در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش موتوری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:02:48
امکان خرید پایان یافته
۲۱ اردیبهشت تا ۱۹ خرداد ۱۴۰۱
۲۰:۳۰  |  ۵۰ دقیقه
بها: ۶۰,۰۰۰ تومان
کیسه‌ای پول از آسمان برای یک پیک موتوری در مکانی دوردست به زمین می‌افتد...

ویدیوها

مکان

خیابان آیت اله طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی (فرصت سابق)، باغ هنر، خانه‌ی هنرمندان ایران، تماشاخانه استاد عزت‌اله انتظامی
تلفن:  ۸۸۳۱۰۴۵۷، ۸۸۳۱۰۴۵۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از دیدن این کار واقعا لذت بردم و نقدی بعضاً بلند بالا دارم بر این کار!!!

نقطه قوت این کار بازیگریِ هنرمندانه و تمام عیار مهدی شاهدی عزیز بود.
بازیگری که تمام معیارهای لازم برای به اجرا کشیدن داستانی تماماً انتزاعی و غیرمعمول در سطح نمایش‌های رایج را داشت.
فضاسازی و همراهی در خلق تخیل، زبان بدنِ مکمل و رسا، صدا و زبانِ دلنشین و شنیدنی، توانایی خلق بُعد و به تصویر کشیدن محیط‌های موردنظر بدون به‌کارگیری دکور و ابزار، توانایی بداهه پردازی و هماهنگی با اتفاقات پیرامون و صدها نکته‌ی مثبت و قابل توجه به سختی در یک نفر گنجانده می‌شود.
موضوعیت نمایش کاملا فانتزی و در عین حال سیال بود! تنها موردی که می‌توان به آن اشاره کرد این است که مخاطب ملزم به داشتن علم و مطالعه در سطح قابل قبولی بود و دو بخش اصلی و تاثیرگذار داستان، مرور سریع و خلاقانه ی این اطلاعات.
شروع کمی گنگ و سریع بود اما در ادامه ی داستان و با سوار شدن ترک موتور رضای قصه، تمام ابهامات برطرف می‌شد.پایان دلنشینی برای قصه در نظر ... دیدن ادامه ›› گرفته شده بود و از نظر بنده بازیگر سه بار به ظاهر نمایش را به پایان رساند اما هنرمندانه خلاف تصور تماشاگر عمل کرد و نمایش را تمام نکرد و درست سر بزنگاه آن‌را اعمال کرد.
ارتباط بازیگر با تماشاگر بسیار زیبا، ظریف و به‌جا بود و تمام افراد را وادار به همراهی می‌کرد؛ هرچند داستان به قدر کافی جذاب و روان بود که دلت نخواهد از آن جدا شوی، سهواً یا عمداً :)


بهرحال تبریک میگم به تیم قوی و درخشانِ این نمایش، علی‌الخصوص مهدی شاهدی هنرمند و بی‌بدیل! آرزوی موفقیت روزافزون دارم و دوستان هنردوست را به تماشای این کار قوی دعوت می‌کنم.
«موتوری»... خب من دوسش نداشتم و اصلاً نتونست منو همراه کنه؛ اما دلیل نمی‌شه شما هم دوسش نداشته باشید و همراهش نشید.

خب، این تئاتر، مونولوگه. ... دیدن ادامه ›› بذارید راحت‌تر بگم: به‌قول دوستی عزیز، بیشتر استندآپ کمدیه. اجرایی با شرکت بی‌پاسخِ تماشاگرها. مثلاً امشب با نگاه مستقیم بازیگر و روی صحبتشون شدن، من شدم فرنگیس، همسر شاید اول آقای رضا موتوری.
(چون مجال صحبت نبود، از همین‌جا بهشون اعلام می‌کنم که آقا، من مهریه‌مو به شما بخشیدم، شما در حد همون ۳ ثانیه و یه جمله هم خاطر خودتونو مکدر نکنین?).

خب، طراحی لباس به‌نظرم مناسب و مرتبط بود: شلوار جین مشکی جیب‌دار و کت چرم فرسوده و عینک خلبانی بچگی‌های آقای کارل (انیمیشن آپ). البته شاید من بودم کتونی سبز فسفری با این مدل رو انتخاب نمی‌‌کردم.

طراحی صحنه که خب، نداشت، مینیمال‌طور دیگه. من چقد امیدوارانه در انتظار ورود با یک موتور بودم (به سبک الکس یولیگ مثلاً?) که خب محقق نشد.

طراحی و اجرای نور خاصی نداشت، یه دایره وسط سالن روشن بود یا کل سالن. شاید در دو صحنه، مسیر دوییدن آقا رضا برای رسیدن به مکان تست بازیگریشون می‌تونس روشن بشه یا با حرکت موتور خیالی، نورهای خاصی از چراغ جلوش روی دیوار روبرو بیفته و...

به‌نظرم بازی تک-بازیگر واقعاً خوب بود؛ اما خیلی، خیلی، یعنی خیلی فریاد می‌کشیدن. در تک‌تک مونولوگ‌ها و خوندن‌ها فریاد بود و فریاد! من واقعاً و به‌معنای واقعی کلمه گوش‌درد گرفتم و گاهی مجبور می‌شدم نامحسوس یک دستمو روی گوشم بگیرم تا این حجم از فریاد و صدای بلند کمی تعدیل بشه.
درکل اما انرژی و توان و تمرین زیاد بازیگر نمایان و قابل قدردانی بود.

اما، اما امان از متن. یعنی امان...
سبک صحبت‌ها و رفتارها در فیلم «خائن‌کشی» آقای کیمیایی در سال ۱۴۰۰ رو یادتونه؟ حالا اونو تبدیل کنید به تئاتر؛ همون‌قدر دور، همون‌قدر ناملموس. شاید چند بار نام بردن از ایشون هم در این اجرا پربیراه نبوده.
خب به‌نظرم متن اصلاً رو کار ننشسته بود (فک کنم مفهوم جدیدی اختراع کردم!).
به‌نظرم اومد نویسنده‌ی اثر تصمیم داشتن تمام خوانده‌ها و دانسته‌ها و مفاهیم ذهنیشون رو به‌نوعی، درحد تک‌جمله، در این نمایشنامه بگنجونن: از عباس آقا و فرنگیس‌نامی گرفته، تااااااا پتروس و کلمب و هلن و پینوکیو!
من راستش اصلاً متوجه نشدم نمایش قرار بود چی به من بگه یا انتظار چه نوع ری‌اکشنی رو از منِ مخاطب داره؟
شنیدنِ صِرفِ پشت سر هم و ازنظر من بی‌ارتباطِ یک سری اسم و رسم؛ یا گریزی بسیار بسیار کوتاه به تعداد بسیار زیادی از اسطوره‌های تاریخی و وقایع علمی؟ ایجاد خنده از این طریق؟ ایجاد هم‌ذات‌پنداری؟ اشاره به ارتباط پنهان همه‌چیز؟ تلنگری برای مطالعه و تفحص بیشتر؟ اشاره به دستگاه‌های فکری مختلف در تاریخ بشریت؟ هرج و مرج و شلوغی جامعه‌ی امروزی؟ خنده‌ی خالی؟ همه، هیچ‌کدام، من، شما، سوررئال؟!؟
دوره‌ی خنده گرفتن از ادای خواننده‌های قدیمی و شخصیت‌های نمایشنامه‌های شکسپیر تموم نشده؟ خنده گرفتن از نسبت دادن تمام اختراعات و اکتشافات تاریخ بشریت به یک شخص و از این دست ادعاها؟ از گفتن اصطلاحات لاتی یک‌نفس (قیصرطور) که ازنظر من ننشسته رو این نقش؟
نمی‌دونم... من خیلی سالَمه (می‌خوام بگم از نسل جدید نیستم) و باز هم با این اجرا ارتباط نگرفتم و برام نوستالژیک نبود که هیچ، روم به دیوار، خسته‌کننده هم بود.

این‌ها فقط نظرات شخصی من هستن. می‌دونم زحمت کشیدید، می‌دونم چی‌ها کشیدید! و از همگی ممنونم که در عرصه‌ی تئاتر هستید و موندید.

*ادامه در کامنت?
پ.ن‌ ۱: شروع نمایش با ۱۲ دقیقه تأخیر.

پ.ن ۲: به‌نظرم تعدادی از تماشاگران که اووووونجووووور قهقهه می‌زدن تو گویی به سکسکه افتادن، حتی وقتی بازیگر هیچ اکتی نداشتن و صحبتی هم نمی‌کردن، بیشتر یک نوع حالت دفاعی ایجاد می‌کنن برای بقیه، نه همراهی و لذت.
چون حس کردم آقای کارگردان آخر نمایش با حرکات سر و چشم به اون ردیف (در باکس وسط) اشاره و مختصر تشکری داشتن، این برداشت رو کردم که باهاشون آشنایی قبلی دارن. بنابراین جداً امیدوارم قضاوت من در این‌مورد اشتباه محض بوده و لااقل این نوع خنده‌ها و ری‌اکشن‌ها در یک ردیف کامل، ... دیدن ادامه ›› از ته قلب و واقعی بوده باشه تا حقیقتاً منم دلگرم و شاد باشم از شادی و مسرت بی‌حدوحصرِ عده‌ای از مردمم.
دو نفر پشت سر من هم (در باکس سمت چپ) از ثانیه‌ی اول چنان دست‌ها رو کوبوندن به هم همراه با قهقهه که برگشتم متعجبانه نگاهشون کردم! شما بذار نمایش شروع بشه لااقل بعد آخه. مگه می‌شه بازیگر فقط بیان رو صحنه شما اونجور قهقهه بزنید؟!
درجریان صندلی‌های سالن استاد انتظامی هم که هستید: ما کل اجرا روی زلزله‌ی ۸ ریشتری بودیم دیگه؛ تجسم سینمای سه‌بعدی!

پ.ن ۳: عکاس محترم هم از کنار دیوار سمت چپ مدام در رفت و آمد به داخل و بیرون صحنه بودن و اگرچه صدای شاترشون قطع نبود، اما در بین اون فریادها و جا عوض کردن‌های پرانرژی بازیگر و البته قهقهه‌ها، تقریباً کمترین جلب توجه رو کردن!
راستی، صحنه‌ای که بازیگر ایشونو زدن کنار برای استفاده از دیوار اون قسمت، به‌نظر تنها قسمت بداهه‌ی اجرا بود و خیلی بامزه در اومد.
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
تانیا جان مونولوگ خیلی دوست دارم ولی در این نمایش منم هیچ جور نتونستم ارتباط برقرار کنم و واقعا دلم میخواست بازیگری با این همه انرژی و تسلط، روی یک متن بهتری کار می کردند. حیف شد
بقیه موارد را هم که به خوبی توضیح دادید، نه طراحی نور خاصی بود و نه صحنه.
امیدوارم آقای شاهدی را به زودی در نمایش های دیگر ببینم
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
فریبا
تانیا جان مونولوگ خیلی دوست دارم ولی در این نمایش منم هیچ جور نتونستم ارتباط برقرار کنم و واقعا دلم میخواست بازیگری با این همه انرژی و تسلط، روی یک متن بهتری کار می کردند. حیف شد بقیه موارد ...
ممنون از توجهتون فریبا جان.
راستش منم کل اجرا دقیقاً به چیزی که گفتید فکر می‌کردم. حس «حیف شد» خاصی داشتم!
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آفرین و خدا قوت بگم به همه بچه‌ها... اول اینکه نمایش باید برای همه و یا حداقل اکثر مخاطبین جذاب و گیرا و عموم پسند باشه و شاید نمایش مونولوگ‌گویی خیلی باب دل همه نباشه...اولین رسالت هر قصه ای کشیدن مخاطب تا انتهای داستانه... دوم اینکه لحن تند گویی و صدای بلند شاید خیلی جذاب نباشه و آدم رو کسل کنه... ولی در انتها چون من آدم تئاتر دیدن هستم از نمایش لذت بردم... خداقوت به همه میگم و به کسانی که تئاتر مونولوگ گویی رو تجربه نکردن توصیه میکنم به دیدن نمایش برن ???
سپهر، فرزاد جعفریان، تانیا، مهرنوش مومنی و امیر مسعود این را خواندند
کیارش مسیبی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید