در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش شکوفه های گیلاس
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:22:17
امکان خرید پایان یافته
۲۶ اردیبهشت تا ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه
بها: ۱۲۰,۰۰۰ تومان

- این اجرا برای کسانی که بیماری صرع دارند مناسب نیست.


- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۴ سال خودداری نمایید.

مکان

خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، جنب خانه هنرمندان، تماشاخانه ایران‌شهر
تلفن:  ۸۸۸۱۴۱۱۵_۸۸۸۱۴۱۱۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نقدی بر اجرای «شکوفه‌های گیلاس» به کارگردانی سید محمد مساوات و نگاهی به سیستم بیومکانیک مایرهولد
خودکشی یک ضدقهرمان‌ افسرده
سید حسین رسولی

تعدادی ... دیدن ادامه ›› از نظریه‌پردازان به ویژه «ادوارد گوردون کریگ» (۱۹۱۱)، بیشتر از یک قرن قبل، تلاش کردند تا نوعی تمایز آشکار میان تئاتر و درام برقرار کنند که در مفهوم پست‌دراماتیک نقش اساسی دارد... ایده‌ی تئاتر در وهله‌‌ی اول، تحقق بصری متنی از پیش‌موجود در بیشتر قرن بیستم باقی ماند و هنوز هم در بسیاری از فرهنگ‌های تئاتری غالب است به ویژه در تئاتر آمریکا که بر خلاف فرانسه و آلمان در تئاترهای جریان اصلی‌اش چیزی که پست‌مدرن نامیده شود کم‌تر دیده شده‌ یا اصلا وجود ندارد. اگرچه نظریه‌پردازان نشانه‌شناسی، تمایز روشنی میان «متن ادبی» و «متن اجرایی» در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ قائل بودند، تقریبا بیشتر آنها فرض کردند که متن اجرایی از متن ادبی مشتق شده‌ و در اصطلاح‌های زبان‌شناختی، آن یکی متن را به رمزگان یا رمزهای زبانی دیگر ترجمه کردند که تئاتری را نمایش می‌دهد.
(تئاتر پست‌دراماتیک و اجرای پست‌دراماتیک/ماروین کارلسون)

نمایش «شکوفه‌های گیلاس» به نویسندگی و کارگردانی سید محمد مساوات در اردیبهشت و خرداد ۱۴۰۱ در تماشاخانه «ایرانشهر» به صحنه رفته که «رومینا مؤمنی» و «حامد رسولی» در آن به ایفای نقش پرداخته‌اند. نمایش مذکور، تبدیل به پر مخاطب‌ترین تئاتر این روزها شده‌است. «محمد مساوات» علاقه‌ی زیادی به تجربه‌گرایی در شیوه‌های اجرایی دارد و به تاریخ اکنون، مسئله‌سازی، امر سیاسی و امر دراماتیک توجه می‌کند. او در مضمون نمایشنامه به «سقوط ضدقهرمانی افسرده» توجه می‌کند که به خاطر مسائل اقتصادی، دست به خودکشی می‌زند و در شیوه‌ی اجرایی نیز به سیستم بیومکانیک «سِوِلاد مایرهولد» نظر دارد.

خودکشی یک سامورایی افسرده
داستان «شکوفه‌های گیلاس»، کاملا غیر منطقی است که برخی آن را تحت تأثیر «رئالیسم جادویی» دانسته‌اند؛ اما با خوانشی از زاویه‌ی دید روانکاوی یونگی می‌توان آن را به خوبی رمزگشایی کرد. «شکوفه‌های گیلاس» در زبان ژاپنی با اصطلاح «ساکورا» مشخص می‌شود که یکی از نمادهای فرهنگ ژاپن است؛ اما به زندگی کوتاه یک سامورایی هم اشاره دارد. ضدقهرمان این نمایش یک سامورایی بیکارشده یا یک «رونین» است که به مرحله‌ی «هاراکیری» (خودکشی) رسیده‌؛ اما سایه‌اش جلوی او را گرفته‌است. او فاقد ویژگی‌های منحصربه‌فرد یک قهرمان معمولی است و نمی‌تواند دست به ایثار بزند. مسئله‌ی اصلی این سامورایی، «بیکاری» و «گرسنگی» است که در چنین وضعیتی نیاز دارد تا از شرفش دفاع کند؛ پس باید به سراغ هاراکیری برود. او اکنون تلاش می‌کند تا با استادی خاص ملاقات کند تا در این زمینه راهنمایی‌اش کند؛ اما زنی در محل زندگی استاد حضور دارد که مانع ملاقات آنها می‌شود. زن به سامورایی کارهایی ویژه آموزش می‌دهد؛ اما سامورایی عاشق زن می‌شود و در نهایت نمی‌تواند دل زن را به دست بیاورد. او در پایان داستان، بدون شمشیر و با نیرویی جادویی که زن به او آموزش داده، دست به خودکشی می‌زند. اتفاق‌های عجیبی در این نمایش رخ داده که توصیف آنها بسیار مشکل است؛ زیرا همه چیز به اجرا و بدن‌های بازیگران وابسته‌ شده که در آن از «ویدئو مپینگ» و «جلوه‌های صوتی» نیز استفاده شده‌است. روی دیوار پشتی صحنه، پرده‌ای قرار گرفته که تصویرهای گرافیکی ویژ‌ه‌ای رویش ظاهر می‌شود و صداهایی نیز از بلندگوها پخش می‌شود که تمام آنها در خدمت فضاسازی اجرا هستند. توجه داشته باشید که سامورایی جوان، روی یک پل چوبی‌ با زن مرموزی ملاقات می‌کند که به دروازه‌ی خانه‌ی استاد/پیرفرزانه منتهی می‌شود. استاد تا پایان نمایش ظاهر نمی‌شود که شاید بتوان، زن را به عنوان همان استاد در نظر گرفت؛ زیرا آموزش‌های ویژه‌ای به سامورایی می‌دهد. زن به هیچ عنوان به سامورایی اجازه نمی‌دهد تا از دروازه عبور کند و هیچ راه برگشتی نیز وجود ندارد. پرسش‌های اساسی عبارتند از اینکه (۱) ضرورت اجرای این نمایش چیست که داستانی درباره خودکشی و عشق در فرهنگ ژاپن را روایت می‌کند؟ و چه ارتباطی با تاریخ اکنون و فرهنگ ایران برقرار می‌کند؟ نیاز است تا پاسخ‌ها را در مضمون‌ها و لایه‌های پنهان نمایش جست‌وجو کرد؛ زیرا انگار این نمایش از درون ناخودآگاه یک سامورایی روایت می‌شود.

