در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیر پارسا حق‌پرست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:59:39
 

فعال هنری

 ۲۵ تیر ۱۳۸۶
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خیلی خوش حالم از اینکه اجرا رو از دست ندادم و توانستم قبل از اتمام بلیط فروشی، بلیط تهیه کنم و به تماشای این نمایش بنشینم. وقتی از سالن بیرون آمدم، از تماشای نمایش بسیار خوش حال بودم و به همراه هایم چندین بار این نکته را که:《چه خوب شد اجرا رو از دست ندادیم» را گفتم.
نمایش خیلی روان شروع می‌شود. در ابتدا شما اتفاق ویژه را نمی‌بینید که خواب را از سرتان بپره... که به نظرم دلیل مشخصی داره که در ادامه توضیح میدم. زمانی که چند دیالوگ اول خانم فراهانی گفته می‌شود... صدای آقای چنگیزیان را می‌شنویم که در جای دیگری قرار داره، آن هم جایی مخاطب باید یک مقدار سرش را بچرخاند تا پیدایش کند. همین اول کار با این میزانسن کارگردان به ما می‌فهماند که قرار است کاری را ببینیم که پر از حرکت است، چرا که مخاطب را در اول نمایش وادار به گشتن می‌کند. کارگردان به ما می‌فهماند که این نمایش یکم متفاوت‌تر از بقیه تئاتر هایی که دیده‌اید خواهد بود.
در ادامه با ورود بقیه پرسوناژ ها صحنه شلوغ می‌شود، در ها مکرر باز و بسته می‌شوند. دیالوگ به قول خود آقای چنگیزیان تق تق تق گفته می‌شود و باعث بالا رفتن ریتم در صحنه می ‌شود. برای همین است که اول نمایش این گونه شروع نمی‌شود. اگر قرار باشد یک شروع هیجانی داشته باشد، به دلیل این‌ که در طول نمایش ریتم بالایی داریم، ممکن است ریتم یک نواخت و تماشاگر خسته شود. و اگر این حجم از شلوغی بازیگر در صحنه‌ی نسبتا کوچک، سرعت زیاد گفتن دیالوگ ها، میزانسن‌ها و حرکت‌های زیاد بازیگران در طول نمایش (به نظر من) تو ذوق نمی‌زند و بیننده را خسته نمی‌کند، به خاطر انتخاب های درست کارگردان برای حفظ ریتم است.
درباره شوخی یک نکته‌ای به ذهنم اومده بود... در چند شوخی ابتدایی، جنس شوخی ها نمایشی است. مثلا در رابطه با فاصله گذاری برشت یا تکنیک های استانیسلاوسکی است. به نظرم اگر این شوخی ها جای دیگه از نمایش استفاده می‌شد شاید گیرایی بیشتری داشت. شاید استفاده از شوخی های تخصصی برای ابتدای نمایش انتخاب ... دیدن ادامه ›› خوبی نبود. چرا که بعضی از مخاطبین شوخی را اصطلاحا نگرفته و ارتباط با کار برقرار نمی‌شود. اما همبن طور که گفتم فقط چند تا هستند و سریع تموم می‌شوند شوخی هایی از جنس تکرار و ... جایگزین می‌شوند که کار را روی غلتک می‌افتد.

با تمام این حرف‌ها و تمجید‌ها و نقد‌ها... چیزی که ارزش این کار را نشان می‌دهد، پرده دوم نمایش است. جایی که کل نمایش از اول تکرار می‌شود، اما بدون دیالوگ! و خنده می‌گیرد! آن هم نه خنده‌ی کم و گذرا. زمانی که چرخش صحنه اتفاق می‌افتد همه‌ی تماشاچی ها شاخک هاشان تکان می‌خورد که :«چه خبره؟» البته که نقدی هم به چرخش صحنه دارم، به نظرم خیلی طول کشید و ریتم افتاد. هر چند می‌فهمم که بخش زیادی از آن برای تعلیق در تماشاچی است، اما به نظرم زیاد بود. بگذریم، ما صحنه‌ی چرخان رو در تئاتر های دیگه ‌ای هم دیدیم، اما خنده گرفتن و همراهی مخاطب تا پایان پرده با حداقل ترین دیالوگ‌ها، نه، شاید کمتر. و این از نظر من فوق‌العادست.
