خواب الودگی نوعی اگاهیست که بدانیم،که بدانید ،که بدانند ..برخی از این ما های مهم ،درجای هایی ازین خاک مشغول گریستن برای زخمهایی هستند که علتش همین خاک بوده واکنون فراموش شده اند..
و چه بسیارند چنین سوژه های خاموشی !!
تبریک به جناب بیات فر عزیزم و گروهش به پاس چنین اثر ثمربخش و تامل برانگیزی
گویی در عالم برزخ سیر می کنند
نه راهِ پس دارند!نه راهِ پیش
تردید از آنچه کردند و افسوسِ آنچه می شناسند و می توانند نقشِ آن را بازی کنند، اما حیف و صد حیف...که نه خود، باور دارن! نه دیگران
من برزخِ بازمانده ها و دغدغه یشان رادر نمایشِ یک ساعته ای که به تصویر کشیدین، خوب لمس کردم! پلانِ آخرِ نمایش ماحصل و نتیجه ی عینی را به تصویر کشید و مهرِ "خدا قوت" را بر پرده ی نمایش چسباند.
پرداختن به تنهایی و رنجهای عزیزانی که در جنگ سلامت روانشان آسیب دیده،کاملا بهجا و لازم است.
اما در این نمایش به واقع پرداختی وجود ندارد و بازیها جز "مجید" به دل من ننشست..بازیگرها همدیگر را و اجزای صحنه بازیگران را ماسکه میکردند..آیا لازم بود تابلوی "آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان" یا "تیمارستان" را ببینیم؟ آیا نمیتوانستیم خودمان فضا را تشخیص دهیم؟
داشتم فکر میکردم سطح بقیهی کارهای جشنوارهی تئاتر شهر چطور بوده؟!
برای گروه آرزوی پیروزیهای بیشتر دارم و امیدوارم رو به جلو حرکت کنند.