در جست‌وجوی پیر فرزانه
سامورایی را می‌توان به عنوان یک «ضدقهرمان افسرده» در نظر گرفت که دچار مشکل‌های اقتصادی شده و نتوانسته عشق را تجربه کند. کهن‌الگوهایی مثل «خویشتن»، «قهرمان»، «آنیما» و «استاد/پیرفرزانه» به خوبی در داستان «شکوفه‌های گیلاس» قابل تشخیص‌اند. واژه‌ی «آرکی‌تایپ» (کهن‌الگو) برگفته از واژه‌‌ی یونانی «آرکه‌تیپوس» و به معنای «الگوی نخستین» است. مترجمان ایرانی به منظور ترجمه این واژه از اصطلاح‌هایی مثل «صورت ازلی» و «کهن‌الگو» استفاده کرده‌اند. «کارل گوستاو یونگ» اعتقاد داشت که این کهن‌الگوها همان تصویرهای بسیار کهنی‌اند که در ناخودآگاه و اعماق خویشتن انسان، رسوب کرده‌اند که می‌توان تجلی‌های آنها را در اسطوره‌ها، آیین‌ها، آثار هنری و امثالهم دید. اولین کسی که از اصطلاح کهن‌الگو استفاده کرد، «جیمز فریزر» بود که در کتاب «شاخه‌ی زرین» درباره‌ی آن نوشته‌است. او اعتقاد داشته که برخی از مضمون‌های مشترک -خاصه درباره مرگ و زندگی- در فرهنگ‌های مختلف وجود دارند که می‌توان آنها را با عنوان «کهن‌الگوهای جهانی» مشخص کرد. یونگ اعتقاد داشت که «کهن‌الگوی خویشتن»، اصلی‌ترین بخش از ناخودآگاه انسان است؛ اما امروز در روانکاوی پسایونگی به تمام کهن‌الگوها توجه می‌شود. منتقدان یونگی از شیوه استقرایی استفاده می‌کنند؛ زیرا باید متن را از جزء به کل خوانش کنند تا بتوانند کهن‌الگوهای موجود در متن را ترسیم کنند. بررسی بن‌مایه‌های تکرارشونده در نقد یونگی بسیار اهمیت دارد. بن‌مایه‌ای که بررسی می‌شود هم باید ارزش اسطوره‌ای داشته باشد و هم جلوه‌ی جهانی. یک «ضدقهرمان ویران‌شده» در نمایش «شکوفه‌های گیلاس» تبدیل به نقطه کانونی روایت شده که هم سفری بیرونی را به سوی ملاقات با استاد آغاز کرده و هم سفری درونی را. روایت چنین مضمونی با توجه به سانسور گسترده در ایران، غیرممکن است؛ بنابراین نویسنده به سراغ فرهنگ ژاپن رفته تا بتواند با رویکردی تمثیلی، حرف‌های خودش را بزند. داستان‌هایی مربوط به «کهن‌الگوی قهرمان» در اسطوره‌های کشورهای مختلف به وفور دیده می‌شود. «تولد رازآمیز قهرمان» یکی از عناصر کلیدی‌ این کهن‌الگو است. قهرمان در ادامه، کارهای ویژه‌ای انجام می‌دهد تا به هدف‌های خاصی برسد. مساوات در روایت خود تنها یک «موقعیت مسئله‌ساز» از زندگی یک سامورایی را انتخاب کرده‌ که در آن خبری از تولد رازآمیز نیست. ضدقهرمان «شکوفه‌های گیلاس» قدرت ویژه‌ای ندارد و به آخر خط رسیده‌؛ بنابراین، دچار فروپاشی روانی شده‌است. توجه داشته باشید که مهم‌ترین چیزی که به زندگی سامورایی آسیب زده، بیکاری و مسئله اقتصادی است. «جوزف کمبل» اعتقاد دارد که قهرمان، دعوت به ماجرایی ویژه می‌شود؛ ولی نمی‌تواند تصمیم درستی بگیرد؛ زیرا دچار ترس و تردید می‌شود. او باید با یک استاد ملاقات کند تا راهنمایی‌اش کند. سامورایی «شکوفه‌های گیلاس» در مسیر خودکشی خود با مشکل عجیب دیگری نیز مواجه شده‌است؛ زیرا سایه‌‌اش (یا همان کهن‌الگوی سایه) نمی‌گذارد که کارش را انجام دهد؛ بنابراین با تردید و سرگشتگی شدیدی کلنجار می‌رود تا اینکه تصمیم می‌گیرد تا به ملاقات استادی فرزانه برود. سایه، شامل تمامی میل‌ها و فعالیت‏‌های غیر اخلاقی، هوس‌‏آلود و حتی خلاقانه می‌‏شود. یونگ می‏‌گوید که هر یک از ما به وسیله‌ی سایه‌‏ای تعقیب می‏‌شویم که هر چه کم‌تر با زندگی خودآگاه فرد درآمیزد، سیاه‏‌تر و متراکم‏‌تر می‌شود. سامورایی در تمام داستان با سایه‌ی خود درگیر است. سایه نمی‌خواهد که سامورایی، هاراکیری کند؛ و حتی تبدیل به رقیب عشقی او می‌شود. او کاراکتری ویژه در نمایش پیدا می‌کند که حتی حرف‌هایش روی صفحه نمایش نشان داده می‌شود. هیچ‌کدام از شخصیت‌های نمایش حرف‌ نمی‌زنند؛ بلکه حرف‌های آنها به صورت گرافیکی روی پرده‌ی پشت صحنه، نمایش داده می‌شود. وقتی سایه وارد می‌شود، تماشاگران او را نمی‌بینند و تمام حرف‌هایش به صورت کاملا برعکس، نشان داده می‌شود. فرایندی پیچیده در اینجا رقم می‌خورد که خبر از کیفیت بالای نمایشنامه‌نویسی مساوات می‌دهد. او به خوبی می‌تواند یک «موقعیت بیمارگونه» یا یک «وضعیت روان‌پریشانه» را دراماتورژی کند. زن را می‌توان هم به عنوان «آنیما» و هم به عنوان «استاد/پیر فرزانه» در نظر گرفت. «آنیما» به معنای خصایص زنانگی در مردان، و «آنیموس» بیانگر خصایص مردانگی در زنان است. سامورایی، عاشقِ آنیما/استاد درونی خود شده که یک زن است و این زن، او را راهنمایی می‌کند تا هم عشق را تجربه کند و هم فرایند هاراکیری را به پایان برساند.

سفر قهرمانانه‌ی یک رونین فقیر
قهرمان، سفری طولانی را آغاز می‌‌کند که در آن باید کارهای سنگینی مثل جنگ با حریفان، حل معماهای بی‌پاسخ، ازدواج با یک شاهزاده و امثالهم را به سرانجام برساند. او باید سه مرحله‌ی اساسی را طی کند تا به اکسیری ویژه برسد. مراحل این سفر عبارتند از: (۱) عزیمت، (۲) دگرگونی و (۳) رجعت. قهرمان باید هم سفری درونی را بپیماید و هم سفری بیرونی. او در سفر درونی به مکاشفه‌های گوناگونی درباره‌ی معنای زندگی و خویشتن‌اش می‌رسد. سامورایی حاضر در نمایش «شکوفه‌های گیلاس» که حالا به خاطر بیکاری و فقر، تبدیل به یک رونین مفلوک شده، دو هدف اصلی دارد که عبارتند از: (۱) هاراکیری و (۲) ملاقات با استاد. مسئله‌ی اساسی او فقر و فلاکت است. هدف‌های او در بخش میانی داستان تغییر می‌کند که عبارتند از: (۱) راضی‌کردن زنی مرموز به منظور ملاقات با استاد و (۲) راضی‌کردن همان زن در قبول عشقی که به او پیدا کرده‌است. زن در اینجا نقش یک «خرده‌پیرنگ» و «نقطه‌ی عطف» دراماتیک را بازی می‌کند که داستان را به مسیر دیگری می‌کشاند. سامورایی در تمام هدف‌های خود شکست می‌خورد و با «کهن‌الگوی سایه» و «کهن‌الگوی خویشتن»‌ خود درگیر می‌شود. او در پایان، موفق می‌شود تا بر سایه و عشق به آن زن مرموز غلبه کند و فرایند هاراکیری را با موفقیت به سرانجام برساند. هاراکیری در فرهنگ ژاپن، عملی شجاعانه و شرافتمندانه محسوب می‌شود؛ اما در فرهگ غربی اینگونه نیست؛ زیرا قهرمان باید دست به ایثار بزند. توجه داشته باشید که سامورایی‌ها در فرهنگ ژاپن از افراد طبقه‌ی پایین هستند و امپراتور و درباریان از طبقه‌ی اشراف. زاویه‌‌ی دیدی که «محمد مساوات» انتخاب کرده در کنار افراد طبقه‌ی پایین قرار می‌گیرد. ضدقهرمان او در نهایت به خاطر فقر، دست به خودکشی می‌زند؛ زیرا به آخر خطر رسیده‌ و باید از شرافتش دفاع کند.

همه چیز در خدمت تمثیلات یک متن اجرایی
همان‌طور که اشاره شد، نمایشنامه‌ی «شکوفه‌های گیلاس» یک متن تمثیلی است که به تاریخ اکنون اشاره دارد؛ زیرا این روزها خبرهای زیادی درباره‌ی خودکشی کارگران ایرانی به خاطر مشکل‌های اقتصادی منتشر می‌شود. «محمد مساوات» به خوبی با انتخاب یک سامورایی از طبقه‌ی پایین جامعه‌ی ژاپن و به تصویر کشیدن خودکشی‌اش، توانسته حرف‌های خود را بزند؛ اما شیوه‌ی اجرایی و هدایت بازیگر او نیز مورد توجه است که تحت تأثیر سیستم بیومکانیک مایرهولد قرار دارد. مساوات در مصاحبه‌ای گفته‌است:
من سه استاد دارم؛ آنتونن آرتو، گروتفسکی و مایرهولد. با گروتفسکی تمرین می‌کنم، با آرتو فکر می‌کنم و با مایرهولد عمل. این رویکرد نسبت به بازیگری که به آن اشاره کردید، از نمایش «بازی‌خانه قیاس‌الدین مع‌الفارق» برای من شروع شد و اتفاق افتاد. یعنی ما در آن جا برای اولین بار نمایشی را می‌بینیم با رویکرد حرکتی بیومکانیک.
کاملا مشخص است که بازیگران مساوات در اجرای «شکوفه‌های گیلاس» به خوبی تمرین‌های بیومکانیک را پشت سر گذاشته‌اند و تلاش می‌کنند تا با «بازی بیرونی» پیش بروند. «جاستین کش» در مقاله‌ای با عنوان «۳۵ نکته‌ی جذاب درباره بیومکانیک: تئاتر مایرهولد» نوشته‌است:
مایرهولد اعتقاد داشت که حرکت، قدرتمندترین شکل از بیان تئاتری است. بیومکانیک به سرعت تبدیل به اصول یک سیستم غیررئالیستی، سبک‌‌پردازی‌شده و حرکت‌محور در آموزش بازیگر شد که در سال‌های ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۲ ایجاد شد. نقش اصلی و محوری در سیستم بیومکانیک مایرهولد را بازیگر داشت، مثل تئاتر بی‌چیز «یرژی گروتفسکی» و با وجود اینکه اتودهای آموزشی در سیستم بیومکانیک، تبدیل به بخشی جدایی‌ناپذیر از آموزش‌وپروش بازیگر و اجرا شده‌اند‌؛ اما هرگز نمی‌توان آنها را روی صحنه دید. سیستم آموزش بازیگر مایرهولد با سیستم استانیسلاوسکی که بازیگر در آن، برای اولین بار، شخصیتی را از درون خلق می‌کرد (آفرینش درونی شخصیت) متفاوت بود. سیستم مایرهولد برخلاف سیستم استانیسلاوسکی به بازیگر آموزش می‌داد که کاراکتر را از بیرون بسازد و در ابتدا از حرکت‌های بیرونی استفاده کند.
رویکرد اجرایی مساوات، رویکردی تئاتریکال است. او از سیستم «کنستانتین استلانیسلاوسکی»، تنها در نمایش «قصه‌ی ظهر جمعه» استفاده کرد؛ زیرا تئاتری ناتورالیستی بود. او در بیشتر کارهایش مانند «بی‌پدر» به سیستم مایرهولد وفادار بوده‌است. تمایزی کلیدی میان «متن ادبی» و «متن اجرایی» در اجرای «شکوفه‌های گیلاس» برقرار شده‌؛ زیرا متن آن کاملا اجرایی و بصری از آب درآمده‌است. مساوات تلاش می‌کند تا یک «شکل غیرمتعارف» را قوام دهد و یک «وضعیت بیمارگونه» را دراماتورژی ‌کند. کارگردانی مساوات آمیخته با افراط و وسواس است؛ زیرا بازیگران باید کار طاقت‌فرسای بدنی انجام دهند. مشکل اینجاست که گاهی به سوی تئاتر فرمالیستی گرایش پیدا می‌کند که خالی از هر نوع معنای مشخص می‌شود. فضاسازی، یکی از عناصر اصلی اجراهای اخیر مساوات بوده که به عنوان مثال، می‌توان به کاربرد گسترده از جلوه‌های صوتی و تصویری اشاره کرد؛ پس او تحت تأثیر سینما است؛ البته برعکس آن، برخی کارگردان سینما مثل «لارس فون تریه»، تحت تأثیر تئاترهای «برتولت برشت» هستند. مساوات، ساختار روایی را به هم می‌ریزد؛ زیرا واژگان دراماتیک به جای اینکه از دهن بازیگران خارج شوند، روی پرده‌ای سینمایی، نمایش داده می‌شوند. مساوات در زبان دراماتیک، مسیر مشخصی را طی کرده‌؛ زیرا از زبان آرکائیک در نمایشنامه‌‌ی «بیضایی» به زبان روزمره در «بیگانه در خانه» رسیده بود؛ اما او دوباره تغییری در زبان نمایشی خود در «شکوفه‌های گیلاس» ایجاد کرده‌است. زبان او این بار، تحت تأثیر ترجمه‌‌هایی از هایکوهای ژاپنی است که بیشتر در کارهای «ع.پاشایی» دیده می‌شود. بزرگ‌ترین مانع در برابر مساوات (و دیگر کارگردانان تئاتر) مناسبات ضعیف تولید تئاتر و سانسور گسترده است. مساوات به طور کامل از ابتذال شدیدی که روی صحنه‌های تئاتر موج می‌زند دور شده و به «تئاتر به مثابه‌ی تئاتر» توجه کرده‌است. اجرای او بدون وابستگی به سلبریتی‌ها، تعداد زیادی از تماشاگران تئاتر را به تماشاخانه «ایرانشهر» کشانده‌؛ بنابراین با توجه به تفاسیر بالا، اجرای «شکوفه‌های گیلاس» یک کار قابل تأمل در سال ۱۴۰۱ است.

https://teater.ir/news/43344
وای وای وای که چی بگم براتون... پسر تو نابغه‌ای، یه نابغهٔ دیوانهٔ دوست‌داشتنی ❤️❤️
عالی بود، فوق‌العاده، درجه یک. بازی‌ها شونه به شونه بود، ... دیدن ادامه ›› چیزی سرتر من ندیدم که انقدر تو کامنت‌ها نوشته بودین، و اینکه کف پل چی می‌خواستی ببینی داداش؟!?? من ردیف یک وسط وسط نشسته بودم و جام عالی بود، فقط دو بار نوشته‌ها ماسکه شده بودن. یه دو سه باری هم از نوشته‌ها جا موندم. البته کلیت کار رو متوجه شدم دیگه.
اگه کپی می‌کنید هم مثل مساوات کپی کنید! دمت گرم که چیزای خوب انتخاب می‌کنی و نشونمون میدی.
یه ربع اول گفتم خوبه‌ها ولی تئاتر نیست... گذشت و تئاتر شد... تا قبل از ده دقیقهٔ پایانی گفتم عالیه ها ولی بی‌پدر و پیپ بهتر بودن... که اونم تا آخر کار رفت زیر سوال ??
در مجموع که بی‌نهایت بهم خوش گذشت و لذت بردم...
دمتون گرم و خسته نباشید ❤️❤️??
خوشحالم که دوست داشتی
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
شاهین ه
من حتما یه بار دیگه هم می‌بینم
در این که جزو معدود نمایشهاست که باید دوبار دید،شکی نیست
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
[ دوست عزیز و تماشاگر ارجمند نمایش تاکسیدرمی ]
به پشتوانه ی حمایت های بی دریغ و خالصانه ی شما توانستیم فصل نخست اجراهای خود را با سربلندی در مرکز تئاتر مولوی به پایان برسانیم و این الطاف مهربانانه ی شما بود که ما را بر آن داشت تا فصل تازه ی اجراهای خود را (از 16 خردادماه) در پردیس تئاتر شهرزاد آغاز نماییم.
...
لینک پیوست شده به این پیام، هدیه ی کوچکی است از طرف گروه نمایش تاکسیدرمی. پاینده باشید.
https://drive.google.com/file/d/1k1nBkIBrbAuY2A0jjSn_31NxHSgS0vhk/view?usp=sharing
...
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
((شکوفه های گیلاس مراقبه ای تئاتری ؟))