در طول نمایش به صورت خیلی گذری و در دیالوگ به معضلات بازیگران، کارگردانان و همه عواملی که یک تئاتر را به روی صحنه می‌برند، اشاره می‌شود. مشکلاتی مثل بیمه نبودن بازیگران، مشکل در فروش بلیط، مشکل در تمرینات و ... به نظرم آقای کوشک جلالی دقدقه‌ها و مشکلاتش را در قالب یک تئاتر کمدی که بتواند سرمایه‌ای هم همراه داشته باشد، به صحنه برده. که به نظرم این یکی از مسائلی است که ارزش کار را بالا می‌برد. همین که قرار نیست شما یک کار مبتذل ببینید که به هر نحوی سعی می‌کند شما را بخنداند و هیچ آورده دیگری با خود ندارد، برای من یک نکته مثبت است.
بعد از پرده دوم، برای من به شخصه پایان بندی خیلی زیبا بود. وقتی صحنه به حالت نصف در آمد، مکان ایستایی بازیگران در پشت صحنه و حالت‌شان و آن نریشین فوق العاده که خود استاد کوشک جلالی میخواند (پخش می‌شود) کاری کرد که مو های تنم سیخ شود. دیگر نمی‌خواهم در رابطه با قاب نهایی که خلق می‌شود حرف بزنم، فقط همین را بگویم که بروید و تماشا کنید و لذت ببرید.
خیلی حرف زدم و می‌خواهم با این جمله، به این متن بلند پایان بدم. در دوره‌ی زمانی هستیم که مردم علاقه‌مند به چیز های مبتذل و سخیف هستند. سلیقه مردم به گونه‌ای شده که فکر می‌کنند تئاتر، همان تئاتر های آزاد است که بدون هیچ خلاقیتی، هیچ پیامی، هیچ مفهومی و با کمترین ارزش هنری روی صحنه هستند. اشکالی هم ندارد،‌مردم در شرایط کنونی جامعه نیازمند آثار فرهنگی هنری هستند که برای ساعتی ذهنشان را باز کند. اما خدا کند که مردم به آن عادت نکنند و با دیدن تئاتر های کمدی خوب سطح توقع خودشان و هنری جامعه را بالا بکشند. در این مدت من بنگاه تئاترال و همین جنون محض را دیدم و به افراد زیادی معرفی کردم تا آنان هم ببینند و متوجه این بشوند که می‌شود کار کمدی خوب که واجد شرایطی که گفتم باشند.
امیرمسعود فدائی، امیر مسعود و مسعود زارع این را خواندند
حسین چیانی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظرم نمایش بسیار حواشی داشت، از داستان‌های قبل شروع اجرا و منع حضور کاوه آفاق تا وقتی که خود اجرا شروع شد. ما در دومین روز به تماشای اجرا نشستیم و من حدس می‌زدم از این دست اتفاق‌ها و تاثیر‌گذاری‌های‌اش باید در همان روز اول می‌بوده و دیگر به روز دوم کشیده نمی‌شده اما خب... بگذریم. اجرا که تموم شد و در راه‌رو‌های خروجی تئاتر‌شهر که بودیم، به همراه‌هایم گفتم: «اجرای خوبی بود به علت‌های زیادی؛ اما اجرای شاهکار و کم نظیری نشد به خاطر 4 الی 5 دلیل کوچک.»
من نمایشنامه را قبلا خوانده بودم و تسلط نسبی به روایت نمایشنامه داشتم. وقتی در سالن نشستیم، نگاهم جلب شد به طراحی صحنه، مخصوصا بخش آوان‌سِن. برایم جالب بود که چقدر زیرکانه از موضوع چرخش و کروی بودن و تخت بودن مسائل نجومی در طراحی صحنه استفاده شده.(دو دایره/نیم‌دایره سمت چپ و راست صحنه) از آن جالب‌تر برایم این بود که یکی از تم‌های اصلی متن واقعیت یا به تعبیر دیگر حقیقت‌های عالم است، و تمام اشکال حاضر در صحنه (دایره/نیم‌دایره و مثلث و مربع و ربع‌دایره) هیچ‌کدام تکمیل نبودن. مثلا ضلع سوم مثل وجود نداشت یا 3 ربع دیگر دایره نبود، مربع ضلع چهام نداشت. در نهایت باید بگم قبل از شروع نمایش دیدن این نکات و توجه عوامل به این جزئیات برایم جالب بود و جز‌ء نکات خوب نمایش بود.
به نظرم نمایش شروع خوبی داشت. همه‌ی ما به فکر این بودیم که چرا نور تماشاچی قطع نشده و هنوز موسیقی افتتاحیه دارد پخش می‌شود و فرهاد‌ آئیش روی صحنه است و دارد دیالوگ می‌گوید؛ حال خوبی‌اش برای چه بود؟ برای آن چند دقیقه دلهره‌آور که سر پسر‌خوانده گالیله به درون آب می‌رود و وقتی بیرون می‌آورد هم موسیقی قطع می‌شود و هم نور‌ها درست می‌شود. اما هم‌چنان جواب خوب بودن را دریاف نکردید؟ چون استفاده از آشوب و دلهره در ابتدا تمام حواس بیننده را به نمایش جمع می‌کند، ثانیا از لحاظ معنایی و مفهمومی هم این سر زیر آب بردن و اتفاقات صحنه که گفتم، درست و هوشمندانه‌ای بود. برای همین است که می‌گویم نمایش ... دیدن ادامه ›› افتتاحیه خوبی دارد.
نمایش پیش می‌رود و ما با بازیگران متعددی آشنا می‌شویم. خود نمایشنامه 47/48 پرسوناژ دارد. در دراماتورژی و کارگردانی حذف این‌شخصت‌ها و رساندنش به 14/15 نفر و همچنین معرفی‌شان به تماشاچی‌ها، حواس جمعی و دقت بالا و تسلط زیاد می‌خواهد و فکر می‌کنم در انجام این عمل موفق ظاهر شدند و بعید می‌دونم کسی کاراکتر‌های روی صحنه را قاطی کرده باشد. اما حالا که بحث درباره‌ی بازیگران است، تمام و کمال در‌باره‌ی‌شان حرف بزنیم. در خواندن نظرات اولیه دیدم دوستان نسبت به بازی بازیگران اعتراض داشتند و راضی نبودن. این در حالی‌ است که به نظرم فرهاد آئیش با این سن زیادش تسلط فوق‌العاده‌ای به کاراکترش و صحنه (حضور گربه روی صحنه و جابه‌جایی خودش به زیر نور) داشت. به گونه‌ای بود که انگار واقعا گالیله را برای او نوشته بودند. رفتار‌هایش، نوع حرف زدنش، نحوه‌ی حرکت دست‌ها و پاهایش همه و همه فکر شده و خاص خود کاراکتر بود و برای همین به نظرم جزء بازی‌های درخشان اجرا بود. بعد از او ویژه‌ترین بازی را محمد نادری داشت به نظرم. برای نقشش یک "آن" خیلی خوب انتخاب کرده بود و روی کار خیلی خوب نشسته بود. صدف اسپهبدی سومین کارش بود که من می‌دیدم. "فریز مکبث فریز" و "علف‌زار" دو بازی قبلی ایشان بود که من تماشا کرده بودم و می‌توانم بگویم که هر 3 نقشی که از ایشان دیدم، 3 بازی متفاوت دیدم و این نکته قابل توجهی‌ است. در کل به نظرم همه‌ی بازیگران و همین اجرا کننده‌ها خوب بودند. درباره‌ی حرکات فرم هم جا داره بگویم که در تئاتر قبلی که در همین سالن دیده بودم (فردریک)، آن‌ها هم از رقص و حرکات فرم استفاده کرده بودند ولی در آن‌جا یک رقص مدام تکرار می‌شد و خسته کننده بود. چراکه اصلا رقص ویژه‌ای نبود. اما اینجا می‌شود گفت که هیچ‌کدام از حضور اجراکننده‌ها تکراری نبود و همه‌ی حرکات بابتش فکر شده بود و به خاطر همین به نظرم جای تعریف دارد.
جدا از بازی‌ها به نظرم بقیه‌ی عوامل هم خیلی خوب بودن و به ویژه گروه لباس. دکور، صحنه، گریم، نور، صدا و موسیقی همه خوب بودند و در راستای کار. اما چند تا نکته به چشمم اومد که تو ذوق می‌زد. احساس می‌کردم که موسیقی در تئاتر وِل است و همین جوری هست، بی دلیل. برای همین این حجم از استفاده از موسیقی یک جاهایی اذیت می‌کرد ولی در کل، چه 2 بخشی که با صدای کاوه آفاق شنیدیم و چه بخشی‌هایی که برای قسمت فرم طراحی شده بود، خیلی خوب بودند. درباره‌ی آکسسوار هم یه نکته به چشمم خورد، آن هم این بود که تمامی وسایل صحنه با لباس و جهان نمایش یکی بودند الی پایه‌ی تلسکوپ ): یک مورد دیگر هم این بود که در تئاتر "تهران پاریس تهران" گفته بودم که استفاده بی‌معنی از پرژکتور و تصاویری که به روند اجرا کمک نمی‌کند اشتباه است. در این اجرا هم همین مشکل بود، دکورِ طراحی شده به آن خوبی به خاطر یکسری اَشکالی که اگر هم حذف می‌شدند اتفاقی نمی‌افتاد، به خوبی دیده نمی‌شود. در کل باید بگویم عوامل اجرایی خوب بودند به جز همین 2/3 نکته‌ای که گفتم.
