در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال نمایش سالگشتگی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:46:49
امکان خرید پایان یافته
۰۸ تا ۲۶ اسفند ۱۳۹۷
۱۸:۰۰ و ۲۰:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۴۵,۰۰۰ تومان

شبکه‌های اجتماعی تئاتر مستقل تهران: اینستاگرام

گزارش تصویری تیوال از نمایش سالگشتگی / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› نمایش «سالگشتگی » به کارگردانی امیررضا کوهستانی پس از پنج سال در در تئاتر مستقل تهران به صحنه می‌رود.

مکان

ضلع شرقی چهارراه ولیعصر (تئاترشهر)، خیابان رازی، نبش کوچه زندوکیل، پلاک ۵۰ (خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو، خیابان رازی، نبش کوچه زندوکیل، پلاک ۵۰)
تلفن:  ۶۶۹۷۹۷۴۱

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دو نفر، پس از گذشت چند سال از جدایی شان، «خودِ» گذشته شان را مرور می کنند، یا، توسط مؤلفی نامرئی به این بازی کشانده می شوند. در این بازی، نقش ... دیدن ادامه ›› های آنان با یکدیگر عوض می شود، صدایشان جای یکدیگر را می گیرد. مسئله این است که در گذر زمان، وقتی فاصلۀ ما از رویدادها زیاد و زیادتر می شود، تا کجا می توانیم واقعیت را تشخیص دهیم. سرگشتگی و تنهایی خاصی داشت این نمایش، که شاید از این تلاش و تقلا برای فهمیدن و فهمیده شدن بود.. من بیشتر از همه چیز بازی های متمرکز و ارتباط صحنه با ویدئوآرت نمایش داده شده در آن را دوست داشتم.
«سالگشتگی»
یا
«پرسه در پس کوچه های جهان مردگان»

اول - خطاب می رسید که: «ای آدم! در بهشت رو و ساکن بنشین و چنانکه خواهی می خور و می خسب و ... دیدن ادامه ›› با هر که خواهی انس گیر». هرچند که می گفتند، او می گفت:
«حاشا که دلم از تو جدا داند شد / یا با کس دیگر آشنا داند شد
از مهر تو بگسلد که را دارد دوست؟ / وز کوی تو بگذرد کجا داند شد؟»
چون وحشت آدم هیچ کم نمی شد و با کس انس نمی گرفت، هم از نفس او حوا را بیافرید و در کنار او نهاد تا با جنس خویش انس گیرد. آدم چون در جمال حوا نگریست، پرتو جمال حق دید، بر مشاهده حوا ظاهر شده، که «کلّ جمیل من جمال الله». ذوق آن جمال بازیافت، گفت:
«ای گل تو به روی دلربایی مانی / وی می تو ز یار من به جایی مانی
وی بخت ستیزه کار هر دم با من / بیگانه تری به آشنایی مانی»
مرصادالعباد - نجم رازی

دوم - خوابم میاد. چشمامو می بندم. سعی می کنم چشماتو بکشونم تو خوابم. چشمات... چشمام... خوابم... خوابم؟
هیچی یادم نمیاد. ذهنم خالیِ خالیه، لخت و عور. مغزم منجمد شده. سرم چسبیده به زمین، سرد و سنگین، مثل سایه بدنت کف خیابون، یه سایه ناتموم...
دلم می خواد چشمام قدم به قدم با پاهات که ول دادی رو میز، خواب بره. جمعشون کن، خوابشون می بره. خوابشون می بره؟ پاهات... چشمام... خواب...
دلم می خواد عطرت جاری بشه تو خوابم. اما هیچی یادم نمیاد. حتی صدات... حتی عطر صدات... صدات... خوابت... خوابم... خوا...

سوم - نمایش در فضایی مه آلود روایت می شود، فضایی که مخاطب ابتدا گمان به حقیقی بودن آن می برد، اما با گذشت زمان و پیشرفت روایت، گویی به دنیای خیال پا می گذارد. پرسش مهم این است که به راستی این مرز کجاست؟ آیا اساساً مرزی بین حقیقت و خیال وجود دارد یا این مرز خود خیالی دیگر است؟
راوی در ابتدای نمایش، از نمایشی دیگر می گوید که بناست بازیگران، پس از سالها روی آن صداگذاری کنند. در «رقص روی لیوان ها» که سالها پیش اجرا شده بود، دو بازیگر، یک مرد و یک زن، در دو سوی یک میز نشسته اند و به گفتگو می پردازند. دو بازیگری که ظاهراً در فضای خارج از نمایش هم، مانند روی صحنه درگیر رابطه ای عاطفی شده اند. امروز اما نه تنها دو بازیگر رو به روی هم قرار نگرفته اند، که حتی چهره یکدیگر را نمی بینند. گویی حسن معجونی با شبحی از مهین صدری صحبت می کند. دیالوگ هایی که مدام جا به جا می شود. گاهی شخص سومی که تنها صدایش را می شنویم در نقش مرد «رقص روی لیوان ها» وارد می شود، گاهی حسن معجونی دیالوگ های نقش زن نمایش را می گوید و مهین صدری، دیالوگ های نقش مرد را. حسن معجونی مدام دچار فراموشی می شود و همه چیز را درست و دقیق نمی داند. او گاهی حتی نمی داند با چه کسی حرف می زند.
نکته مهم دیگر، اشاره به اورفه در ابتدای نمایش است. اورفه که برای بازگرداندن همسرش، پا به دنیای مردگان می گذارد، شرط خدایان را در لحظه آخر زیر پا گذاشته، اوریدیس را برای همیشه از دست می دهد. او از نگاه به همسر خود منع شده بود، اما قبل از خروج از دنیای مردگان، سر بر می گرداند و به او می نگرد و در همان لحظه اوریدیس به دنیای مردگان باز گردانده می شود. شیوا (بازیگر زن نمایش «رقص روی لیوان ها») نیز همچون اوریدیس، برای همیشه در دنیای مردگان باقی خواهد ماند و فرود (بازیگر مرد نمایش «رقص روی لیوان ها») که شانس دوباره به دست آوردن شیوا را از دست داده، در کوچه پس کوچه های دنیای مردگان پرسه می زند تا بویی از شیوا به مشامش برسد.
به نظر می رسد در این نمایش با دنیای خیالی بازیگران رو به رو هستیم. نمایشی که سالها پیش به روی صحنه رفته، مدام در ذهن بازیگران تکرار می شود. همواره همان عاشقانه ها بین فرود و شیوا در جریان است، ولو اینکه شیوا در جهان مردگان معدوم شده باشد. شیوا در خیال فرود نفس می کشد، سیگار می کشد، حرف می زند و زندگی می کند.

چهارم - ما همواره نقش های خود را تکرار می کنیم، در خواب، در خیال، در واقعیت، در روزمرگی ها. ما بارها نمایش های زندگی کرده مان را به تماشا می نشینیم و صداهایی که طی مرور زمان محو شده اند را ترمیم می کنیم. ما به دوردست ها پل می زنیم و وابستگی های ازلیمان را پیوسته باز می آفرینیم. ما خیال خویش را زندگی می کنیم و نام واقعیت بر آن می نهیم. ما مشتی سایه ایم که به مجاز می خوریم، می خوابیم و راه می رویم، اما خویش را حقیقت می پنداریم که «نیست وش باشد خیال اندر روان / تو جهانی بر خیالی بین روان».

پنجم - تو هزاران سال پیش رفته بودی
همان شب سرد پر از سرور
همان شب که همه آوازها آوار شده بودند بر سرمان
و من هزاران سال تو را آواره شدم
تو هزاران سال پیش رفته بودی
رفته بودی و رد پاهایت در برابر چشمانم محو می شد
چشمانت که به سوگ نشسته بود
رفته بودی اما چیزی در من باقی مانده بود از تو
که تو آشنای دیرین بودی
تو هزاران سال پیش رفته بودی
اما عطر صدایت در من جاری بود
که تو آشنای دیرین بودی
-کل شیء هالک الا وجهه-
و من هزاران سال تو را زیستم...
اولین جمله که از این نمایش یادمه
اینه
برای اینکه ردپای تو ، توی نمایش معلوم نشه حرفامونو جا به جا کردم
طوری که خودمم یادم رفت کدوم حرف و ... دیدن ادامه ›› کدوممون گفتیم.....از همون اولین جمله مشخص بود با یه روایت شسته رفته طرف نیستیم.....
چیزی که من از نمایش درک کردم روایت سرگشتگی بعد از جداییه
جایی که هجوم تنهایی و غم و فکرای عجیب غریب راجب کرده ها و نکرده ها و تصمیم درستی که گرفتی یا نگرفتی .....
باعث میشه رویا و واقعیت باهم تلفیق بشه که تو نتونی کابوس و واقعیت رو از هم تشخیص بدی ......
حتی بعد از گذشت سالها با دیدن نشانه ها این وهم و خیال به سراغت میاد و گاهی دلت می خواد برگردی شاید بتونی چیزی رو تغییر بدی

بعد از مدت ها تئاتر دیدم و چقدر چسبید
پ ن : بعد از مدت ها برگشتم به تیوال .....
درود بر خانم هاشمی
تیوالی پیش کسوت
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
تشکر آقای جناب الهی
۱۹ اسفند ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید