در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | احسان: بعد از بازنویسی - اولین داستانم - تضاد http://www.uplooder.net/cgi-bi
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:37:21
بعد از بازنویسی - اولین داستانم - تضاد
http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=63031dea69af2475ba37bdfcbe725919
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
داستانتون رو خوندم- در دنیای شلوغ این روزها مهار کردن کلمات، شاید زنگ تفریح خوبی باشه.
اگر جسارت نیست چند نکته ای عرض کنم.
اول از همه اینکه اگر این فایل رو در قالب داستان کوتاه ارائه میکنید، مقدمه رو از ابتداش بردارید.
به دو دلیل
1- از همین ابتدا دارید برای خواننده تعیین تکلیف می کنید که باید با دقت و تامل بخونی. خوب مخاطب از این جمله قطعا خوشش نمیاد. اون ... دیدن ادامه ›› دسته مخاطبی که نظرشون برای نویسنده مهمه، قطعا این هوش رو دارند که برای داستان احترام قائل باشند و با دقت بخونند.
2- هر نویسنده بارها و بارها داستانش رو میخونه و گاها بسیار بیشتر از 7 بار اون رو ویرایش میکنه. این جمله هم وقتی هنوز مخاطب سراغ کار نرفته ذهنیت بدی ایجاد میکنه. مخصوصا اینکه بعد از چند بار بازخوانی هنوز غلط های تایپی به چشم میخوره

نکته بعدی اینکه، یکی از نکات سخت داستان کوتاه اینه که سوژه مناسب این کوتاهی باشه!
یعنی درواقع هر مولفه ای که در داستان کوتاه استفاده می شه باید دلیلی داشته باشه. (برخلاف رمان که بسیاری از قسمت هاش فقط رواییه و شاید به خط داستان اصلی کمک نکنه)
شما در داستانتون چند کاراکتر رو معرفی کردید و بعد ولشون کردید به امان خدا. خوب این مساله که زن راننده مرده چه کمکی به داستان کرده؟ یا اینکه یکی از مسافرا معلمه؟
یا کلا اگه دختر مسافر رو از داستان حذف کنیم چه اتفاقی میوفته؟
در کل منظورم اینه که در داستانی که مثلا 5 صفحه است (فکر میکنم اگر فونت استاندارد باشه این حدودا میشه داستانتون) حجم زیادیش رو تو حواشی هست. به جای اینکه به داستان بپردازه. انگار یه گزارشگر بدون شناخت از کاراکترها، داره قضیه یه تصادفو شرح میده.
شما خالق هستید. این قدرت رو دارید که به مخلوقاتتون همه چیز بدید. چرا اینقدر ساده و دم دستی از کنارشون گذشتید؟ چرا زندشون نکردید؟
من نه دلم برای زن می سوزه نه برای راننده. چون شناختی ازشون ندارم. چون باهاشون ارتباط برقرار نکردم. چون بهشون پرداخته نشد.
سوژه شما قابلیت گسترش داره. و قطعا در قالبی به جز داستان کوتاه موفق تر خواهد بود.
امیدوارم روزی رمان تضاد رو بخونم:)

بسیار بسیار سخته که چیزی که مینویسیم «داستان» باشه. حکایت، قطعه ادبی، خاطره، گزارش و .... همه این ها نوشته اند. اما داستان باید مولفه های داستانی داشته باشه.
ببخشید که زیاده گویی کردم.
۱۶ آذر ۱۳۹۳
اتفاقا شما اشتباه میکنید.
من داستانتون رو خیلی با دقت خوندم. و اگر برام مهم نبود وقت نمیذاشتم تا نظر بدم.
مقدمه به من برنخورد! نویسنده خسته میشه دلش میخواد یه جاهایی به خواننده توضیح بده.. من این رو درک میکنم. اما باید مقاومت کنه چون این حق رو نداره. چون وقتی مخاطب داره داستانش رو میخونه نویسنده حضور نداره. من خواستم این نکته رو متذکر بشم.
شخصیت اصلی داستان شما، به هیچ وجه ... دیدن ادامه ›› تیپ نشده.
من هدف اصلی داستان رو میدونم. اما همچنان معتقدم خوب پرداخته نشده.
دوست عزیز با مخاطب و بدتر از اون منتقد تند برخورد نکنید.
استادی داشتم که اجازه نمیداد در مقابل نقد دوستان صحبت کنیم. هر چقدر هم خارج از چارچوب باشه. فقط شنونده باشید تا نظرات مخاطبتون رو از هر نوعی بدونید. نویسنده هیچ وقت حق دفاع از داستانش رو نداره.
یک دو ده یا صد نفر متقد هست که ممکنه نظظون به گوش شما برسه. اما ممکنه شما هزاران خواننده داشته باشین که تو خونه هاشون دارن بدر مورد شما تو ذهنشون نظر میدن.
پس جانبدارانه برخورد نکنید
سپاس
۱۷ آذر ۱۳۹۳
راستش من نیت برخورد تند نداشتم
اما گویا این کارو کردم
ببخشید منو
فکر میکنم همونطور که شما میگی جواب ندم بهتر باشه
پس این کارو میکنم
شاد باشید
۱۷ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید