در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش کشیدن دایره
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:13:24
امکان خرید پایان یافته
۱۶ اسفند تا ۱۹ فروردین ۱۴۰۱
۲۰:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان

- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۲ سال خودداری نمایید.

  • خرید بلیت نمایشها در تالار مولوی، فقط به صورت اینترنتی است و فروش حضوری در گیشه ندارد.
  • تماشاگر محترم ضمن پاسداشت حضور شما در مجموعه تئاتر مولوی به اطلاع می‌رساند از آن جا که این مجموعه در پردیس مرکزی دانشگاه تهران واقع شده، رعایت حجاب و شئونات دانشگاهی الزامی است و همچنین استعمال دخانیات ممنوع است. پیشاپیش از همراهی شما در احترام به قوانین دانشگاه سپاسگزاریم.

مکان

خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، مرکز تئاتر مولوی
تلفن:  ۶۶۴۱۹۸۵۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خب.. این نمایش هم دیدم. بدم نیومد..
اما باید اعتراف کنم چیزی فراتر از برداشت‌های آقای عبدی متوجه نشدم که هیچ، خیلی از همونا رو هم نگرفتم! بالواقع ... دیدن ادامه ›› اگر ایشون از قبل اشاره نمی‌کردن، توجهی بهشون نمی‌کردم.
تنها چیزی که خیلی برام واضح بود عوض شدن نقش قربانی‌ها بود. سیاوشِ اولی از دست خوردن بهش درموقع حرف زدن می‌ترسید، بعد وقتی یکی خواب بود، شروع کرد به صحبت ‌و بعد دست طرف رو روی پاش می‌گذاشت، بعد از اون دیگه از چیزی نترسید و لحن و رفتارش عوض شد. شخص دیگه‌ای از تاریکی می‌ترسید و بعد از شکایت به کسی که قرار بود مثلاً مأواش باشه ولی به‌جاش انداختش تو کمد، کاملاً عوض شد. یکی دیگه از آب می‌ترسید و... این شد که دیگه کسی از بازی نقش سیاوش نترسید و همه می‌تونستن سیاوش باشن، حتی به پیشنهاد خودشون.
در آخر هم همه شاخ‌گونه جلوی بازپرس ایستادن و خواستن سر همه‌شون رو زیر پایه‌های تخت بذاره!
در نهایت این بازپرس بود که نمایش رو با خودش مرور می‌کرد و به‌نوعی اجازه‌ی فرار همگی رو داد.
نه؟ نمی‌دونم دیگه! همین‌قدر رو از یک تماشاگر عصبانی که ۳ تا صندلی اون‌ورترش ۳-۴ نفر به ترک دیوار هم می‌خندیدن پذیرا باشید!
این خنده‌ها انگار برنامه هر شب بوده، تو طول نمایش داشتم فکر میکردم شاید مشکل از ما است و اتفاق‌های خنده‌داری داره میفته
۱۹ فروردین ۱۴۰۱
تانیا
و حالا درمورد خنده‌ی تماشاچی‌های گرامی: من موقع خرید بلیط در تیوال، صحنه‌ی اجرا رو اشتباهی دیدم و به‌جای ردیف اول، بلیط ردیف آخر رو گرفتم! همون اول که وارد سالن شدم و فهمیدم چه کردم، گفتم اوه، ...
منم خیلی عصبی میشدم
اما الان دیگه مشکلی ندارم، با یه کارگردان راجع بهش صحبت کردم
حرف زدن، استفاده از گوشی و اینطور مسائل به قطع محکومه
اما خندیدن، گریه کردن و .. میتونه بروز احساست بدون خود سانسوری باشه. حس طرف اون لحظه این بوده و نباید محکومش کرد شاید.
اما خوب خنده های تصنعی صحبتشون جداست.
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
سید حسام حجازیان
منم خیلی عصبی میشدم اما الان دیگه مشکلی ندارم، با یه کارگردان راجع بهش صحبت کردم حرف زدن، استفاده از گوشی و اینطور مسائل به قطع محکومه اما خندیدن، گریه کردن و .. میتونه بروز احساست بدون خود ...
خوبه که مشکلی ندارید حسام جان؛ این‌طوری حتماً از دیدن نمایش‌ها لذت بیشتری خواهید برد.
به‌نظرم می‌شه احساسات، حتی متفاوت با دیگران (در مورد این نمایش خاص، خندیدن به‌هرچی) رو بروز داد، اما بی‌صداتر و بی‌شوآف‌تر و با کمی توجه به تمرکز دیگران! (تو خونه فیلم نمی‌بینن که، تئاتر زنده‌س با اِن تا تماشاگر مختلف).
همین دوستان تئاتری می‌پسندیدن مثلاً سر «بچه» یا «ترقب» یا هر نمایشی حالا، از اول تا آخر هرکی هرچی گف من بلندبلند هق‌هق کنم و مثلاً صدای شیون از خودم دربیارم؟ باور کنید نه! اما خنده انگار یه‌طورایی مجازه، نمی‌دونم چرا.
گریه چیپه گویا، اما خنده هرچی بلندتر و تصنعی‌تر، طرف انتلکت‌تر. لااقل من این‌طوری حس کردم.
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اثر این قدر دوست داشتنی بود که من رو به وجد آورد تا یه تحلیل محتوایی نسبتا مفصل بنویسم. چیزی که در ادامه می خونید داستان نمایش رو براتون افشا ... دیدن ادامه ›› می کنه پس اگر نمایش اجرای مجدد داشت که امیدوارم داشته باشه قبل از دیدن نمایش مابقی این نوشته رو نخونید
هر چند که روی تک تک لحظات نمایش می تونم حرف بزنم ولی سعی می کنم زیاده گویی نکم.
کل ایده نمایش برای من چرخه (دایره) معیوب سادومازوخیسم بود که اسم نمایش هم از همین جا میومد.
جامعه سادیستیکی که در ادوار مختلف و با نمود های مختلف (کیکاووس، روستاییان بی آب، بازرس پادگان، مربی تیم فوتبال) برای حل مشکلاتش به دنبال فرد مازوخیستی (سیاوش) می گرده.
ابتدا هیچکس حاضر نیست این قربانی مازوخیسی برای بازی نقش سیاوش باشه ولی جامعه، فرمانده پادگان و حتی هم قطار ها و هم وضعیت ها با دست گذاشتن بر روی نقاط ضعف افراد(برای یکی ترس از آب، دیگری دست زدن به بدن در زمان حرف زدن، دیگری حبس در فضای تنگ و...) اون ها رو برای قربانی بودن آماده می کنن و بعد از مدتی، سیاوش مازوخیست شده نه تنها از قربانی بودن ناراحت نیست که از اون لذت هم می بره.
فراموش نکنیم که تک تک افراد نمایش جزئی از این چرخه بودن و هم زمان یک سر این چرخه.
بیاد بیارین سودابه رو که فقط به خواست کیکاوس همسر اون شده و بعد خودش در جایگاه فرد سادیستیک سیاوش رو قربانی می کنه.
به لحاظ مبانی سواد بصری سه شکل پایه وجود داره. مثلث متساوی الاضلاع، مربع و دایره
در این نمایش هر کدوم از این اشکال نماینده بخشی از حقیقتی ه که چرخه سادومازوخیسم ایجاد می کنه و اون رو تکرار می کنه.
مثلث که تهاجمی ترین شکل هست نماینده روان رنجور جامعه است که بستر نمایش بود و روی زمین ترسیم شده بود. یادمون باشه که در ابتدای نمایش شخصیت های مختلف سعی می کردن اون رو از زمین پاک کنن ولی بعد از یه مدتی دیگه باهاش کار نداشتن.
البته که مثلث می تونه سه رای مثلث کارپمن (قربانی، جلاد، رابین هود) هم باشه. و میشه این نمایش رو در قالب این سه عنصر هم تحلیل کرد.
مربع (و در اینجا مستطیل) روابط انسانی بود که در قالب زمین فوتبال نمود پیدا کرده بود و از اونجایی که روابط نمود عینی ندارن فقط در گفتارها و رفتارها دیده میشد.
و دایره که همواره نماد و بروز زمان و تکرار بی پایان هست. نمایش با دیدن پاهای جنازه سیاوشی که از زیر تخت (بستر وقایع اجتماعی) بیرون زده شروع میشه و با همین اتفاق تمام میشه.
شاهنامه خوانی که به زبان فوتبال ترجمه و بیان میشد نشان از یکسان بودن محتوای سادیستی در گذشته و حال داشت و تنها تفاوت در نحوه بیان از ابیات شاهنامه به گزارش فوتبالی بود.
پاهایی که از پشت تخت دیده میشد تاثیر پنهان افعال افراد مختلف بر زندگی تک تک شخصیت ها بود.
و چه بد اقبال قربانی که یه وقتایی جامعه حتی پیش از ایفای نقشش به مراد دلش می رسه (باران می باره) و قربانی رو به حال خودش رها می کنه. وضعیتی که صادق چوبک به بهترین شکل در کتاب انتری که لوطی اش مرده بود تصویر می کنه.
چرخه معیوب سادومازوخیسم نمایش این قدر قوی بود که امشب از نمایش فراتر رفت و به واقعیت سرایت کرد. عده ای جوجه دانشجوی تئاتر که به عنوان تماشاچی اومده بودن، همانند سربازرس پادگان نمایش برای این که به رخ بکشن که چقدر می فهمن(که دقیقا به همون اندازه سربازرس می فهمیدن) وسط نمایشی تراژیک، چنان در نقش سادیستیک خودشون فرو رفته بودن و بی دلیل و تصنعی و به زور می خندیدن که نشون بدن تراژی لزومی نداره گریه آور باشه و می تونه خنده هم داشته باشه که تماشاچی ها از آزار رفتارشون به صدا دراومده بودن.
چه بد که من نمایش های پنج ستاره رو شب پایانی می بینم. نمایشی بود که باید چند بار میدیدم. کاش دوباره اجرا داشته باشن
فرصت نشد بنویسم که چقدر نوشته‌تون خوب و دقیقه و چقدر به من در فهم بیشتر نمایش کمک کرد.
به‌این صورت، نمادهای مثلث و دایره و مستطیل همگی معنا پیدا کردن (شاید تخت که به‌شکل مستطیلی در وسط مثلث بود هم، در کنار زمین فوتبال رسم نشده، نمادی از همون روابط انسانی باشه).
اولین قسمت پاک‌شد‌ه‌ی خطوط مثلث، با خودکشی یک سرباز و افتادنش روی یک ضلع شروع شد، و بعد نفر بعدی درست از همون‌جا پاک کردن رو ادامه داد، که البته اونم رهاش کرد.
حتی اینکه چرا نقش قربانی‌ها و در ادامه رفتارشون عوض می‌شد (که من همین‌قدرشو متوجه شده بودم) هم الان قابل درکه.
ممنون از شما.
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
تانیا
فرصت نشد بنویسم که چقدر نوشته‌تون خوب و دقیقه و چقدر به من در فهم بیشتر نمایش کمک کرد. به‌این صورت، نمادهای مثلث و دایره و مستطیل همگی معنا پیدا کردن (شاید تخت که به‌شکل مستطیلی در وسط مثلث ...
لطف دارین.
خوشحالم که نوشته ام مفید بوده.
و ممنونم از نکات تکمیلی که شما گفتین
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این برداشت‌ها ممکنه غلط باشه.
لطفا اگر دیدید نظراتتون رو بفرمایید تا ببینیم چی به چی بود

اول نمایش عده‌ای در پادگان دارن فوتبال بازی می‌کنن ... دیدن ادامه ›› و قراره یک نمایش رو اجرا کنن.
دلیل اجرای نمایشنامه خشکسالی بود و مردم منتظر بارش بودن. یکی از بازیگران به این اشاره می‌کنه که با این نمایشنامه اشک مردم رو در بیاریم و مردم اشک خودشون رو بخورن‌
چه نمایشنامه‌ای رو قصد کردن؟ نمایشنامه سیاوش...

در شاهنامه فردوسی آمده که بعد از مرگ سیاوش هفت سال خشکسالی ایران رو فرا گرفت و بعد هفت سال خشکسالی ایران آباد به کویری بایر تبدیل شد.
قراره با یاداوری مرگ سیاوش چیزهایی به یاد مردم آورده شه.
ولی خب کسی جرات نداره نقش سیاوش رو بازی کنه.
چون ممکنه سرنوشت سیاوش گریبانش رو بگیره. مثل سیاوش قبلی کشته شه.
دیکتاتور پادگان از نمایش سیاوش خوشش میاد اما ماجرا رو اونقدر به آب می‌بنده که اصلا نمیشه ازش "بیداری" و "آگاهی" درآورد.
با زیرکی دیکتاتور وارد بازی میشه.
کماکان خشکسالیه.
و بعد از رویداد خشکسالی و این لطمه، به باور شاهنامه‌ای با شهریاری هم‌چون سیاوش میشه به اون شکوفایی سابق سرزمین رسید....

گفتم که سر بازیگر نقش سیاوش دعواست. سوال میشه که چرا نقش سیاوش رو بازی نمی‌کنی؟ این طور مردم دوسِت دارن و ممکنه حتی لباس‌هات رو پاره پاره کنن و تبرک ببرن.

یه جورایی داره تقدس‌گرایی ملت رو یاداوری می‌کنه. از طرفی طعنه هم می‌زنه به آدمهای نمایشی که بیهوده مقدس شدن و به لباس سیاوش نشستن. و اینکه داستان سیاوش‌ها چقدر هدفمند تعریف میشه‌ و منافع راویانش رو تامین می‌کنه...
قبل اجرای نمایش این‌ها بارون اومد.
اما نمایش هم‌چنان قرار بود اجرا شه. فرمانده دیکناتور از نمایش سیاوش خوشش اومده بود و به بدترین شکل داشت تمرین می‌شد.

اینجا تصور می‌کنم به یک سری باورها داشت کنایه می‌زد. که روابط علت و معلولی رو به یک سری باور گره نزنیم. دنیا قاعده‌منده. که در باب حطه جلوی در خونه هر چهارپایی باز نکنیم و ...

سربازی و جو پادگان قراره به ما جبر رو برسونه...
مثلثی که کف زمین کشیده شده و بازیگر دوست داره این مثلث رو پاک کنه.
بازیگر شاید دوست داره دایره بکشه.
سیاوش‌ها توپ هر بازی برای داغ کردن هر تنوری هستن. سر سیاوش تبدیل به توپ فوتبال شده. از این سر زمین به اون سر زمین پاس داده میشه تا تنور یه مسابقه یا حتی سیرک داغ شه.
مصادره به مطلوبی که گرچه به باورهای تاریخی ارجاع میده لیکن فقط و فقط قراره تنور یک سری رو گرم کنه. دکون یک سری رو بزرگتر کنه...
یک زمان می‌رسه که انقدر بارون زیاد باریده که این‌ها توی یک رودخونه پر آب دارن شنا می‌کنن و هم‌چنان دعوا سر اینه که کی سیاوش باشه.
شورتی که جای تاج روی سر پادشاه کشیده میشه نماد جالبی بود. شورت جاش کجاس؟ محتویات زیر شورت چیه!؟ می‌خواد بگه دقیقا همون مسایل تو مغز امیر و سردمداران اون پادگان کوچیکه. که جبر سر تا سر اون پادگان رو گرفته‌

روی زمین چند تا شب رنگ نصب شده. به دمپایی بازیگرها ایضا شب رنگ نصبه و به توپ فوتبال...
یک جایی توپ نورانی جاشو به سر سیاوش میده.
فکر می‌کنم ماجرا روشن باشه.

خیلی روابطش رو نفهمیدم. متوجه شدید بگید.

من نمایششون رو دوس داشتم حقیقتا
آقا دمت گرم واقعا دمت گرمممممم.
۱۸ فروردین ۱۴۰۱
سید حسام حجازیان
منم همین حسو دارم به مولوی و دقیقا بعد دیدن سنتز این حسو پیدا کردم کار مرزبانو ندیدم هنوز، هفته آینده ایشالله اما بعید میدونم کاری باشه که به تفکر آدمو وادار کنه، به جنبه سرگمی به دیدنش میرم.
حسام عزیز تفکری در کار نیست، تتها تفکری که ممکن است داشته باشید، آیا خواندن همان کتاب کافی نبود؟
۱۹ فروردین ۱۴۰۱
آرمین
حسام عزیز تفکری در کار نیست، تتها تفکری که ممکن است داشته باشید، آیا خواندن همان کتاب کافی نبود؟
ندیدم هنوز متاسفانه، آره همینطور به نظر میرسه که شما میگید
منم به دید یه کار عمیق به دیدنش نمیرم.
متاسفانه کتابش رو هم نخوندم.
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید