در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم قهرمان
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:13:29
بها: ۸,۰۰۰ تا ۱۲,۰۰۰ تومان
حیم که به دلیل بدهی، زندانی بند مالی‌ست برای دو روز به مرخصی می‌آید شاید بتواند طلبکارش را متقاعد کند که رضایت دهد تا او آزاد شود اما او در این دو روز با ماجرایی روبه رو می‌شود که هیچگاه پیش بینی‌اش را نکرده بود...

برنده جایزهٔ بزرگ هیئت داوران جشنواره فیلم کن
نماینده سینمای ایران در نود و چهارمین دوره جوایز اسکار

گزارش تصویری تیوال از اکران مردمی فیلم قهرمان / عکاس: درسا زنده دل

... دیدن همه عکس‌ها ››
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
قهرمان، سینمای نکبت با یک طراحی لبخند…

قهرمان با گروگان گرفتن احساسات، مخاطب رو در مسیری صاف و یکنواخت جلو میکشونه. نه فرازی و نه فرودی. با ... دیدن ادامه ›› کمترین نوسان و هیجان. یک مسیر مستقیم و تخت… به قول راننده های قدیمی: چشم سفید کن… و البته کسل کننده.

رحیم آدم ساده ای که شریکش سرش رو کلاه گذاشته، همسرش ازش طلاق گرفته و به خاطر بدهی افتاده زندان و برحسب روزگار، اسیر مدیا میشه.
اینکه چرا و چگونه پدر یکی از بچه های مرکز آموزشی که قراره تا مدت نامعلومی در زندان باشه، محبت فرخنده رو بدست میاره، معلوم نیست. به خواهرش میگه از قبل از زندان میشناستش. اما نه خواهرش و نه باجناقش از وجود فرخنده خبر ندارن! از نظر من یه اشکال منطقی در فیلمنامه س.
رحیم به خاطر کار فالوور جمع کنی که کرده، وارد بازی مدیا میشه… اما رحیم این کار رو از سر ترس کرده و نه خوب بودنش، ترس اینکه اگر سکه ها رو پس نده: “باید صد برابر تاوان بده”. بعد از ترِند شدن، هر کسی سعی میکنه به هر نحوی جزئی از این ماجرا بشه و کسب منفعتی بکنه. زندان، خیریه، گزارشگرای تلویزیون و شبکه های اجتماعی که این فیلم باهاشون مثل “ساز تو تلوزیون” برخورد میکنه. فقط اسم و صداشون میاد ولی خودشون دیده نمیشن…
مثل هر ترند دیگه ای، یک موج آنتی-ترند برای رحیم راه میوفته و قهرمان رو قربانی میکنه. کاملا کلاسیک. مصداق این جمله که مردم قهرمان رو میسازن که قربانیش کنن.
و وقتیکه اوضاع کج پیش میره، هر کسی کلاه خودش رو سفت میچسبه و ضعیف ترین حلقه ی زنجیر، قربانی میشه. و قهرمان که دیگه ساده نیست، به حال خودش واگذاشته میشه و تمام.

اینکه دغدغه ی فرهادی از ساخت قهرمان چیه، برام واضح نیست. مدیا؟ شرایط اجتماعی؟ شرایط سیاسی؟ اقتصادی؟ قوانین جزایی و کیفری ایرانی و اسلامی؟ روابط بین انسانها؟ قضاوت بد انسانها؟ کمبود شوهر!
آیا میخواد مقصری برای از بین رفتن به اصطلاح “خوبی” در جامعه امروز پیدا کنه و نشون بده جامعه چطور با سهل انگاری ریشه خوبی و سادگی رو میخشکونه؟ شایدم فقط و فقط میخواد یه قصه تعریف کنه‌و دغدغه ای نداره و از ابزارهای جلوش استفاده کرده و هدف مهمی پشتش نداشته. امروز خیلی از فیلمهای دنیا اینجور ساخته میشه. چیزی دندون من رو نگرفت.

فیلم های دیگه ی فرهادی رو ندیدم به جز “همه میدانند” اما جسته و گریخته خوندم و شنیدم گداگرافی و جزو سینمای نکبت بودن. اینجا هم از یک کودک با مشکل تکلم به عنوان نمادی از نکبت استفاده میکنه(به بی رحمی) اما در پایان فرهادی خودش، خودش رو نقد میکنه! مثل وقتایی که توفیلمای ایرانی میگن: “مگه شهر هرته!!! مملکت قانون داره!!” و ما هم یه پوزخند میزنیم.

به چشم من یکی از اشکالات فیلم، زمان زیادیه که بدون دیالوگ صرف رفت و آمد میشه. چه داخل ماشین و چه در لانگ شات و چه پیاده. این از ریتم فیلم کم میکنه و به کسل کنندگی اضافه.
البته فیلمبرداری روی دست هم تو خسته کنندگی فیلم بی تاثیر نیست. ۱۲۰ دقیقه این قاب جلوی چشم تاب بازی میکنه و میلرزه…

قهرمان فیلمی در کلاسی بالاتر از سینمای ایرانه. ایده های زیادی تو خودش گنجونده، شاید حتی زیاد از حد اما ابدا با ذایقه من جور نبود و در مجموع فیلم دلچسبی نبود.
فیلم برداری و قابها چنگی به دل نمیزد
موسیقی تاثیر گذاری نداشت
پالت رنگ ملال آور بود
بازی ها البته بسیار قابل قبول و دلنشین بود و جدیدی هم که درخشان
داستان هم که نکته ی قابل عرضی نداشت

وقتی با نگاه یه غیر ایرانی(آبجکتیو) به فیلم نگاه میکنم، انگار که تمام خونه ها، خیابونا، ماشینا، آدما و به طور کلی فرهنگی که فیلم ارایه میکنه تازگی داشته باشه، چیزی که میبینم رو دوست ندارم و دوست ندارم اونجا زندگی کنم. مردمی که به هم اعتماد ندارن، از هم میدزدن، به هم خیانت میکنن، به خاطر پول همدیگه رو میندازن زندان یا حتی اعدام میکنن، به راحتی به هم تهمت می زنن و قضاوت میکنن و… ابدا نمیخوام بگم سیاه نمایی کرده، چون باور دارم از این هم بدتریم اما چیزی شبیه به سیاهان یا لاتینوها تو سینمای آمریکا تصویر شدیم. کاش به خودمون بیایم…
من قهرمان رو ندیدم،ولی میدونم دقیقا چی میگید، وقتی بعد از «فروشنده» از سینما اومدم بیرون، دیگه دور فرهادی و سینمای بقول شما نکبتش رو خط کشیدم، فرهادی حتی به عنوان یه تکنسین هم کارگردان ضعیفیه و از هر موقعیتی برای بی‌فرهنگ نشون دادن مردم استفاده میکنه. براش فرقی نداره شخصیت داستانش چه موقعیت اجتماعی داره، مثه بابک کریمی حتی اگه نقش یه بازیگر تئاتر رو بازی کنه( یه فرد فرهنگی) تهش باز با یه زن بدکاره رابطه داره، یا کاراکتر شهاب حسینی که رسما معلمه، بجای مراجعه به پلیس میاد مسئله رو شخصی حل میکنه، اونم چطوری؟ با یه سیلی! اونم یه طوری که تازه دلمون هم برای متجاوز باید بسوزه، چون دوربین و کارگردان همین رو میخواد.
حتی اگه مثه همه‌ی شخصیت‌های درباره‌ی الی،که همه تحصیل کرده و به اصطلاح حقوق‌دان باشن، تهش همون مرد تحصیل کرده دست روی زنش بلند میکنه.
خلاصه بدم میاد از این کارگردان، ولی فکر نکنم آدم بدی باشه.فقط کارگردان خوبی نیست، برای جهانی شدن از روش مجید مجیدی استفاده کرد.
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
سروناز یکتا
من قهرمان رو ندیدم،ولی میدونم دقیقا چی میگید، وقتی بعد از «فروشنده» از سینما اومدم بیرون، دیگه دور فرهادی و سینمای بقول شما نکبتش رو خط کشیدم، فرهادی حتی به عنوان یه تکنسین هم کارگردان ضعیفیه ...
اینو راجع به همه میدانند نوشتم، خوندنش بدک نیست:
https://www.instagram.com/p/CSwtNBxIEKp/?utm_medium=copy_link
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
با اکثرش موافقم
جز اینکه فرمودید بالاتر از کلاس سینمای ایرانه
و بازی ها همه خوب بود و جدیدی درخشان، برای من نه تنها درخشان نبود که بد هم بود
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قهرمان فیلم خوبیه خوشم اومد اما چون مستند دو سر برد دو سر باخت رو قبلا دیده بودم همش در طول فیلم بین این دو تا رفت و برگشت داشتم.
فرهادی داستان ... دیدن ادامه ›› مستند رو کاملا برای خودش کرده اما تغییراتی که نسبت به مستند داده اینبار یقه خودش رو گرفته. تغییراتی که موضع محافظه کاری و یا حتی شائبه وابستگیش به دستگاه قدرت رو به چالش کشیده. دیگه اینطور نیست که طرح موضوع کنه و بره یه گوشه دستاشو بزار رو سینش، یه پایی تکیه بده به دیوار و عکس العملای مارو در برابر دروغهای سفید، خرده جنایتها، پنهانکاریها و قضاوت کردنا ببینه. اینبار خودش افتاده وسط معرکه و همه دارن قضاوتش میکنن از دروغ سفیدی که گفته و نگفته. از پنهانکاری و محافظه کاری هایی که کرده و نکرده. از اطلاع و سکوتش در برابر سازنده مستند تا اطلاع و سکوتش در برابر خوزستان.
قهرمان مستند خودش کیف رو پیدا میکنه ولی تو فیلم فرهادی معشوقه قهرمان کیف رو پیدا میکنه. معشوقه ای که ساخته شده تا بار درام و عاطفی قصه زیاد شه ولی نه فقط جواب نمیده بلکه تبدیل میشه به بزرگترین حفره فیلم. چرا یه دختر باید سکه هایی رو که پیدا کرده بده برای آزادی رحیم؟ این رابطه به این عمق چجوری شکل گرفته؟ با چه متر و معیاری؟ کجا به تصویر کشیده میشه؟ تو جلسات گفتار درمانی بوده؟ عاشق و همدرد سیاوش بوده و سیاوش کاتالیزور رابطه شده؟ رابطه قدیمی بوده؟ این سوال اساسی جواب داده نمیشه ولی معشوقه از اول تا آخر فیلم شخصیتی میشه که بزنگاه ها رو میسازه.
قهرمان مستند بخاطر مهریه میره زندان ولی قهرمان فیلم بخاطر عقوبت پول نزول کردن و شکایت باجناقش. بالطبع نمایش اینکه مهریه چی هست و بخاطرش آدم رو زندانی میکنند برای مخاطب خارجی حساسیت زاست. ولی نمایش عقوبت نزول خوشایند دستگاه قدرت.
روزی که قهرمان مستند کیف رو پیدا میکنه یک دختر رو اعدام میکنند و بخاطر همینم کسی به غیبت اون اهمیتی نمیده جایی که در مستند گفته میشه انقدر شلوغ بوده که خیابون رو نقل بارون کرده بودند. ولی تو فیلم اشاره میشه که یک زندانی بدلایلی خودکشی میکنه. پر واضحه که مساله اعدام اون هم یک دختر چه بازتابی خواهد داشت و این تغییر هم به نفع کیه؟
قهرمان مستند شماره موبایل خودش رو میده و اینجور برداشت میشه که راحت با موبایل به زندان میرفته و با اطلاع عوامل زندان بوده ولی تو فیلم طوری هست که عوامل زندان نمیدونن چجوری با موبایل پیامی به بیرون داده شده.
فیلم یه امیر جدیدی عالی داره و بازیگرای نقشهای فرعی خوب. سکانس سخنرانی سیاوش منقلب کنندست و در نهایت جایی که با مسئول زندان درگیر میشه تا عزت نفس پسرش خرد نشه و تبدیل میشه به یه قهرمان واقعی برای پسرش، این تصویر و فضا سازی ستودنیه.
یه احتمال هم هست. اینکه معشوقه رحیم کیف رو پیدا نکرده بلکه با پس انداز خودش این سکه ها رو خریده و برای اینکه عزت نفس رحیم خدشه دار نشه گفته که اونو پیدا کرده و وقتی متوجه میشه که رحیم قصد نداره از اون سکه ها استفاده کنه اون زن رو می فرسته تا حداقل سکه ها رو از دست نده.
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
7th July
این که خیلی دور از ذهنه و غیرمنطقی ولی اگر فرض کنیم سکه ها مال معشوقه بوده سوال بزرگتر میشه. چرا باید این کار رو بکنه؟ کجای فیلم ما شاهد این رابطه عمیق هستیم؟ به صرف گفتن یک جمله خطاب به برادرش ...
در مورد رابطه باهات هم نظرم چون چیزی از عمیق بودن رابطه از اول به ما نشون داده نمیشه اما میگم این یه احتماله هرچند کمی دور از ذهن
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
تنها گزینه ای که چرا صاحب کیف پیدا نمیشه اتفاقا همین ایده ای هست که فرهادی داره. زنی که نمیخواسته شوهرش بفهمه سکه جمع کرده.
ولی این زن خیلی زرنگ و بی پروا بوده کسی که بتونه هیچ ردی از خودش باقی نزاره.
ایده کیف قاپ یا دزد یا هم دست دزد بودن زن هم تنها زمانی درست درمیاد که اون پول کثیف بوده باشه مثلا شوهرش مواد فروش بوده باشه یا از یه خلافکار یا از کسی که به هر نحوی نمیتونه به پلیس گزارش سرقت رو بده دزدیده باشند.
در مستند که اصلا قضیه به سمتی میره که این داستان غیرواقعی و ساختگی بوده. چرا که با آدمی طرفیم که راحت دروغ میگه و زرنگه. جایی میگه که زن برای خوابوندن پول به حساب اومده بوده بانک. پس میشده ردش رو گرفت ولی چنین چیزی نبوده.
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر/ کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/ چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

فیلم ... دیدن ادامه ›› جدید فرهادی پس از عدم موفقیت فیلم «همه می‌دانند»، به نوعی بازگشت فیلمساز به سبک اصلی خودش است. هرچند داستان از نظر ظرافت، جذابیت و کیفیت در مقام پایین تری نسبت به فیلم های همچون چهارشنبه سوری، درباره الی، جدایی و فروشنده قرار می گیرد، اما چالش‌های مطرح شده این بار نیز مهم و قابل تامل است.
فیلمساز در این فیلم به مانند دیگر آثارش کدهای اصلی داستان را در همان ابتدا به مخاطب می‌دهد، سکانسی که شخصیت اصلی داستان (رحیم) برای دیدار با شوهر خواهرش (حسین) به نقش رستم می‌رود، پله ها را بالا می رود و دوربین از زاویه پایین او را دنبال می‌کند و در بالاترین نقطه نام «قهرمان» روی صفحه نمایش داده می‌شود. حسین از او می‌خواد که به پایین بروند و رحیم با تعجب می‌پرسد، بریم پایین؟ و این دقیقا همان پله‌هایی است که رحیم در طول داستان یکی یکی بالا می‌رود و از آن پایین می‌آید.
شخصیتی که در ابتدای داستان تمام سکه‌ها را به صاحبش برمیگرداند، طی یک گذار به آدمی تبدیل می‌شود که نامزدش (فرخنده)، خواهرش (ملیحه)، پسرش (سیاوش) و راننده تاکسی را مجاب به صحنه سازی می‌کند.
اولین پله‌ی ریا و تزویر، محبوبیت در زندان است. مزه قهرمانی با تغییر اندکی در داستان درباره نحو پیدا شدن کیف و بیان رفتار خوب مسئولین زندان آغاز می شود و البته اولین تذکر نیز توسط زندانی دیگر به او داده می‌شود. دومین پله جایست که بحث نزول به وام تبدیل می‌شود و خانه خواهر محلی برای مهمانی، پخش نذری و فخر فروشی می شود. پله سوم در ملاقات با خانواده فرخنده است و با گذاشتن روزنامه بغل ظرف آش نذری اتفاق می‌افتد. پله چهارم در جلسه خیریه ای است که برای خریدن ترحم حضار، سیاوش با لکنت سخنرانی کرد. موضوعی که بعدها دستمایه طعنه طلبکارش (بهرام) و درگیری فیزیکی رحیم با او می‌شود و البته در آخر فیلم دیگر وجدانش اجازه تکرارش را نمی‌دهد. سر انجام پله پنجم فرمانداری است، محلی که وعده استخدام به او داده است و این بار حاضر است خانواده را مجاب به بازی در یک نمایش عجیب کند. پله هایی که به نوعی با تزویر و ریا برای قهرمانی بالا می‌رود.
اولین شبهه از همان فرمانداری آغاز می شود آشکار شدن نقش بازی کردن در فرمانداری شغل را از او می‌گیرد؛ کنسل شدن مصاحبه در تلوزیون نزد فامیل خجالت زده ش می‌کند؛ ارسال شدن فیلم برای اعضای خیریه، اعتماد اعضا را از او سلب می‌کند؛ رسیدن فیلم دست خانواده فرخنده مخالفت مجدد برادر را بهمراه دارد و در نهایت درگیری با مسئول زندان بر سر پاک کردن فیلم سیاوش باعث می‌شود که رحیم حتی دیگر آن نقاش خوب زندان هم نباشد و همه چیز برایش بدتر از قبل شود و سقوطی به زیر نقطه صفر داشته باشد.
فرهادی در این فیلم اتفاقات را به درستی کنار هم می چیند به طوری که در هر لحظه آنگونه بنظر می‌رسد که نقش اصلی درست ترین تصمیم را اتخاذ می کند. چهره رحیم، خنده هایش و لهجه شیرین شیرازی حس همدردی در مخاطب ایجاد می کند و گناهی که پشت این چهره پنهان می شود. فیلمنامه نقد به ریا و تظاهر را تنها محدود به شخصیت رحیم نمی کند در فیلم با خواهر و شوهر خواهری برخورد میکنیم که در ظاهر در تلاش برای رضایت گرفتن هستند ولی وقتی بحث چک کشیدن مطرح می شود رفتارشان کاملا تغییر می کند، خیریه ای نشان داده می شود که برای جلوگیری از کاهش دریافتی هایش واقعیت را پنهان می کند، مسئولین زندانی که برای حفظ آبروی تشکیلات خود از هیچ دروغ و تظاهری دریغ نمی کنند، راننده تاکسی که حاضر به نقش بازی کردن می شود و طلافروشی که با لوح تقدیر قوانین را دور میزند، برادری که با خواندن چند خط در روزنامه نظرش درباره خواستگار خواهرش عوض می شود، جامعه ای که با پخش یک کلیپ در شبکه های اجتماعی یا تلوزیون قضاوت هایش کاملا عوض می شود، جملگی در چرخه تزویر مورد نقد شدید قرار می گیرند.
در انتها رحیم دیگر قصد ندارد از این پایین تر برود و از انتشار فیلم جلوگیری می کند. در پایان فیلم با فرخنده ای که دیگر چادر سر نکرده است و رحیمی که ریش هایش را تراشیده مواجه می شوم. دو مولفه ای که در جامعه کنونی ایران نماد تظاهر تلقی می شوند، با ذکر این نکته که در سکانس ابتدایی در ماشین به این موضوع اشاره می شود که نه رحیم سابقا ریش می گذاشته و نه فرخنده چادر سر می کرده است. فیلم با مرخصی از زندان شروع می شود و با اتمام مرخصی پایان می یابد ولی در این چند روز شاهد سقوط بخشی از نظام اخلاق اجتماعی هستیم، نظام اخلاقی که شاید به مانند نقش رستم نیاز به ترمیم دارد.