در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی منصوری | درباره نمایش مردی برای تمام فصول
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:00:21
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
زندگی و مرگ مرد بی اهمیت

نقدی بر "مردی برای تمام فصول"
نمایش - بهمن فرمان آرا

*خطر لو رفتن*

من هم مثل این بیش از 1000 نفر از کسانی بودم که با اشتیاق فراوان مردی برای تمام فصول را "می خواستم ببینم"؛ خبر اجرای نمایشی از ... دیدن ادامه ›› بهمن فرمان آرا، با بازی رضا کیانیان و البته فهرستی از دیگر بازیگران استخوان دار خودش برای هیجان زده شدن کافی است. کار این گروه روی متنی که فرد زینمن از آن فیلمی فوق العاده درآورده عطش تماشا را کامل می کرد.

سر جمع، مردی برای تمام فصول قصه مردی است که سر اعتقاداتش می ایستد و در این ایستادگی احتیاط و قانون مداری را زیر پا نمی گذارد. متن، دیالوگ نویسی بی نقصی دارد و شخصیتی الهام بخش را ترسیم می کند که می تواند به عنوان یک الگو دیده شود. تماشای نسخه زینمن نفس را بند می آورد و قهرمانی را شکل می دهد که مخاطب نگران سرنوشتش می شود.

اما نمایش فرمان آرا این کار را نمی کند. و با وجود متنی به این خوبی، نام هایی به برازندگی فرمان آرا و کیانیان، عوامل نام آشنای دیگر و سالنی که امکانات خوبی برای اجرای نمایش دارد، باید جستجو کرد که این نگون بختی از کجا به سر نمایش آمده است.

در درجه اول صدای نمایش کم است. این شامل صدای بازیگران می شود که بیشتر در عمق صحنه قرار گرفته اند و اغلب صدای چندان بلندی هم ندارند (به جز بازیگر نقش کرامول که به شکلی اغراق شده صدایی بلند داشت). این موضوع در متنی که اساسا متکی بر گفتارها و دیالوگ های جواهرنشان است می تواند درست به معنی شکست اجرا باشد.
اما جدا از صدای بازیگران، کلاً نمایش در بخش صدا، برهنه است. موسیقی، تنها سه یا چهار بار وارد بازی می شود و صداهای زمینه ای هم انگشت شمار و پاره پاره و بی اثر به کار رفته اند.

موضوع صدا، نشانه ای است ار ضعف بنیادی اجرا که آن را نچسب کرده است: نمایش در انتقال حس به تماشاگر ناکام است. ممکن است این را به حساب بدبینی من بگذارید، اما به عنوان نشانه صحنه ای را مثال می آورم که سر تامس مور، قهرمان قدیس گونه ی نمایش، در نزدیکی اعدام و در حبس با همسر و دخترش دیداری جانسوز دارد و در لحظاتی که رضا کیانیان اشک می ریزد و دیالوگ هایی تقریباً غیرقابل شنیدن ادا می کند، تماشاگران در گوش هم حرف می زنند، هیچ حسی از تأثر ندارند و آماده اند تا به کوچک ترین بهانه ای بخندند. (و البته خواهش دارم کسی موضوع شعور تماشاگر را پیش نکشد؛ نمایش موظف است تماشاگرش را با خودش همراه کند و نمایش های بسیاری در همین کشور و برای همین تماشاگران اجرا می شوند که توانایی این کار را دارند.)

این ناکامی نمایش در همراه کردن تماشاگر، علاوه بر موضوع صداها، دلایل دیگری هم دارد. سردستی بودن فضاسازی بصری عامل مهم دیگر است. نمایش با وجود تعدد موقعیت، در یک صحنه می گذرد که این به خودی خود چیز بدی نیست (گر چه سالن امکان تعدد صحنه را در خود دارد). اما صحنه با توجه به متن تغییر فضا نمی دهد. مثال اینکه نور و حال هوای صحنه های افتتاحیه که در آن ها همه چیز خوب است و همه خوشحالند، تفاوتی با صحنه ی زندان که قاعدتاً فضایی است تنگ و تاریک و دون شأن قهرمان ندارد (به جز یک ابزار شکنجه که در انتهای صحنه آویزان است). نتیجه این می شود که تماشاگر زندان را زندان نمی بیند و اندوه شخصیت ها را در نمی یابد.
ضعف فضاسازی بصری محدود به طراحی صحنه نیست. مثال این که در داستان به جایی می رسیم که فاجعه بزرگ در حال رخ دادن است: سر تامس مور در آستانه ی دستگیری است. شاید یک کارگردان دیگر، با در دست داشتن همین تعداد سیاهی لشگر، برای ایجاد حس آشوب و دلهره، آنان را از این سو به آن سوی صحنه می دواند، یا رنگ نور را تغییر می داد یا حداقل موسیقی جانسوزی را پخش می کرد؛ اما اینجا هیچ خبری نیست. بازیگران اکت ویژه ای ندارند. جملات به شما می گویند که اتفاق بدی افتاده. اما شنیدن به هیچ وجه مانند دیدن نیست.
یا صحنه دادگاه که در آن جملاتی بسیار مهم و غرّا گفته می شود، صحنه ای لخت و پتی است با حضور سه هیئت منصفه بی حرکت و سه عالیمقام بی واکنش. نتیجه این می شود که جملات تامس مور که قرار است بر عمق جان مخاطب بنشیند، مثل نسیمی از کنار گوشش عبور می کند. قابل مقایسه است با چیدمان دیگری که در آن، صحنه دادگاه به عنوان اختتامیه نمایش، با حضور همه بازیگران و سیاهی لشگرها به صحنه ای پرجمعیت تبدیل می شد و بازیگران با واکنش هایشان دریافت مخاطب را جهت دهی می کردند.
این ها در حالی است که طراحی صحنه ظرفیت های خوبی مثل پرده ها را هم دارد که حداقل استفاده ازشان شده است.
بدین ترتیب نمایش بدون تمهیدات بصری به نمایشی رادیویی تبدیل شده، رادیویی که پیچ ولوم آن تا نزدیک ته پایین کشیده شده است. در نتیجه سالن دوپاره می شود: قسمت سن، که روی آن، آن انتها، بازیگرانی مشغول حرف زدن برای خودشان هستند و قسمت تماشاگران، که تا حد حوصله شان با نمایش راه می آیند و هر جا بخواهند نمایش را رها می کنند.

