گفتوگو با کارگردان «قلادهای برای یک سگ مرده»
حامد هادوی: کارهای سرگرمکننده با اندیشه مخاطب کاری ندارند
احمدرضا حجارزاده: مدتی است اجرای نمایشهای مونولوگ در سالنهای نمایشی پایتخت رونق گرفته و طی ماههای گذشته، تعداد قابل توجهی از نمایشهای تکبازیگر روی صحنه رفتهاند. یکی از مونولوگهای در حال اجرای این روزها، نمایش «قلادهای برای یک سگ مرده» به نویسندگی محمد چرمشیر و کارگردانی حامد هادوی در تماشاخانه صحنه آبی است. در این نمایش، محمد فرامرز، نخستین بازی حرفهای خود را روی صحنه تجربه میکند.
این نمایش با فرمی ابزورد، درباره مردی دارای اختلالات روانی است که خود را سگ میپندارد و در احوال پریشان خود به نقد وضعیت انسان معاصر در
... دیدن ادامه ››
جامعه جهانی میپردازد.
نمایش «قلادهای برای یک سگ مرده»، در واقع نتیجه عملی یک کارگاه آموزشی بوده که با حمایت و مشارکت تماشاخانه صحنه آبی روی صحنه رفته است. به بهانه اجراهای این نمایش، با کارگردان آن به گفتوگو نشستیم.
--برای اجرای نمایش تازه، چه شد سراغ متنی از آقای چرمشیر رفتید؟
پس از سالها تجربه در زمینه کارگردانی و نگاهی متفاوت به تئاتر به مثابه اندیشه، تفکر و تعقل و با آگاهی به فضای روز جامعه بشر، نمایشنامه «قلادهای برای یک سگ مرده» به قلم استاد محمد چرمشیر را انتخاب کردم، چون معتقدم این نمایشنامه یکی از مهمترین نمایشنامههای ابزورد ایران است و جای آن از آغاز قرن بیستویکم که مردم بیمارگونه درگیر روزمرگی شدهاند، روی صحنه خالی است؛ پس بر آن شدم این نمایشنامه را که حاصل برگزاری دوره بازیگری و کارگاه بازیگری خودم بود، در معرض دید عموم قرار بدهم.
--برداشت و دیدگاه شما نسبت به مضمون این نمایشنامه چیست؟ متن آقای چرمشیر چهقدر به دغدغههای خودتان نزدیک است؟
برداشت من به متن، نگاهی بیمارگونه به انسان مدرن و تنهایی محکوم بر انسانهاست که ذرهذره از درون در حال متلاشی شدن است. آلبر کامو زندگی انسان را بیمعنی میداند و استدلال میکند که انسان مجبور شده این واقعیت اجتنابناپذیر را بپذیرد که توضیح منطقی و قانعکننده درباره جهان هستی از دسترس او خارج است. وقایع پیشآمده، جنگها، امراض، بلایا، نفرتها، مرگ، همه و همیشه هست؛ هولناک و ابزورد (سیاهه ماترک یک عمر هیچ نبود). بشر فیالنفسه هیچ است. انسانهای امروز در استحاله دنیای مدرن گیر افتادهاند؛ انسانهایی که میانِ بودن یا نبودن، خوب یا بد، زشت یا زیبا، ماندن یا رفتن و... دست و پا میزنند. این متن و البته اجرای متفاوت آن، مخاطب را به یک چالش فرا میخواند؛ چالشی که از آغاز نمایش یقه مخاطب را میگیرد و او را به دنیای شناختهای که در ناخودآگاه خود دارد، پرتاب میکند تا با تنهایی خود در برابر خیل عظیم همنوعانش روبهرو بشود و در نهایت آنها را به فکر فرو خواهد برد تا در دنیای مدرن، خود و اندیشه خود را به قضاوت بنشینند. میشل فوکو معتقد است «حقیقت چیزی است که در درون ما نهفته است و آنچه ما را به این حقیقت روبهرو میکند، آینه است و همان دستی که ما را میگیرد، همان دستی است که ما را پس میزند»؛ ما مخاطب را درگیر حقیقت میکنیم، یک مضحکه بیکنش و تکرار بیهودگی از وضعیت رقتانگیز آدمهایی که همچنان با همان دستی که میبخشند، میکشند!
--فکر میکنید با ظهور تکنولوژی در زندگی امروز و تغییرات اجتماعی و سیاسی زندگی انسان طی سالهای اخیر، موضوع این نمایش چقدر میتواند مخاطب امروز تئاتر را درگیر کند و دغدغه او باشد؟
خب، با توجه به مفاهیم اجتماعی و فلسفی نمایشنامه، میتوان گفت نمایش ما اساساً موضوع جهانشمولی دارد، یعنی موضوع آن میتواند همهجا را در بر بگیرد و دغدغه تمام مردم در هر نقطهای از کره خاکی باشد اما به تناسب جامعه ما هم قطعاً این فکر از طرف ما و گروه اجرایی و من در انتخاب متن به عنوان کارگردانی که میخواهم آن را روی صحنه ببرم وجود داشته که این دغدغه انسانی و جهانشمول میتواند شامل حال جامعه ما هم باشد. بخش دیگر این بحث جهانشمول بودن و دغدغه مخاطب بودن به دو بخش تقسیم میشود: بخش اول اینکه منِ مخاطب ذاتاٌ میبینم این نمایش دغدغه من است. بخش دوم این است که چقدر برای دغدغهام وقت بگذارم و به لحاظ زمانی و مالی چقدر هزینه کنم که با چنین اثری مواجه بشوم و در ذهنم، خودم را به چالشهایی بکشانم؟! یک بخش دیگر آن است که چه شرایط و مواردی دخیلاند که عملاً مخاطب را جذب این نمایش کند یا نه؟ دلیل حرفی که میزنم، این است که در سالهای اخیر، بهویژه همین روزها و ماههایی که بهتازگی پشت سر نهادیم، شاهد این هستیم که به برخی فعالان فضای مجازی که بیشتر توسط عامه مردم شناختهشده هستند، از سوی کارگردانان کار تئاتر پیشنهاد میشود و به عنوان بازیگر در تئاتر حضور پیدا میکنند. معمولاً عموم مخاطبان خیلی راغب هستند برای دیدن این افراد که معمولاً در فضای مجازی آنها را دیدهاند، به تماشای این کارها بروند. خود آن افراد هم جذبکننده مخاطب آن نوع آثارند، فارغ از موضوعی که در نمایش مطرح میشود. بهعلاوه اینکه در این دوره و زمانه، مخاطب تئاتر را بیشتر به عنوان سرگرمی میبیند. سراغ تئاترهایی میرود که جنبه کمدی دارند. مخاطب امروز دوست دارد بیشتر سرگرم شود. شاید این اتفاق برمیگردد به همان بحث تکنولوژی و رویدادهای اجتماعی و سیاسی جوامع دنیا که ذهن مخاطب شلوغ است. حالا بعضیها دنبال پاسخ این شلوغی، در کتابها و آثار هنری میگردند تا خودشان هم راه درستی را انتخاب بکنند. بعضاً از این شلوغی بیرونی و ذهنی، مخاطب به سرگرمی و خنده پناه میبرد.
--پروسه تمرینها چقدر طول کشید و شیوه کار شما با بازیگر چگونه بود؟
حدود یک دهه از زندگی هنری من به مقوله آموزش نعطوف بوده است و این آموزش نسل جوان و جویای نام باعث شد تمام اجراهایی را که در این دوران داشتهام، با هنرجویان تحت آموزش خودم به صحنه ببرم. محمد فرامرز از هنرجویان کارگاه بازیگری در کرج بود که نشان داد هنرجوی تلاشگر و باانگیزهای است و به همین منظور تصمیم گرفته شد او در این نمایش همراه ما باشد. خواسته یا ناخواسته، فرامرز را با چالشی سخت روبهرو کردم و متنی را به او سپردم که حتی در خوانش هم سنگین و صیقل است. خوشبختانه محمد فرامرز با تلاشهای خود و انگیزههای فراوانی که دارد، توانست خود را روی صحنه محک بزند و بدرخشد. امیدوارم در هدفی که دارد، موفقتر از پیش باشد و این راه را با جدیت و پرتوان ادامه بدهد.
--اجرای نمایشهای مونولوگ نیاز به مهارت ویژه بازیگر و خلاقیت کارگردان دارد. برای ایفای نقش در این نمایش، بازیگرتان را چطور انتخاب کردید؟
دقیقاً همینطور است. نمایشهایی که بر مبنای حضور یک بازیگر اجرا میشوند، سختیهای خاص خودشان را دارند اما همانطور که در پاسخ به پرسش قبل گفتم، با توجه به اینکه مدتی است در آموزشگاهها و موسسههای هنری تئاتر مشغول به تدریس بازیگری هستم، با هنرجویان مختلفی سروکار داشتم که در سال و بهویژه ماههای اخیر، محمد فرامرز را با توجه به پتانسیلی که از او در کلاسها و کارهای عملی سراغ داشتم، برای بازی در نمایشم انتخاب کردم، چون در کلاسها نشان داده بود میتواند وارد عرصه حرفهای بشود. در واقع به نوعی میتوان گفت نمایش «قلادهای برای یک سگ مرده»، خروجی عملی آن کلاسهاست که این بازیگر انتخاب و معرفی شده به عرصه تئاتر حرفهای.
--آیا در پروسه تمرینها، به رویکرد ابزورد نمایش فکر کرده بودید و تصمیم داشتید متن را قطعاً در چنین فضایی کار کنید؟
بله، یکی از مولفههای تئاتر ابزورد، شخصیت است که به صورت انسان یا انسانواره راوی هستند، یعنی افرادی که هویت مشخصی ندارند اما دارای ویژگی اجتماعی، اخلاقی و روحی هستند. اینجا با انسانی طرفیم که درگیرودار اختلالات روانیاش خود را سگ میپندارد و به واگویی آنچه در دوران حیات بر او گذشته، میپردازد و دنیای مدرن را مورد نقد قرار میدهد. این آدمها در حال تکثیر شدن هستند و این، پایانی تلخ از سرنوشت بشری است که در تنهایی، عصیان و طغیان کرده و آغاز و پایانش یکی است.
--نظرتان درباره شرایط تئاتر در این روزها و آثاری که اجرا میشوند، چیست؟
قطعاَ بازی در تئاتر میتواند جایگاه معرفی چهرههای جدید و با استعداد در عرضه بازیگری باشد. چالشی که امروزه در فضای تئاتر ما حاکم است، متاسفانه تغییر در سلیقه مخاطب است. بعضا حضور سلبریتیها، بلاگرها، رپرها و... روی صحنه و ارائه کارهایی که صرفاَ سرگرمکنندهاند و به اندیشه مخاطب کاری ندارد، آسیب به تئاتر وارد کرده و باعث شده نه تنها بازیگران خوب ما در حوزه تئاتر خانهنشین بشوند، بلکه مخاطب هم به دنبال تفکر و اندیشه نباشد و صرفاَ اجراهایی را انتخاب کند که زمانی از روز خود را به خوش گذراندن سپری کند. تئاتر فلسفی و ابزورد مخاطب خاص خود را دارد. وقتی از تئاتر اندیشهمحور صحبت میکنیم، نمیتوانیم اسمی از فلسفه نیاوریم، تئاتر و فلسفه پیوند دیرینهای دارند. امیدوارم دوباره شاهد اجراهای درخشان با حضور هنرمندان شاخص در حوزه تئاتر روی صحنهها باشیم و تئاتر تجاری جای خود را به تئاتر اندیشهمحور بدهد و سلیقه مخاطب که عنصر اصلی نمایش است، بازسازی و ترمیم بشود.
--برای اجرای این نمایش چرا تماشاخانه تازهتاسیس صحنه آبی را انتخاب کردید و سراغ سالنهای دولتی یا سالنهای خصوصی شناختهشده نرفتید؟
سالنهای دولتی، جریان و روند اداری خاص خود را دارند و با توجه به اینکه برای هنرمند، هزینههای کمتری را شامل میشود و اجرا در آن سالنها به نوعی حمایت از آثار هنری است، با ازدحام درخواست از طرف هنرمندان روبهروست و شاید ماهها و سالها طول بکشد که نوبت به یک کارگردان و گروه هنری برسد که در مثلاً فلان سالن هنری و معروف، اجرایی روی صحنه ببرند. این باعث میشود اگر هنرمندان صرفاً به سالن دولتی فکر کنند، خیلی کمکار میشوند یا تولید آثار هنریشان به صفر میرسد. در سالنهای خصوصی هم چون نمایشهایی که مفاهیم تراژیک و فلسفیتر را در قالب درام به تصویر میکشاند، شاید نتوانند مخاطب زیادی را جذب و هزینهها را تامین کنند، با شکست مواجه میشوند؛ بنابراین با توجه به اینکه ما با آقای وحید معینی دانشمندی، مدیر تماشاخانه سالها رفاقت و همکاری هنری داشتیم، رایزنیهایی کردیم و در واقع نمایش «قلادهای برای یک سگ مرده»، تولید مشترک این تماشاخانه و گروه اجرایی ماست و حتی قرار است در آینده تمام تولیدات نمایشی ما با همکاری این تماشاخانه انجام شود. این اتفاق، هم کار ما را به لحاظ همکاری راحتتر میکند و هم از نظر مالی و حمایتهایی که مدیر این تماشاخانه از ما دارند. در نتیجه ما به عملی شدن دغدغههای تئاتری و اجراهایمان نزدیکتر میشویم تا بتوانیم مخاطب را به سالن تئاتر بیاوریم.
--در پایان، نکته ناگفتهای اگر مانده، بفرمایید.
در پایان، از مدیریت و کارکنان تماشاخانه صحنه آبی به خاطر حمایت از تئاتر و گروه جوان اجراییام کمال تشکر و قدردانی را دارم که دلسوز و صمیمانه همراه ما بودند.