برویم سراغ کارگردانی. کارگردانی در کل تمیز و خوبه، اما باز چند جا از دستش در رفته است. مثلا تلسکوپ روی صحنه است و 2 بار تعویض صحنه رخ می‌دهد و همچنان تلسکوپ آن جاست. این باعث می‌شود بیننده متوجه جابه‌جایی مکانی و زمانی روایت نشود. این تلسکوپ یک جای دیگر هم اذیت می‌کند. در صحنه‌ی معرفی تلسکوپ به بزرگان شهر، جمعه از بازیگران دارند از تلسکوپ استفاده می‌کنند و بازی قابل توجهی ارائه می دهند. از طرف دیگر گالیله و امیر شهر هم دارند باهم صحبت‌ مهمی می‌کنند. حال در این میان تلسکوپ اصطلاحا فوکوس‌کشی می‌کند و مخاطب را گیج می‌کند که در آخر تلسکوپ را ببیند یا صحبت‌ها را بشنود. یک نکته‌ای هم که دلم سوخت بابتش این بود که حرکات فرم همه خوب و درست اجرا می‌شود ولی در تعویض صحنه‌ها این‌گونه نبود.
هر نمایشی برای تماشاچی‌اش یکسری قرارداد تایین می‌کند و تا آخرش به آن پایبند است. اما درنمایش گالیله این مورد رعایت نمی‌شود. اول نمایش در سطل آب، چیزی نیست و خالی است. اما در جاهای دیگر در لیوان و ظرف غذا، نوشیدنی و خوردنی وجود دارد. این از آن موارد است که گفتم. یک مسئله دیگر وجود دارد. در روند پیش‌برد نمایش، گالیله کم‌کم بینایی‌اش را از دست می‌دهد، و هم درمتن و هم در نمایش این نکته گفته می‌شود. اما علتش در متن هست، ولی در اجرا نیست. علتش نگاه فراوان به خورشید و نگاه کسوف و خسوف است ولی در نمایش این نکته گفته نمی‌شود و همین باعث در در بین تماشاچی‌ها این سوال را من بشنوم.
اما همه‌ی این نکته‌ها را گفتیم، خوب و بدش را گفتیم و به وضوح می‌شود گفت که نقاط قوتش بیشتر از ضعف‌اش است و برای همین است که می‌گوییم اجرای خوبی است،‌ اما چیزی که من را بیشتر از هر چیزی در این نمایش اذیت کرد یه مسئله‌ای که به اجرا ربطی ندارد و به کارگردان یا دراماتورژ بر می‌گردد. آن هم جهان بینی عوامل سازنده است. به نظرم اجرای متنی که مال 85 سال پیش است حتما باید در جهان‌بینی کارگردان یا دراماتورژ قرار بگیرد، چرا که مسئله مردم امروز با مردم آن زمان یکی نیست و شاید برای همین باشد که تاثیر گذاری‌اش کم می‌شود. اما حالا ممکن است بگویید جهان ما و نویسنده یکی است، پس چرا تاکیدی بر آن ندارید یا ابرازش نمی‌کنید؟ یکسری دیالوگ‌هایی که مال متن است نمی‌تواند آن‌قدر تاثیر گذار باشد و نیاز به کمک عوامل دیگر در اجرا و نحو‌ه‌ی بازی دارد تا برود در ذهن بیننده بنشیند.
در کل گالیله در وضعیت تئاتر امروز کار خوبی است ولی نمی‌تواند در سطح مانش یا جنون محض باشد به همان علت‌هایی که گفتم، اما خوش‌حالم از این‌که کار را دیدم و راضی‌ام، اما خیلی دلم سوخت که این اجرا را بدون حضور کاوه آفاق دیدم.
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
شعر و ادبیات
تئاتر
موسیقی
هنرهای تجسمی

تماس‌ها

09198397466
amirparsa.haghparast@gmail.com
amirparsa.haghparast