دلیل دیگر این ناتوانی در انتقال حس، که با بی میلی به آن اشاره می کنم، مشکل بازیگران است. فکر نمی کردم روزی چنین چیزی بگویم؛ اما به ناچار باید گفت که "مردی برای تمام فصول" از بازی رضا کیانیان و سیامک صفری بیشتر از آن که بهره برده باشد، آسیب دیده است. مشکل سیامک صفری (که متاسفانه در برخی دیگر از اجراهایش هم دیده می شود) نمکین بودن بی موقع است. همان صحنه زندان را در نظر بیاورید که قهرمان و خانواده اش در حال سوز و گدازند و آمدن آقای صفری و ادای جمله "2 دقیقه باقی مونده" با لحنی که برای آن صحنه واقعاً اشکال دارد، تماشاگران را به خنده می اندازد.
اما چطور به خودم اجازه دادم به آقای کیانیان تردید کنم؟ مشکل اینجاست که من فیلم زینمن را دیده ام و خبر دارم که جملات سر تامس مور وقتی با شور و قدرت ادا می شود چطور تماشاگر را میخکوب می کند. آقای کیانیان، در درجه اول نقاط مکثی در جمله هایش وارد کرده بود که ضرباهنگ متن را از بین می برد. بی ادبی است، اما بر این عقیده ام که این نقاط مکث بیشتر از آن که فکر شده باشد، حاصل مسلط نبودن استاد بر دیالوگ هایش و نیاز به یادآوری آنها بوده است. اما فارغ از آن، به نظر می رسد خوانش آقای کیانیان از نقش هم با خوانش پل اسکافیلد در فیلم زینمن اختلاف اساسی دارد. سر تامس مور اسکافیلد قهرمانی است که تک تک جملاتش مخاطبش را تکان می دهد. در اینجا، آقای مور، مردی وارسته، نسبتاً مصمم و نسبتاً وارفته ترسیم شده که تلاشش این است که کسی را اذیت نکند و آسه بیاید و آسه برود.
من روایت اسکافیلد را به روایت آقای کیانیان ترجیح می دهم. هم به دلیل علاقه شخصی و هم به خاطر مسیر روایی خودِ نمایش. سوالی که باید پرسید این است که آیا این داستان زندگی و مرگ شهروندی است که از شدت احتیاط بی عمل می شود و بعد هم از بداقبالی می میرد یا داستان مردی است که جانش را بر سر عقایدش می گذارد؟ فارغ از این که من به شخصه این دومی را بیشتر دوست دارم و ارجاعات سیاسی قصه هم به روشنی روایت دوم را انتخاب کرده اند، سایر اجزاء نمایش هم به نظر در تلاش بوده تا به روایت دوم برسد: یک مثال، مرگ سوگوارانه مور و عروج او به سمت نور می تواند باشد.

بنابراین به نظر می رسد رضا کیانیان با خوانش ویژه اش از متن، در خلاف جهت دیگر اجزاء نمایش شنا کرده و با همراهی سیامک صفری، نمایش را از داستان قهرمانی مصمم به سمت هجویه ای در مورد بی عملی کشانده است. صدا و تصویر نمایش هم کمترین اثر را بر تماشاگر می گذارد، در حالی که می توانست تکانش بدهد. حالا، در کمال تأسف و اندوه، با قصه مردی طرفیم که هیچ کاری نمی کند و نه تنها کسی از اطرافیانش او را درک نمی کند، توانایی همراه کردن تماشاگر را هم ندارد.
این مایه افسوس است.

به هر حال، اگر از نمایش های رادیویی (مثل سقراط که همین چند وقت پیش در همین سالن اجرا شد) لذت می برید، مردی برای تمام فصول را به شما توصیه می کنم. اگر هم مثل من مشتاق دیدار فرمان آرا و کیانیان بر صحنه تئاتر هستید، فرصت را از دست ندهید. اما اگر به دنبال تماشای قصه ای خوب و الهام بخش اید، سفارش من این است که از خانه بیرون نیایید. لپ تاپ تان را باز کنید، "مردی برای تمام فصول" به کارگردانی فرد زینمن را دانلود کنید (اگر دوبله ی فارسی را پیدا کنید که چه بهتر)، پتو را دورتان بکشید و در حین تماشای یک شاهکار واقعی، از چای گرمتان لذت ببرید.
ممنون از نوشته خوب و بی نقصتون و اینکه کاملن با شما هم عقیده ام.....فقط با پایان بندیتون در مورد نمایش سقراط موافق نیستم... پاینده باشید
۱۸ آبان ۱۳۹۳
نقد بسیار خوبی نوشتید
۲۴ آبان ۱۳۹۳
آرزوی 8 ساله رضا کیانیان نفهمیدم
چه آرزویی؟

فیلم مردی برای تمام فصول رو دیدید؟ حتی دیالوگ ها ' کثیف شدن چکمه پادشاه و... کلی چیزهای غیر ضروری که کپی شده بودند و خسته کننده ...
۰۴ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید