این خانه بسی کوچک است
آنقدر
که در هم مچاله شده ایم
که تاب بدنت
شده است روزنامه ای شبانه
که میخوانمش با چای
آنقدر
که تنگاتنگ هم به خواب میرویم
و خوابهایمان به هم گره میخورند
تو خوابت را میکِشی
و من خوابم را
و پارگی میماند برای طناب شب.
آری،این خانه کوچک است
قبول
اما من باید روزنامه بخوانم هر شب!