در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش رفتم سیگار بخرم...
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:42:32
امکان خرید پایان یافته
۱۰ دی تا ۰۷ بهمن ۱۳۹۸
۲۰:۳۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان

- عنوان نمایشنامه اقتباس از یک مجموعه داستان روسی است.


یادداشت کارگردان:
«رفتم سیگار بخرم،...» نتیجه‌ی هشت ماه تمرین مداوم با بهترین‌های تئاتر دانشجویی است. آنها سخت جان هستند. برای مقابله با آلودگی ماسک نمی‌زنند. با سخت‌ترین بادها هم زکام نمی‌شوند. برای آنها میان وعده های سر تمرین بی‌اهمیت است. فقط فرصتی اگر دست بدهد شاید سیگاری بکشند، یا از یک لیوان کاغذی با هم آبی خورده باشند. در درازای این پروسه‌ی تمرینی مدام شک داشتیم که آیا تئاتر کردن در این شرایط مقبول است، آیا تئاتر هنوز رسالتی دارد، آیا ما قرار است جلوتر از کنش‌های اجتماعی باشیم، آیا تئاتر همان عیان کردن زخم‌های انسانی است. این سوال‌ها فرسوده کننده بود، چون پیش¬آمدهای اجتماعی بزرگتر از هر پرفورمنس اجرایی مقابل ما می‌ایستاد و ما احساس شکست داشتیم. ناچارن چون راه دیگری نداشتیم و به تئاتر هم آلوده بودیم تا انتها آمدیم، شاید دست کم بتوانیم زخم‌های خودمان را نمایش بدهیم.


خلاصه نمایش:
(برای تئاتر اتمسفر، سخت‌ترین کار دنیا، تعریف خلاصه نمایش است)
«پسر» دم دکه آمده تا برای پدرِ معلم‌اش که پایش شکسته، سیگار بخرد. «دکه‌چی» سیگار به او نمی‌دهد، چون بچه است؛ هر چند پسر از پدرش دست‌نوشته هم آورده است. دکه‌چی علاوه بر چرخاندن دکه‌اش، توی روزنامه‌های محلی ستون نقد اجتماعی هم دارد. کابوی‌ها با اسبهایشان مقابل دکه می‌آیند که چیزی برای ته‌بندی ادامه مسیرشان خورده باشند. آنها قصد سرقت از بانک دارند، اما نقشه ندارند. پسر که جذب کابوی‌های شده و حالا ادعا می‌کند پدرش نجار است، نقشه بانک و موارد ایمنی آنجا و کم و کیف کلانتری روبه‌روی بانک را آنقدر دقیق و جزئی برایشان توضیح می‌دهد که کابوی‌ها مرعوب او می‌شوند؛ جوری که پسر در چشم‌شان دیگر بچه نیست. کابوی‌ها مجاب می‌شوند که پسر همان سرکرده‌ای است که سالهاست انتظارش را کشیده‌اند. کابوی‌های به دستور پسر و با ارعاب دکه‌چی را مجبور می‌کنند تا در روز سرقت، به جای ستونِ نقدهای اجتماعی همیشگی‌اش در روزنامه، یک داستان «عشقی زاویه‌دار» بنویسد که سربازهای کلانتری، سرشان به داستان گرم شود تا آنها راحت‌تر بتوانند بانک را بزنند. روز بعد عنوان«سرقت بزرگ قرن» سرتیتر تمام روزنامه‌ها می‌شود. دکه‌چی به خاطر داستان زاویه‌داری که نوشته  فکر می‌کند در مظان اتهام است. گربه‌اش به او پیشنهاد می‌دهد زن بگیرد که آرامش پیدا کند.


 

  • خرید بلیت نمایشها در تالار مولوی، فقط به صورت اینترنتی است و فروش حضوری در گیشه ندارد.
  • تماشاگر محترم ضمن پاسداشت حضور شما در مجموعه تئاتر مولوی به اطلاع می‌رساند از آن جا که این مجموعه در پردیس مرکزی دانشگاه تهران واقع شده، رعایت حجاب و شئونات دانشگاهی الزامی است و همچنین استعمال دخانیات ممنوع است. پیشاپیش از همراهی شما در احترام به قوانین دانشگاه سپاسگزاریم.

گزارش تصویری تیوال از نمایش رفتم سیگار بخرم / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› یادداشت باقرسروش کارگردان نمایشِ (رفتم سیگار بخرم، ده سال طول کشید) به بهانه­ ی از سرگیری اجراهای این نمایش

›› «رفتم سیگار بخرم...» روی صحنه می رود

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، مرکز تئاتر مولوی
تلفن:  ۶۶۴۱۹۸۵۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تولد لجن از لجن در دنیایی که همه مجذوب ثروتند و شیفته ی لذت و بنده ی شهوت . کودکی که با خطایی کوچک چنگ میزند بر تار های سقوط و مردمانی که خواسته و ناخواسته خلقش می کنند . نویسنده ای که قرار است خالق باشد و روشنگر و هدایتگر جامعه ، خود آلت دست سوژه هایش می شود و در نهایت میمون وار در صحنه سرگرم می کند جماعتی تبهکار را.
رفتم سیگار بخرم،... نمایشی محترم است و قابل ستایش اگر درست نگاهش کنید.
فرم و اجرا و بازیهای خوب همراه با موسیقی عالی، ولی متاسفانه خالی از محتوا و یا درست تر اینکه، من خیلی نتونستم بفهمم متنو
اینکه چرا از یه شروع فلسفی، سیاسی میرسه به صحنه های (از نظر من) کاملا نامربوط پایانی ؟!
ممنون از نظرت دوست عزیز.. صحنه اخر و فرم اجراییش به نوعی سرنوشت شخصت دکه‌چی و زوال اونه.
۰۱ بهمن ۱۳۹۸
سید مهدی جان دقیقا منم باهاتون هم‌نظرم و محتوا جذبم نکرد. بین موضوعات تا رسیدن به زوال شخصیتی دکه‌چی به نظرم به سختی میشد «و» گذاشت، به انگار موضوعات یا شخصیت‌ها به زور بهم مرتبط میشدن. (با احترام به نظر آقای سروش)
۰۱ بهمن ۱۳۹۸
درود سید مهدی عزیز مطلبی در مورد این اثر نوشتم اگه ملاحظه کنی شاید کمی برای کشف داستان و روایت های اون کمک کننده باشه ..
۰۱ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

اجرا حس لطیفی داره مثل آبرنگ، کار از رنگ آمیزی و نورپردازی خوبی برخور داره. انگار که کارگردان از تکنیک طراحی استفاده کرده برای بیان در اجرا.
بخش چاقو واقعن آدرنالینی بود منکه دوست داشتم.
بدنهای ورزیده و حرکات فیزیکی بازیگرها خوب بود، و این چیزیه که به شخصه در نمایش خیلی برام اهمیت داره.
فضاسازی خوبی در کار میبینیم