در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم بمب، یک عاشقانه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:04:19
در میانهٔ سال‌های جنگ و در اوج بمباران‌های تهران، روزگار با بیم و ترس می‌گذرد. اما عشق و دل‌دادگی و زندگی و امید، هراس ملموس مرگ را به فراموشی می‌سپارد

گزارش تصویری تیوال از اکران مردمی فیلم بمب: یک عاشقانه / عکاس: آرمین احمری

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از اکران مردمی فیلم بمب: یک عاشقانه در سینما آزادی / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نشست پرسش و پاسخ فیلم بمب، یک عاشقانه / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› آلبوم موسیقی «بمب؛یک عاشقانه» در اروپا منتشر شد

›› یادداشت لاله محمودی درباره فیلم بمب

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
راستش در زیبا بودن فیلم شکی نیس اما یک موضوع نامفهوم ماند که بلاخره برادر. زنده مانده از جنگ چه شد که اگه زنده بوده که وصلت این دو از لحاظ اسلامی مشکل دار میشه وهمچنین پوشش زنان مخصوصا همسر شخصیت اول داستان دهه شصتی نیست یا خیلی دور از اون زمانه درصورتی که نشان دادن المانهای اون دوره مشخصه برای کارگردان مهم بوده
فیلم رو اخیرا تماشا کردم و لذت بردم یه فیلم خوب جمع و جور و قشنگ بدون اینکه شعاری باشه اما حرفهای زیادی تو دل فیلم جاریه با طراحی صحنه لباس و دکور ها و میزانسن های دقیق از دهه شصت ... اصلا انتظار چنین کاره خوبی نداشتم
Sohi Shirazi و حسین مجتهدی این را خواندند
سیدمهدی، علی عبدالرحیم، امیر مسعود و محمد لهاک این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در میان همهمه ی خشم های فلزی که از طیاره های بعثی بر سرمان می بارید, ما چیزی برای از دست دادن نداشتیم!
من یقه اسکی ام را زیرِ کت مشکی ام میپوشیدم و در اتاق سردم با تصحیح ورقه های امتحانی شبم را روز می کردم!
تو آن بافت زرشکی رنگت که پارسال بافته بودی را بر دوشت می گذاشتی و کتاب های زبانت را می خواندی.
ما حرف نمی زدیم! ما از حرف زدن می ترسیدیم!
بلدِ حرف زدن که باشیم, تهرانِ بمب زده برایمان از هر شهر دیگری امن تر خواهد بود.
بوی پرتقال های سوخته روی بخاری مدرسه می آید. کاش امروز بعدِ بمباران, زنگی به مدرسه بزنی و حالم را بپرسی! منم با بی میلی بگویم که خوبم و در نابلد ترین حالت ممکن از تو بخواهم که نگران نباشی!
امروز یکی از شاگرد هایم را تنبیه کردم! گریه اش درامد! از بی رحمی ام بغضم گرفت. جبران میکنم! ... دیدن ادامه ›› قول می دهم.
عزیز دلم! من عاشق خنده هایت هستم. حتی وقتی نمیدانم در حال خندیدن به منِ ناشی هستی یا واقعا از ته دل می خندی!
من عاشق همین سرخاب سفیدآب های ناشیانه ات هستم!
درست گفتی, آدم باید در مواقع سخت روی یارش حساب باز کند! یار بودنِ در خوشی که سخت نیست.
راستی! روی میز آشپزخانه برایت یک دسته گل گذاشتم. امید وارم دوستش داشته باشی!
من برمی گردم. خیلی زود. برمیگردم و خانه خراب شده مان را با هم درست میکنیم. به من فرصت بده تا موج بمب از سرم بپرد! فرصت بده تا خاک های روی صورتم را کنار بزنم.
منتظرم باش... آقای پیمان معادی, از صمیم قلب , بابت بمب, یک عاشقانه شمارا دوست دارم.
همت تان , سبز...
امیر مسعود این را خواند
اریک قاراسمیان این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید