همراهان تیوال سلام
امشب پنجشنبه 8 شهریور به دیدن این اثر نشستم و بعد از مدتها قصد دارم نظر خودم درباره یک اثر شفاف و مشخص بیان کنم
وقتی نگاهی
... دیدن ادامه ››
به بروشور نمایش می اندازیم با دو عنوان در بالای صفحه اول برخورد می کنیم که به نظر من بسیار مهم هستند. در بالای بروشور نوشته شده است با اقتباسی از رمان شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپری ترجمه احمد شاملو بزرگ.
خب تا این جا طبیعی است و به صورت مرسوم یک رمان داستانی به صورت نمایشنامه نوشته نشده و نیازمند بازنویسی جهت اجرا بر روی صحنه خواهد بود. در خط بعدی نوشته شده: نویسنده، دراماتورژ و کارگردان مصطفا قربان پور
به نظر شخص من تمام لایه های نقد این اثر به همین سه عنوان باز می گردد و سوال هایی که ایجاد می کند. نویسنده دقیقا چه چیز را نوشته ؟؟ دراماتورژ چه متنی را درام پردازی و بازنویسی کرده و در نهایت کارگردان چه اثری را روی صحنه خلق نموده است. من به ترتیب بر اساس دیدگاه خود به این سه سوال سعی می کنم نگاهی داشته باشم.
اول از همه احساس می کنم نویسنده به غیر چند خط دیالوگ ابتدای اجرا و احتمالا چند خط دیالوگ پایان اجرا که به شیوه مونولوگ اجرا می شود تقریبا تمامی باقی نمایش را به صورت مشخص و بدون کمترین میزان تغییر از روی همان رمان اصلی برداشته کرده و حتی نوع دیالوگ های اثر همچنان همان شاعرانگی ترجمه دلنشین استاد شاملو را دارد. پس سوال را باز باید تکرار کرد: دقیقا نویسنده چه چیز را نوشته ؟؟
سوال دوم شاید داستان را جالب تر کند. به نظر شخص من شاید رمان اصلی در قالب یک اثر در حوزه ادبیات داستانی درخشان باشد اما در مقام یک درام نمایشی نیازمند خون تازه و طراحی و بازنویسی و یا بهتر است بگوییم دراماتورژی است که ظاهرا بر اساس بروشور همین کار صورت گرفته. اما واقعا کدام درام متن پردازش شده است ؟؟ کدام وجه رمان اصلی توسط دراماتورژ پرداخت بیشتر شده و اصولا آیا اصلا دراماتورژی داشتیم ؟؟ به نظر من جواب این سوال برخلاف سوال قبلی که اندکی با تردید جواب دادم، اینجا با یقین می گوییم که هیچ کاری انجام نشده است. واقعا دراماتورژ چه وجهی را از دل رمان اصلی برجسته تر کرده و اصلا چه کارکردی داشته است ؟؟
سوال سوم قطعا متاثر از دو موقعیت قبلی است و در اینجا وضعیت موجود خراب تر می شود. چرا که هر دو نفر قبلی در واقع یک نفر هستند و از شانس بد کارگردان هم همان فرد است پس همه چیز از اول تا نقطه نهایی اجرا حاصل تلاش یک نفر بوده اما حال سوال پیش می آید که آیا کارگردانی توانسته ضعف های واضح و مشهود مراحل قبل را اندکی تلطیف کند و بهبود بخشد ؟؟ اینجا هم متاسفانه جواب قطعا منفی است.
این نمایش به شدت دچار ضعف در ایده پردازی و طراحی اجرا است. از فضای بصری نمایش شروع کنیم. استفاده از یک دکور و طراحی صحنه به ظاهر حجیم که تصور می شود هزینه قابل توجهی نیز به همراه داشته اما به غیر چند دقیقه ابتدایی که هنوز مخاطب در حال کشف و شهود برای ایجاد ارتباط با نمایش است عملا هیچ کارکرد دراماتیک و حتی ابزاری هم در نمایش ایفا نمی کند. طراحی ظاهرا قرار است تداعی کننده حجم بزرگ یک هواپیما از نمای جلو باشد و در برخی صحنه ها از ارتفاع ایجاد شده برای تنوع بصری استفاده می شود اما گویا فراموش شده صرف بالا رفتن یک کاراکتر از دکور یا میزانسن هایی در ارتفاع های مختلف نامش را نمی توان استفاده از دکور گذاشت. و نکته ای که شاید بیشتر ذوق دیدن را خراب می کند میزانسنی تکراری و بدون اندکی خلاقیت است که کاراکترها را به نوبت وادار می کنیم مثلا با این دکور حجیم کلنجار بروند که یعنی مثلا داریم هواپیما تعمیر می کنیم. هزینه ساخت و نوع طراحی و اجرای این دکور قطعا یکی از نقاط ضعف اصلی اثر است که متاسفانه حتی تناسب مناسب با سالن اجرا نیز ندارد. البته که نوع سالن قاب صحنه ای و برخی اشکالات ساختاری سن تماشاخانه ایرانشهر در این میان موثر بوده اما هنر طراح صحنه و در مرحله اصلی تر کارگردان این است که با وجود همین اشکالات طراحی و اجرایی کاربردی تر داشته باشد که متاسفانه حاصل نشده است.
ریتم و ضرب آهنگ و فهمی که از رمان اصلی شده (و من به عمد از اینجا به بعد نمی گویم متن نمایشی چون به نظرم اصلا متنی وجود ندارد) هم به شکلی کاملا سطحی و بدون باز عنصر خلاقیت جلو می رود و اگر نبود موقعیت های خود رمان شازده کوچولو و شیرینی ترجمه احمد شاملو قطعا کارگردانی حرفی برای گفتن ندارد. استفاده ناصحیح از عمق سن اجرا و عدم استفاده درست و منطقی از دو متر جلوی صحنه با علم بر همه کمبود های صحنه نمایش یکی از ضعف های بعدی نمایش است. سالن های قاب صحنه اصولا به خاطر چهارچوب و فاصله ای که با مخاطب ایجاد می کنند یک عدم فراگیر بودن را برای مخاطب نسبت به سالن های بلک باکس ایجاد می کنند که اگر هوشمندی لازم از سوی کارگردان لحاظ نشود این فاصله گذاری می تواند به پاشنه آشیل نمایش منجر شود. همان اتفاقی که همین چند وقت پیش برای نمایش خاموشی دریا در همین سالن نیز اتفاق افتاده بود.
همه این ضعف های باعث شده بازیگران نمایش ظاهرا فقط تبدیل شوند به کاراکترهایی که به سختی و تلاش بسیار بصورت سینه خیز قصد دارند فقط به خط پایان برسند و یک جور نمایش را نجات دهند و حداقل انرژی صحنه را حفظ کنند. این مهم هم به دلیل زنده بودن نمایش ممکن است شبی اتفاق بی افتند و شبی هم نتیجه حاصل نشود اما به نظر شخص من آنقدر نمایش دچار اشکالات متعدد از منظر متن نمایشی که تاکید می کنم وجود ندارد و ما شاهد رمان اصلی هستیم و همچنین شاهد ضعف های متعدد کارگردانی هستیم که دیگر می توان به بازیگران خسته نباشید گفت که این نوزاد ضعیف و نحیف و کم توان را حداقل زنده نگاه می دارند اما قطعا در وضعیتی به کما رفته.
گرچه دیدن مسعود کرامتی نازنین با صدای گرم و بازی های خاطره انگیزش و همچنین بهناز جعفری دوست داشتنی با انرژی بسیارش روی صحنه همیشه دلچسب و وسوسه کننده است اما احتمال می دهم بعد از دیدن نمایش فارق از داستان زیبای رمان اصلی نکته قابل توجه و دندانگیری نصیب مخاطب نخواهد شد. این را می توان از بی حال بودن مخاطبین در هنگام پایان نمایش و دست زدن های آیین رورانس پایانی به خوبی احساس کرد. دیدن نمایش را توصیه می کنم چون معتقد به حمایت همیشگی از تئاتر هستم اما حال خودم از حیف شدن این رمان خوب روی صحنه خراب است.