(1)
یک سامورایی که قصد خودکشی دارد از راه دوری برای دیدار با استاد آمده، دختر معبد در آستانه دروازه ... دیدن ادامه ›› به او می گوید مرشد کسی را برای ملاقات نمی پذیرد. سرانجام سامورایی به دختر دل می بازد و ....
*
در شکوفه های گیلاس این روایت چند جمله ای، بهانه ای است که مضامینی از آیین بودایی، مناسک ذن و البته طریقت سامورایی که ملهم از آنها است، در قالب جملات قصار، هایکو و.. طرح شود. دو بازیگر زن و مرد در سکوت بازی می کنند و دیالوگها به شکل خط-طراحی شده روی دیوار صحنه نقش می بندند. ویدیوهایی از طراحی با نور به فراخور صحنه ها فضاسازی می کنند.
(2)- شونیسم مردانه
بر اساس نگاه بودیستی، رنج، ناپایداری و بیگانگی سه جلوه هستی است. در فرهنگ ژاپنی، زیبایی کوتاه مدت شکوفه های گیلاس نماد یک اصل بودیستی ، یعنی ناپایداری است. در دوران کهن، سامورایی ها هم برای مراقبه و لذت به زیارت شکوفه های گیلاس می رفتند.از فرصتی که ممکن بود با کشته شدن در نبرد بعدی از کف برود استفاده می کردند تماشای این زیبایی مدیتیشنی بود که مهارت های رزمی شان را تقویت کند و مرگ هراسی شان را کمتر.
فرهنگ شوینیستی( میهن پرستی افراطی و ستیزه گر) ژاپنی در گذشته ارتباط سمبلیکی بین شکوفه های گیلاس و سامورایی ها برقرار می کند. آنها معتقدند ارواح سامورایی ها پس از مرگ به هیات شکوفه های گیلاس به این جهان باز می گردد.
مرد سامورایی نمایش مساوات، طی ده بخش در رویارویی با وجود (نا-وجود) دختر معبد سفری دیگر را آغاز می کند( سفری به درون هستی مردانه خود) که در آن قرار است به دریافت هایی نائل شود و سرانجام به رستگاری برسد.
مواجه با دیگری و ابژه میل، دریافت درک متفاوت از زمان در لحظه های وجودی، درک متفاوت از حرکت وجود، تهی شدن از خود، رقابت با خویشتن، ملاقات با خود، پر شدن، فهم عشق، مراقبه و نهایتا هاراگیری( خودکشی) بی شمشیر به خواست عشق و مستحیل شدن در بستر تاریک کیوانی با ادراکی از گلبرگهای ریز و ریزان قرمز عشق

(3)- پارادوکس
فراتر از این نمایش تناقضات همچنان وجود دارد. از یک سو راه و رسم سامورایی استوار بر مرگ شریف و رجحان بر زندگی است و این امر در راستای تحکیم و تقدیس فرهنگ مردمحورانه نظامی گری/سلحشوری و نهایتا تاکید بر فرمانبری از بالامرتبه در زمینه یک نظام سلسله مراتبی/ میلیتاریستی است.
" طریقت سامورایی"، خویشتن داری، کوچک شمردن زندگی، آرامش در برابر سرنوشت، سازش در برابر آنچه ناممکن پنداشته می شود و انتخاب مرگ بر زندگی را توصیه می کند. از طرف دیگر با پاسداشت زیبایی های روزمره ترین جزییات زندگی، لذت بردن از لحظه حاضر( باشیدن در اکنون)، سکوت و آری گفتن به زندگی روبه رو هستیم.
تاکید طراحی صحنه نمایش شکوفه های گیلاس بر اکنونی است میانه دو راه گذشته و آینده که حالا هر دو توهم اند. سامورایی نمایش دیگر نه می تواند از مسیر آمده باز گردد و نه میلی دارد به معبد وارد شود. در کسوت یک عاشق، به دختر معبد علاقه مند شده که در شکل های مختلف از جمله راهب معبد، نیمه خودش، استاد، شیطان و پیشگو و معشوق در برابرش ظاهر شده است.
مساوات با نسبی گرایی فرصت طلبانه و البته رندانه، سامورایی را نهایتا در اواخر نمایش در وضعیت عدم تعین قرار داده تا بدون ساز بنوازد و نهایتا به خواست دختر، با شمشیر خیالی خودکشی کند و در این شترسواری دولا دولا، هم شی اصلی مبارزه و خودکشی را به رودخانه بیاندازد و آماده وصل به تنانگی شود و هم در عالم خیال به مرگ با شرافت یک سامورایی آری بگوید و در نوعی معنویت انتزاعی و نامتناهی رستگار شود.
ایده درج دیالوگ بر صحنه در نمایش دیگر مساوات، این یک پیپ نیست،(با کارکرد ایده حضور در غیاب)، هم به کار رفته بود اما تعمیم آن در اینجا به کل این نمایش به اصطلاح ژاپنی، شاید تمرکز، تدقیق و تعمیق بر کلیت و جزئیات را مخدوش می کرد و از طرفی در تضاد ماهیتی با منش به ظاهر مراقبه خواه آن قرار می گرفت.

