکترها در مواجهه با انها انعکاس موسیقی خود را می شنود و در ذیل همین ارتباط و انعکاس آواهاست که به مسیر شناخت خود و دیگری راه می افتند و پاسخکی برای پرسش نخستین یافته می شود. هر چند که این انعکاس ها به دلیل ناهمواری سطح آینه ها مخدوش است.
نمایش شاعرانگیی دارد که بیشتر محصول کلاژ کلام و موسیقی آن است و اگر طراحی بازی ها کامل تر و همگام تر با این دو بخش بود حتمن یک کل و مجموعه بهتری شکل می گرفت. نویسنده در پی نمایش چندین دغدغه انسان امروز (روزمرگی، تنهایی، ناتوانی در برقراری ارتباط، محیط زیست و ...) به طور همزمان است که گاهی در طرح آنها پیوستگی متن دچار اخلال می گردد و متن نیاز به ویرایش برای یافتن یکدستی بیشتر است. نمایش در کل و بخش اول به طور خاص روند کندی دارد که مناسب و متناسب نمایش است چراکه زندگی سیزیفی و همچنین سیر مسیر اگاهی همین سان سخت و کند می گذرد. نمایش در طرح سوالات بنیادی خود به دنبال بیان فلسفی آنها نیست تا بتواند برای همه مخاطبان خود طرح مساله نماید تا بتواند یک چالش ذهنی ایجاد کند.
عباس عزیز لذت بردم از خواندن متن ات و خوشحالم که نظرات ارزشمندت را در مورد نمایش به اشتراک گذاشتی
باهات موافقم که موسیقی در این نمایش رنگ مهمی دارد و البته مانند هر نمایشی که قرار است موسیقی نقش مهمی ایفا کند نقشش را در ایجاد آمبیانس ایفا می کند.. اما در اینجا به رغم ادعای هنرمندان اثر؛عوامل سه گانه متن؛ موسیقی/اصوات؛ پرفورمنس به عنوان سه رکن مستقل رژیم برابری ندارند و در هم برایندی یکسان تولید معنا/اندیشه نمی کنند. اتفاقا من روایت کلامی و متن را که اجراگران انرا بیان می کنند غالب و چیره دیدم.. به نحوی که به نظرم تمرکز غالب بر سر دنبال کردن روایت است که بیشتر درغالب شاعرانگی ادبی شنیده می شود و کمتر به شاعرانگی اجرایی منتهی شده است...
به نظرم وقتی در اجرایی به موسیقی وزن /سهم برابر متن و پرفورمانس داده میشود صرفا نقش پیش آگهی حسی و خبری ندارد و ای بسا از این وظیفه فاصله می گیرد. در فاصله کانونی موسیقی/ اصوات در شروع اجرا و موقعی که آن مرد در خواب است از جمله اصوات معناساز و مساله ساز معدود و محدود ... دیدن ادامه ›› در روند ماجرا/اجرا است و بسیار کارکردی و متمایز از کارکرد روتین موسیقی در نمایشهای معمول . . نمونه ساده و کمیاب و البته تکرار شده دیگر وقتی است که سازها جیغ پرنده دریایی را به گوش می رسانند و کارکرد انضمامی محتویی در ارتباط با کل اجرا پیدا می کند...به هر حال به نظرم آمد سه ضلع متن, صدا ،اجراگران مثلثی معنارسان نشده بود
طرح پرسشهای فلسفی یا وجودشناختی از دل کلیت اجرا و تیاتریکالیته بیرون نمیزند بلکه بیشتر محدود و محصور در ابراز لاینهای متن شنیده می شود
درود و ارادت به تو دوست خردمندم
۰۵ مهر ۱۳۹۷
ابرشیر گرامی
مرسی که خوندی و ممنون از نظرت
با شما موافقم که هسته و جز اصلی مورد نظر کارگردان متن و کلامه. متنی که تلاش می کنه مساله خودش رو به زبان ادبی و شاعرانه بیان کنه و اینکه بازی/پرفورمنس بازیگران متن رو به خوبی یا کامل همراهی نمی کنه.
در مورد موسیقی، اینکه تنها نقش آمبیانس رو داشته باشه چندان مورد نظر من نیست. به طور مثال اگر پرفورمنس مناسب تری با متن برای این کار در نظر گرفته می شد، در ترکیب با موسیقی (موسیقی که آمبیانس نبوده بلکه مکمل پرفورمنس باشد) بسیار کارا و اثرگذار می بود.
موسیقی به عنوان آمبیانس ... دیدن ادامه ›› در کنار متن (همزمان یا پس از آن) سبب تکمیل روایت متن یا عمق بخشی به دریافت یا حس آفرینی متن می شود که نمونه خوبش همان است که گفتی و متاسفانه تعداد آن در کار زیاد نیست.
علیرغم موارد بالا، به نظرم موسیقی ناکارامد نیست، چرا که بسترسازی برای متن شعرگونه را انجام می دهد. مثل دکلمه ای در قاب موسیقی. که اگر نبود کار به سطح یک شعر خوانی بلند و محزون افت پیدا می کرد.
همین فضای موسیقایی بود که من رو از حس تماشای یک تیاتر در مفهوم آشنای آن به یک فضای فانتزی ذهنی برد که چند نفر در حال قدم زدن بلند بلند شعر می خوانند، آواز می خوانند و شعر و آواز یکدیگر می شوند. این چیزی بود که برای من جالب بود و از این جهت این کار رو برای من یک تجربه حسی دارای ارزش کرد.
۰۷ مهر ۱۳۹۷
عباس ارجمند البته من هم موسیقی این کار را ناکارامد ندیدم بلکه منظور نظرم عدم هم برآیندی و سنتز کامل معنا از سه گانه متن اصوات و‌پرفورمنس بود.
بسیار ممنون از شما دوست اندیشه ورزم. لذت بردم از خواندن نظرات با ارزش ات و خوشحالم لذت حسی خوبی از اجرا داشتی که به راستی این لذت ناب از رازهای مانایی عشق به تاتر است
۰۷ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آب و آینه
در ابتدا شما صحنه هایی از روال روزمره زندگی دو شخص را می بینید . این قسمت از نمایش مرا به شدت یاد نمایش جاودانگی آقای فرزین صابونی ... دیدن ادامه ›› انداخت .
مشکل از کجا شروع شد ؟
به گفته مرد مشکل از جایی شروع می شود که وی تصویر خود در آب را با تصویر خود در آینه تخت مقایسه می کند وی می گوید انعکاس تصویر در آب دارای پیچیدگی هایی است و علاوه بر آن شما ورای تصویر خود را در آب می بینید عمق را نظاره گر هستید و مشکل اینجاست که آیا می توان به این عمق و ژرفای دید در آینه تخت رسید اگر می شود چگونه ؟
چه کار باید کرد ؟
هر یک از این دو شخص خالقی که قایق ران است را در ذهن شان متصور می شوند و به واسطه تصور وی سعی دارند به عمق وجود خود پی ببرند . در صحنه نمایش هیچ چشمه یا شیر آبی که جاری باشد وجود ندارد آب در روشویی ها و کلا دکور راکد است و هر از چندی هر یک از این دو با آب زدن به چهره خود و یا آب دادن گل های خشکیده سعی دارند آب و عمق تصویر پشت آن را به زندگی خویش برگردانند اما نمی توانند و از این روست که عمق خویش و خالق خود را در دریا ها متصور شده اند . مرد می گوید که پدرش ماهی گیر بوده و در بچگی خودش نیز به ماهی گیری میرفته اما الان مرداب انزلی دیگر ماهی ندارد و وی به عنوان راهنمای مسافر در مرداب روزگار میگذراند وی می گوید که مسافران قایق هر یک سعی دارند عمق آب را بکاوند و از اسرار آن آگاه شوند . گویی اسرار و جذابیت این آب ، ماهی های آن بوده اند اما ماهیگیری برای وی تمام شده و وقتی که تور ماهی خویش را که لباس شویی پنهان کرده بود آشکار میسازد میبیند که ماهی ها مرده اند و هرچند که آن ها را در آب راکد قرار می دهد زنده نمی شوند بنابراین وی به دنبال اسرار و معنای جدیدی است . از آن طرف زن تور ماهیگیری می دوزد تا شاید بتواند از اعماق آب چیزی به دست آورد .
عاقبت چه می شود ؟
همانطور که گفتم دکور صحنه یک محیط راکد است حتی ساعت ها کار نمی کنند زنگ ها بی صدایند و مرد با تکان دادن پاندول ساعت و زن با تکان دادن زنگ سعی در آن دارند که گذر زمان و پیشروی را احساس کنند اما به گفته خودشان چنان در دایره عبث گیر افتاده اند که راه گریزی از آن ندارند . آنها سعی می کنند که در سکوت شب ها و با نشستن کنار ساحل دریا و گوش فرا دادن به صدای امواج قایق ران و خالق شان را کشف کنند اما مه های ضخیم مانع این امر می شوند و آن ها به این بسنده می کنند که پشت مه ها چیزی نهفته است ممکن است ندانی چیست اما چیزی نهفته است شاید همان قایق ران . این روند سیزیف وار و دایره عبث به سرگشتگی آنان می افزاید و تردید دارند که آیا من مخلوقم که خالق را در ذهن خود تصور می نمایم یا آنکه من در تصور آن خالق یا همان قایق ران هستم .
آنان در انعکاس بی نهایت تصویر در آینه های روبرو و چرخش پرگار حول دایره عبث گیر افتاده اند و خود و خالق خویش را علت و معلول یکدیگر می یابند بی هیچ نقطه آغازی و به گمانم این روند سیزیف وار ادامه دارد ....



پی نوشت : به عنوان یک تماشاچی عادی آنچه را از نمایش دستگیرم شد نوشتم این نمایش پیچیدگی های زیادی دارد که به برخی از آن ها اشاره کردم و دیدن یک بار آن کافی نیست . نقد سایر عزیزان می تواند راهگشا باشد . مشتاقانه منتظرشان هستم .

به نکات قابل توجهی اشاره فرمودید . موافقم که دیدن دوباره کار بسیار میتونه موثر باشه.
اشاره کردید که در هیچ کجای نمایش چشمه یا رودی دیده نشد. فکر میکنم این موضوع عامدانه و به منظور ارتباط برقرار کردن مخاطب با قوه تخیل خودش و درک تخیل کاراکترهاست.
چرا که مرد روبروی تلوزیون و زن به منظره پشت در خونه ش خیره می شدند و به فکر فرو می رفتند. پس شاید ماهیگیر بودنشون و دنیای اطرافشون هم در همین افکار شکل گرفته و وجود خهارجی نداشته باشه. شابد اون ها خالقانی بودند در حال آفرینش محیط اطراف خودشون و دنیاهای دیگری که خبر از وجودشون نداریم و رودخانه و ماهیگیری مصداقی از امد و شد زندگی و روزمرگی ایه که هم در تیزرها دیدیم و هم در حرکات زن و مرد بارها نظاره ... دیدن ادامه ›› گر بودیم:
مرد هر روز با بی حوضلگی در خراب شده کمد رو کیپ می کرد... و زن مثل یک روبات مشغول انجام کارهای روزمره ش می شد و با انجام هر کدوم زنگ بالاش رو به نشانه تیک زدن و تموم شدن به صدا در میاورد...
۰۴ مهر ۱۳۹۷
دقیقا در نیمه نمایش اگر یادتون باشه رضا بهبودی دستش رو بالا می بره و با حرکت دست شبیه به رهبر ارکستر همه صداهایی که مدام در حال اوج گرفتن هستند رو قطع میکنه. میتونیم تصور کنیم در اون نقطه جلوی تصورات و صدای سمفونی تخیلی خودش رو گرفته و از اون لحظه به جهان بینی اصلی رسیده. در اون صورت کاراکتر زن محکوم به تخیلی بودن هست و رضا بهبودی انتخاب میکنه که تخیلش رو در مورد اون ادامه بده. آینه های روبرو هم دوباره اینجا نمود پیدا میکنن چرا که رن همچنان در حال ادامه تصوراتش از بهبودی هست و ما نمیدونیم که چطور میشه یک تصور غیر واقعی در مورد یک پدیده خیالی بتونه فکر کنه. برداشت من اینه که این ماییم که به تصور زن حیات میبخشیم. چون ما داریم بهبودی رو میبینیم . و بهبودی جایی رو به تماشاگر شروع به دیالوگ گفتن میکنه و آینه روشویی هم که ساید تماشاچی هست... تا ابد میشه این لوپ رو ادامه داد و بنظرم تصویر زیبای روی بروشور به اندازه کافی گیرا هست و بالطبع بی نهایت برداشت از این نمایش میتونه وجود داشته باشه.
۰۴ مهر ۱۳۹۷
بله به نکته جالبی اشاره کردید که رضا بهبودی دیالوگ می گوید اما یادمه که زن هم به زبان آلمانی روبرو تماشاچیان صحبت کرد که اینم میتونه دلیل بر تخیلی بودن مرد باشه و فکر میکنم این کار تعمدا صورت گرفته تا باز تماشاچی را در تشخیص خالق و مخلوق ناکام و مشکوک سازد . من هم خواستم در نقد بنویسم که شاید این دو از یکدیگر سخن می گویند اما واقعا باز هم شک دارم چون که عدم قطعیت و تردید مداوم به نظرم از عناصر اصلی این نمایش است و به قول شما ماییم که حیات می بخشیم به این نمایش و مافیهایش ! :)
۰۴ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی صریح و بی مقدمه، بیشتر "پرفورمنس" بود تا "تئاتر". به نظرم فقط ایده بود و زیاد نتونسته بود از ایده جلوتر بره. (خود ایده ... دیدن ادامه ›› هم البته چیز شگفت انگیزی نبود).

آخر اجرا نفر کناری بنده اشاره کرد که : < اجرای سنگینی بود >. و من به این فکر میکردم که هیچ پیچیدگی و سنگینی تو متن وجود نداشت، یعنی متن علارغم فلسفی بودنش ثقیل نبود(که این مسئله نه ارزش محسوب میشه و نه ایراد)، ولی اجرا به دلیل ریتم کند و موسیقی خاصش، به شکل غلیظی ذهن رو خسته میکرد، به نوعی سنگینی کار نه از متن و مفاهیم، که از سبک ارائه ناشی میشد.


پ ن : امشب (دوم مهر 1397) همون نفر کناری فوق الذکر، تی شرتی از گروه "متالیکا" پوشیده بود و به همین واسطه خاطرات خوش "تجربه های شب شنبه ها" رو که تو سالن تئاتر مستقل و چند سالن دیگه اجرا شدن برای بنده زنده کرد. حیف که ادامه پیدا نکردن، حیف ...
جناب غیوری چون شما لطف کردید و برای من کامنت گذاشتید اجازه میخوام تا من هم چند تا سوال بپرسم بلکه کمی به نظرات هم نزدیکتر بشیم،صرفا همین..
چرا این کار رو فقط ایده میدونید؟مگه نه اینکه یه سوال رو( با توجه به فلسفی بودن نمایش) میپرسه و به ذهن کاراکتر میرسه و تا آخر نمایش بهش میپردازه و بهش جواب میده؟پس آیا میتونیم بگیم فقط ایده بود؟
اینکه یه متن سنگین به آهستگی و با زبان ساده و قابل فهم برای همه بیان و اجرا بشه به نظر شما ارزش نیست؟شاید باید نمایشی مثل " او" رو میدیدید تا راحتتر مقایسه بفرمایید، نمایشی که فقط سر درد برای مخاطب داشت و خودش هم نمیفهمید چی میخواد بگه..
در آخر هم، هم با نفر کناری کناری شما موافقم هم با شما..اجرای سنگینی بود بی آنکه هیچ پیچیدگی و سنگینی رو مخاطب حس کنه..
۰۳ مهر ۱۳۹۷
میتونم بفهمم از چی خوشتون نیومده و دوست نداشتید اما راستش این رو نه تنها نکته منفی ای نمیبینم بلکه جور دیگری هم نمیتونم تصور کنم،و مونولوگ ها رو نریشن ها رو در خدمت نمایش میبینم.. وقتی همه چیز در ذهن افراد میگذره چه جوری بهشون اکت میدادن؟ نمیدونم...
در عوض اون چیزی که در نریشن ها نبود اون رخوت و روزمرگی و خسته شدن از زندگی، چیزی بود که در اکت به خوبی دیده میشد..آدمهایی خسته از روزمرگی که به دنبال سوالات فلسفیشون میگردن.. و به نظرم نریشن ها و بازیها بسیار مکمل هم بودند..
(ولی حتی با نگاهی به دستور العمل های پرواز هم که افکار یه آدم در کما رفته بود،در اون هم قسمت اعظم کار به صورت نریشن بود و اونها بودن که کار رو جلو میبردند..)
۰۳ مهر ۱۳۹۷

(در عوض اون چیزی که در نریشن ها نبود اون رخوت و روزمرگی و خسته شدن از زندگی، چیزی بود که در اکت به خوبی دیده میشد..آدمهایی خسته از روزمرگی که به دنبال سوالات فلسفیشون میگردن.. و به نظرم نریشن ها و بازیها بسیار مکمل هم بودند..)

همین روزمرگی که فرمودید، به عقیده من خوب کار نشده بود. ضعیف نبود، ضربه نمیزد به کار، ولی بیشتر از متوسط هم نبود. درکل برای من کار لذت بخشی بود، ولی بیشتر فضای کار و موسیقی برام جالب بود، نه بازی آقای بهبودی یا اکت ایشون یا نوازنده ها

در حین تماشا ناخودآگاه یاد "شط ... دیدن ادامه ›› رنج" افتادم، ولی چون نمیخواستم مقایسه کنم توی کامنت هام اشاره ای نکردم. اما چون به کارهایی مثل "او" و "دستورالعمل هایی برای پرواز" (که متاسفانه هیچ کدوم رو ندیدم) اشاره شد من هم پای "شط رنج" رو وسط میکشم، که اگرچه دکور و طراحی صحنه ی ضعیف تری نسبت به "فاصله کانونی داشت" اجرای تئاتریش تقریبا هم سنگ بود و متن و شعرهاش به مراتب بهتر و حتی درخشان و بی نظیر جلوه میکرد
۰۳ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید