منظر رزی نشسته بودم که یهو یک دستی بهم خورد گفت ببخشید اون آقا امشب نمیآد ..... گفتم کی؟ گفت همونی که هر شب میآد یه علمه گل رز میاره .....همونی که شب تا صبح اینجا میخوابه......همونی که پاش درد میکنه عصا میزنه.... همون آقای که فکر میکنه این خانوم رو کشته......همون آقایی که فکر میکنه شوهر این خانومه!!!!!
دفعه دیگه که به دنیا بیام دوست دارم یا تو آسمون لاجوردی باشم یا تو دریای لاجوردی...کنار خزه ها ، یه تک سلولی... یا یه مرغ دریایی
(احتمالا)
"باید به جهنم عادت کرد ، کی به کیه یهو دیدی ما رو هم بردن اونجا"
(یه چیزی توی همین مایه ها)