(4)- انفعال و بی عملی
امروز بخشی از آموزه های بودیستی/شبه بودیستی در فرهنگ مصرف گرای سرمایه داری متاخر راهکار جذابی برای تحمل زندگی یکنواخت و روزمرگی و کار مکانیکی هر روزه است بی آنکه نسبت به وضعیتی که در آن گرفتار آمده ایم واجد کوچکترین مولفه پرسشگری و اعتراض باشد. آیا این انفعال و سکوت مراقبه گون در برابر نظم موجود ،تن دادن به سازشگری قلمداد نمی شود؟ آیا چنین مناسکی به راستی رهایی بخش است؟
-تزکیه خشونت
((اخلاق بودایی آرام، خنثی و انسانی بر خلاف همه ادعاهایش کاملا می تواند آمیخته به بدترین شکل توحش و خشونت باشد..اخلاق سامورایی و ذن بودیستی مبتنی بر این حکم عرفانی نیز هست که این دست نیست که شمشیر را حرکت می دهد بلکه شمشیر است که دست را هدایت می کند. یعنی سوژه و انتخابی در کار نیست و ما باید فاعل خنثی و رهاشده هستی باشیم.))
به مدد همین آموزه ها ژاپنی ها در جنگ های مختلف بدون عذاب وجدان و پشیمانی مرتکب جنایات هولناکی شدند. در جنگ با چین ده میلیون چینی را کشتند یا زنده به گور کردند که به هولوکاست آسیایی معروف شد و...
-زن ستیزی
" زنان، فرستادگان جهنم اند؛ آنها برای همیشه بذر بوداهود(بیداری) را می خشکانند. در ظاهر صورتهایی از بوداسف(به بیداری وجود رسیده) دارند، اما در درونشان قلوب شیاطین پلید نهفته است." ((از یک سوترای بودایی))
جامعه و فرهنگ پدرسالار محافظه کار ژاپن که متاثر از ارزش های کنفوسیوسی و بودیستی است تنها فرهنگ و جامعه ای در جهان نیست که چنین انگاره های جنسیت زده ای را در بطن خود پنهان و عیان می کند. جایگاه ژاپن مدرن و فراتکنولوژی در گزارش سال 2021 شاخص شکاف جنسیتی فروم جهانی اقتصاد از میان 156 کشور رتبه 120 ام است. وضعیت زنان در کشورهایی مانند فیلیپین، تایلند و ویتنام به مراتب از ژاپن بهتر است.( ایران رتبه 150 ام را دارد)
نگاه پیشرو وظیفه بازنمایی وضعیت نابه سامان و ترغیب به بازخوانی و حذف نگاه نابرابر و غیرانسانی و از نو ساختن ارزش های انسانی را دارد.
***
اجرای نمایشی از محمد مساوات، به عنوان یکی از تیزهوش های تئاتر ایران اتفاقی بود که باعث شد بعد از سه سال وقفه دوباره به سالن نمایش بر گردم. در این سه سال اتفاقات بی سابقه افتاده است. از جمله افشای روایت های خشونت و آزار جنسی گسترده زنان دست اندر کار فرهنگ و هنر..پرسش هایم بسیار است. نسبت انتقادی و روشنگری این نمایش با مسائل امروز جامعه ایران پرسش ثانوی است . آیا شکوفه های گیلاس توانسته، نقدی بر انگاره های فرهنگی باشد که بسیاری از هنرمندان پیشرو جامعه مبدا(ژاپن) در صدد نقد و حذف آن هستند؟ دعوت به انتحار ذهنی و سکوت پیام ترقی خواهانه ای است؟
سکوت بسیار از نام های مهم این عرصه در برابر خشونت و آزارهای ساختاری افشا شده، نوعی سکوت و انفعال شبه بودیستی بوده است؟ یا نوعی همدستی؟ یا این سکوت از جنس بی تفاوتی گریبانگیر این روزهای بسیاری از آحاد دیگر اجتماع است؟

** ضمنا این نوشته نافی فرهنگ غنی ،فربه و آموختنی شرقی(ژاپنی) و تاثیرات بزرگش بر عرصه فلسفه، هنر و فرهنگ سراسر جهان در یکصد سال گذشته نیست.


اردشیر جان بسیار ممنون بخاطر به اشتراک گذاشتن این متن وزین. مطالعه اش بسیار لذتبخش بود
۰۷ خرداد ۱۴۰۱
نیلوفر ثانی
م.ر جان چند بار کامنتت رو خوندم و بی اغراق کلی برام جالب بود و استفاده کردم و البته وسوسه برای ادامه بحث.. :) اتفاقی که بسی غنیمته .. در کامنتی قبلی که برای اردشیر جان نوشتم فکر کنم بخشی از ...
قربانت نیلوفر جان،


من چیز خاصی ندارم اضافه کنم، نقاط افتراقمان کاملا روشن است. فقط دو نکته بگویم برای خاتمه بحثم:

یک. متوجه ‌‎ام چرا تفکیک الف از ب را لازم نمی‌بینی. راستش من به‌سیاق کلاسیک متمایل نیستم، اینکه اثر هنری خودش بی‌نیاز از تفسیر ... دیدن ادامه ›› است و... اما نکته‌ای هست: پروژه‌های فکری‌یی چون «تبارشناسی دانش» فوکو یا «تشابه و متشابهات» بودریار بیش از آنچه برای تفسیر خودِ اثر نیاز است برای ما معنابخشی می‌کنند(به‌گفته خودشان البته) و این اصلا بد نیست، چون در مسیر یک تفکر مشخص در حرکت اند و کار خودشان را دارند(اساسا وظیفه‌شان تفسیر آن اثر نیست، حالا یک تفسیری هم می‌کنند برای مقصود خودشان). برای همین می‌توان تفکیک بالا را انجام داد. اینکه با دیدن نقاشی مگریت بگوییم نقاشیِ پیپ خودِ پیپ نیست(بازنماییِ شیء خودِ شیء نیست) تقریبا مورد تأیید هرکسی قرار می‌گیرد. اما تفسیر فوکو را می‌شود به‌راحتی نپذیرفت. اتصال درونی اثر با ادعای اول به‌مراتب بیشتر است.

دو. درباره کیج ابدا موافق نیستم(قضیه ناموسی‌ست :))). نباید نسبی‌گرایی را با گستردگی شیوه‌های دریافت حقیقت یکی کرد. وجه تمیز نسبی‌گرایی(موضعی که فوکو، لیوتار، بودریار و دریدا دست‌کم در دوره‌ای از تفکرشان به آن باور داشتند) از کلی‌گرایی در پاسخ به یک سوال کاملا مشخص است: «حقیقت انتقال‌پذیر» میان جایگاه‌های متفاوت در ادراک جهان وجود دارد یا نه؟ قائل بودن به گستردگی شیوه‌های ادراک حسی و کمرنگ کردن مرزهای میانشان امری تازه نیست، پیش از کیج هم وجود داشته، شاید اصلا تاریخ هنر درباره همین باشد. کیج به‌عنوان یک فرد(البته بسیار مهم) در دل این جریان دارد مرزهای تازه‌ای را در زمانه خودش کمرنگ می‌کند، همانطور که هر هنرمندی در دوره خودش چنین کرده. این به‌معنای این نیست که به حقیقت واحد پایبند نبوده(در جای‌جای نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش می‌شود اعتقاد به وجود حقیقت را ردیابی کرد). او درنهایت به درست-غلط معتقد است. برای فوکو(دست‌کم در دروه‌ای از تفکرش که به آن راجع هستیم) درست-غلط وجود ندارد. آنقدر وجود ندارد که به جرم هم معتقد نیست و زندان و تنبیه و... را هم مردود می‌داند. این وصله‌ها به کیج نمی‌چسبد :))... طرفه اینکه اعتقاد به وجوه متفاوت در ادراک جهان به‌معنای نسبی‌گرایی نیست(اینطوری نیچه هم نسبی‌گرا می‌شود).


مراقب خودتون باشید،
ارادتمند
۱۹ خرداد ۱۴۰۱
م. ر.
قربانت نیلوفر جان، من چیز خاصی ندارم اضافه کنم، نقاط افتراقمان کاملا روشن است. فقط دو نکته بگویم برای خاتمه بحثم: یک. متوجه ‌‎ام چرا تفکیک الف از ب را لازم نمی‌بینی. راستش من به‌سیاق ...
درود م.ر جان و سپاس از توضیحاتت..
خب وقتی ما در چندتا اثر مساوات بدنبال تحلیلی از او هستیم یعنی به نوعی تبارشناسی مد نظرمون هست... نه فقط مقطعی و یا جهان یک اثر... بنابراین میشه به این روند و تغییر چنین برداشتهایی داشت... که البته بازم چندان قطعیتی نداره.. ما از منظر خودمون گفتگو می کنیم.
درباره بخش دوم، به نظرم نسبی گرایی رو اینطور تعریف می کنم که مطلقا کلی گرایی نیست.. بیشتر دلوزی و تا حدودی فوکویی است .. اینکه بس گانگی پدیده ها و تغییرات مدامی که دارند اونها رو از یک وضعیت مطلق و یکسان خارج می کنه. نسبی گرایی نه فقط اینکه اینم هست، اونم می تونه باشه، بلکه یعنی در آن واحد وضعیت های متکثر زیادی می تونه وجود داشته باشه. که هر کدام قلمروها و درون ماندگاری های خودشو تولید ... دیدن ادامه ›› می کنه.
حقیقت هم مطلق نیست بنابراین همین بس گانگی درباره اون هم وجود داره. کیج بدلیل علاقمندی و تأسی از آوانگاردها و داداها به نظر می رسه چندان از این منظر دور نباشه.. بازم من چند مقاله و مصاحبه ازش خوندم و بدون شک تو ( همون قضیه ناموسیه:))) ) بیشتر اطلاعات داری.

خیلی گفتگوی خوبی بود، باز هم منتظر حضورت هستم و موضوعاتی که قابل بحث باشه
تو هم مراقب خودت باش و بیش از پیش موفق باشی.
۲۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید