این برداشتها ممکنه غلط باشه.
لطفا اگر دیدید نظراتتون رو بفرمایید تا ببینیم چی به چی بود
اول نمایش عدهای در پادگان دارن فوتبال بازی میکنن
... دیدن ادامه ››
و قراره یک نمایش رو اجرا کنن.
دلیل اجرای نمایشنامه خشکسالی بود و مردم منتظر بارش بودن. یکی از بازیگران به این اشاره میکنه که با این نمایشنامه اشک مردم رو در بیاریم و مردم اشک خودشون رو بخورن
چه نمایشنامهای رو قصد کردن؟ نمایشنامه سیاوش...
در شاهنامه فردوسی آمده که بعد از مرگ سیاوش هفت سال خشکسالی ایران رو فرا گرفت و بعد هفت سال خشکسالی ایران آباد به کویری بایر تبدیل شد.
قراره با یاداوری مرگ سیاوش چیزهایی به یاد مردم آورده شه.
ولی خب کسی جرات نداره نقش سیاوش رو بازی کنه.
چون ممکنه سرنوشت سیاوش گریبانش رو بگیره. مثل سیاوش قبلی کشته شه.
دیکتاتور پادگان از نمایش سیاوش خوشش میاد اما ماجرا رو اونقدر به آب میبنده که اصلا نمیشه ازش "بیداری" و "آگاهی" درآورد.
با زیرکی دیکتاتور وارد بازی میشه.
کماکان خشکسالیه.
و بعد از رویداد خشکسالی و این لطمه، به باور شاهنامهای با شهریاری همچون سیاوش میشه به اون شکوفایی سابق سرزمین رسید....
گفتم که سر بازیگر نقش سیاوش دعواست. سوال میشه که چرا نقش سیاوش رو بازی نمیکنی؟ این طور مردم دوسِت دارن و ممکنه حتی لباسهات رو پاره پاره کنن و تبرک ببرن.
یه جورایی داره تقدسگرایی ملت رو یاداوری میکنه. از طرفی طعنه هم میزنه به آدمهای نمایشی که بیهوده مقدس شدن و به لباس سیاوش نشستن. و اینکه داستان سیاوشها چقدر هدفمند تعریف میشه و منافع راویانش رو تامین میکنه...
قبل اجرای نمایش اینها بارون اومد.
اما نمایش همچنان قرار بود اجرا شه. فرمانده دیکناتور از نمایش سیاوش خوشش اومده بود و به بدترین شکل داشت تمرین میشد.
اینجا تصور میکنم به یک سری باورها داشت کنایه میزد. که روابط علت و معلولی رو به یک سری باور گره نزنیم. دنیا قاعدهمنده. که در باب حطه جلوی در خونه هر چهارپایی باز نکنیم و ...
سربازی و جو پادگان قراره به ما جبر رو برسونه...
مثلثی که کف زمین کشیده شده و بازیگر دوست داره این مثلث رو پاک کنه.
بازیگر شاید دوست داره دایره بکشه.
سیاوشها توپ هر بازی برای داغ کردن هر تنوری هستن. سر سیاوش تبدیل به توپ فوتبال شده. از این سر زمین به اون سر زمین پاس داده میشه تا تنور یه مسابقه یا حتی سیرک داغ شه.
مصادره به مطلوبی که گرچه به باورهای تاریخی ارجاع میده لیکن فقط و فقط قراره تنور یک سری رو گرم کنه. دکون یک سری رو بزرگتر کنه...
یک زمان میرسه که انقدر بارون زیاد باریده که اینها توی یک رودخونه پر آب دارن شنا میکنن و همچنان دعوا سر اینه که کی سیاوش باشه.
شورتی که جای تاج روی سر پادشاه کشیده میشه نماد جالبی بود. شورت جاش کجاس؟ محتویات زیر شورت چیه!؟ میخواد بگه دقیقا همون مسایل تو مغز امیر و سردمداران اون پادگان کوچیکه. که جبر سر تا سر اون پادگان رو گرفته
روی زمین چند تا شب رنگ نصب شده. به دمپایی بازیگرها ایضا شب رنگ نصبه و به توپ فوتبال...
یک جایی توپ نورانی جاشو به سر سیاوش میده.
فکر میکنم ماجرا روشن باشه.
خیلی روابطش رو نفهمیدم. متوجه شدید بگید.
من نمایششون رو دوس داشتم حقیقتا